متن مصاحبه:
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
سلام عرض ادب دارم خدمت برادران عزیز سروران ارجمند امیدوارم که در تمام مراحل زندگی سربلند باشید و بتونید اون چیزی که در زندگی شایستهی اون را دارید بهش برسید بنده علیاکبر رحمانی هستم مددکار دادسرا و عضو دادگاه درمان مدار استان یزد.
خداوند متعال در سوره توبه آیه صد و هیجده می فرمایند :
وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
تفسیر زیبایی دارد : حضرت رسول اکرم در جنگ تبوک با یه سری از اصحاب وارد اون جنگ شدن جنگ تبوک از حیث سوقل الجیشی یکی از مناطقی بود که دسترسی سپاه اسلام به اون منطقه خیلی دور بود یعنی شما فرض کنید که از شمال ایران میخواستیم بریم جنوب ایران با اسباب اون موقع با توجه به شرایط مسافتی و همچنین شرایط اون موقع اجتماعی اقتصاد مردم و اون چیزی که از تفاسیر بیان میشه اون موقع مردم خیلی از نظر اقتصادی مشکل بودن و اون سال سال قحطی بود برای لذا عده زیادی از جنگ فرار کردند و همراه حضرت نشدن خلاصه اینکه مسافت زیاد بود عده کم بودن دشمن به مناطق مرزی اسلام نزدیک شده بود پیامبر فرمودند که ما قراره بریم اونجا جنگ کنیم و سپاه اسلام را باید همراهی کنیم حضرت رسول بنا به شرایط کسی را مجبور به شرکت در جنگ نکردند از بین این افرادی که وارد جنگ نشدن قران کریم می گه ۳ نفر خلاف کردند و به جنگ نیامدن حضرت رسول اکرم وارد میدان تبوک شد وقتی به منطقه تبوک رسیدن دیدن اصلا دشمن از این منطقه فرار کرده به خاطر اینکه فهمیده بودن حضرت رسول اکرم داره از یک منطقهی دور مرزی میاد به این منطقه و ترسیدند لذا منطقه راترک کردن و اصلا جنگی صورت نگرفت سپاه اسلام دوباره برگشت مدینه سه نفر که بالاخره تو جنگ شرکت نکردن تخلف کردن اومدن از حضرت رسول اکرم عذرخواهی کردن دقایق متعددی را شروع کردن به غلط کردن و توبه کردن ولی حضرت رسول اکرم هیچی بهشون نگفت اون سه نفر رفتن وقتی بلند شدن رفتن حضرت رسول اکرم به اطرافیان گفتن که هیچ کسی حق نداره با این سه نفر صحبت کنه تو بازار میرفتند کسی باهاشون صحبت نمیکرد تو خونه میرفتن زن و بچشون باهاشون صحبت نمیکرد حتی تو تفاسیر داریم که زن و بچشون اومدن به حضرت رسول اکرم گفتند ما عارمون میاد با اینها زندگی کنیم اگر اجازه میدید ما میخوایم اینها را ترک کنیم و زندگی مستقلی را شروع کنیم نمیخوایم با اینا زندگی کنیم ولی حضرت رسول گقتند بهاشون زندگی کنید به عبارت بهتر امروزه بخوام باهاتون صحبت کنم دچار یک بایکوت خبری با یک حصر اجتماعی شدند اینها نتونستن تحمل کنن و مدینه را ترک کردند و طرد شدند و رفتند اطراف مدینه زندگی کردند دیدن هرچی گریه وزاری توبه به درگاه خداوند کردند فایده ای نداشت پذیرفته نمی شد چون حضرت رسول اکرم دلش نسبت به اینها قرص نبود طرد شدن از جامعه و هیچکسی را نداشتند جز خودشون و خدای خودشون هرچی هم گریه و ناله میکردن تو درگاه خداوند متعال خداوند متعال توبشون را قبول نمیکرد.
هیچ کسی را نداشتن جز خودشون این سه نفر با هم بودن با هم میخوردند با هم میخوابیدن یه روزامد یکیشون به اون دوتا رفیقش گفت که ما اصلا برای چی پیامبر ما را منع کرده که دیگران با ما صحبت نکنیم حکم ما اینه که کسی با ما صحبت نکندما داریم با خودمون صحبت میکنیم شاید به خاطر اینکه ما خودمون خودمون را داریم خدا توبهی ما را قبول نمیکنه شاید ما خودمونم باید همدیگه را ترد کنیم این سه نفر از همدیگه جدا شدند و خودشون بودند و خدای خودشون تنها مرجع و درمانگاه ما خداوند متعال باید باشه این سه نفری که همدم هم بودن تو بیابون از هم جدا شدند هر کدومشون به یک سمتی رفتن اینجا قرآن میگه علی انفسهم هر کدوم خودشون تو تنهایی خودشون به این نتیجه رسیدند که هیچ کسی جز خدا ندارد این سه تا رفیق از هم جدا شدند هر کدوم به یه گوشهی بیابون رفتند و خودشون با خدای خودشون خلوت کردن هیچ کسی محلشون نمیذاشت خودشون به خودشون هم محل نذاشتن و جدا شدن قرآن میگه وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ خیلی این عبارات قشنگه خیلی این عبارات زیباست آدم به یه جایی برسه که هیچ کسی را غیرخدا نداشته باشه آدم به یه جایی برسه که فقط تو زندگیش خدا باشه به یه نقطهای برسیم که فقط خدا را ببینیم و از اشتباهات گذشته خودمون توبه کنیم وقتی آن سه نفر به این نتیجه رسیدند که پناهگاهی جز خدا را ندارند توبه آنها پذیرفته شد انسانها تا وقتی امید به دیگری دارند دعا و توبه شان پذیرفته نیست و زمانی توبه آنها پذیرفته می شود که پناهگاهی جز خداوند متعال نداشته باشد این حالت روانی برای آدم باید ایجاد بشه که امید قطعی داشته باشه که هیچ کسی تو این زمین نیست که دست من بگیره و از این منجلاب بیرون بیاره حالا چرا این آیه را خوندم براتون برای این خوندم که عزیزان برادران عزیز سروران معتادین مددجوها بزرگان راهنماها رهجوها هر کدوم از ماها تو زندگیمون یه اشتباهاتی کردیم شما کمتر من بیشتر اشتباهاتتون به جایی بوده که مادر میاد به من میگه که من اصن نمیخوام این بچه را برادر میاد میگه ما این برادر نداریم همسر میگه این همسر را نمیخوام برید بکشیدش به مرگش راضی شده پدرما درآورده کل زندگیمون را فروخته کل زندگیمون را خرج کرده به خودش رحم نمیکنه به بچش رحم نمیکنه به پدرش رحم نمیکنه به مادرش که نه ماه حملش کرده مادری دستش گرفته بزرگش کرده به پدری که نون براش آورده این نان پدر حرامش باشه و این شیر مادر حرام شده رحم نکرده.
کمپهای ما باید طوری باشه که هر کدوم از این مددجوها به یک جایی برسن که فقط خدا تو زندگیشون باشه هیچ کس دیگه نباشه نه امیدشون به این باشه که فلانی راهنما نه امیدشون به این باشه که دادسرا رحمانی نه امیدشون به این باشه که رفیقی دارم نه امید به این باشه که مادری دارم شریکی دارم فقط وقتی میتونی تو زندگیت موفق بشی و این اشتباهات گذشته را جبران کنی که به این نتیجه برسیم که فقط خدا را داری کمپهای ما باید برای مددجوها ما این چنینی باشه وقتی میریم اونجا میگه که چک دارم نمیدونم بچمو خونه هست مادرم حالا اونجا که میری اینقدر فکر و افکار باطل میاد سراغت که به همه چی فکر میکنی جز اون کسی که باید فکر کنی به همهچی فکر میکنی جز اون کسی که باید دستت و بگیره دست به هر کسی دراز میکنی جزو کسی که باید دست به دراز کنی غالب معتادین ما از خدا دور هستندبرادر غالب معتادین ما نماز نمیخونه غالب معتادین ما دست به سوی آسمان دراز نمیکنند خدا را قبول نداری قبول داری که موجود برتری هست قبول داری که یک موجود تواناتری هست قبول داری که یک نفر باید دستت و بگیره اون رفیق نیست راهنما نیست اون خدا تو که باید دستت و بگیره توی کمپ اگر به این نتیجه رسیدی که رابطتون به خدا درست کنی موفق میشی چرا اینهایی که میرن دوازده قدم را بارها کار می کنند دوباره لغزش می کنند؟!
تا حالا به عدد موهای سرش لغزش کرده پررو پررو میاد میگه هر لغزش پلهای برای پرتاب این مزخرفات تو سر خودش کرده چرا جون راه را داره اشتباه میره شما از یزد وقتی میخوای بری تهران اشتباه نشستی تو ماشین بندرعباس هر دقیقهای که تو این ماشین بندرعباس باشی به تهران نزدیک نمیشه از تهران دور میشی راه را اشتباهی رفتی برادر من راه را درست برو خدا هم دستت را میگیره خودت با با خدای خودت رابطتت را درست کن خدا هم دست را میگیره با تا حالا چیزایی که نکردی عبادتهایی که نکردی معنویت باطنی که باید برای خودت ایجاد میکردی نکردی اون را ایجاد کن خود خداوند متعال گفته لِيَتُوبُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ خدا بخشنده است خدا میبخشه انشاالله که خودم این مطالبی که گفتم را عمل بکنم و برای شما هم دعا میکنیم که بتونید واقعا بتونید به اون چیزی که لایقش هستید برسید.