قدم سوم :

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بدان گونه که او را درک میکردیم  بسپاریم

دعای گام سوم :

پروردگارا خود را تقدیم تو میدارم از من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی  از اسارت نفس رهایم کن تا انجام ارادات را بهتر توانم   مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو عشق تو  راه تو  یاریشان خواهم کرد باشد تا همیشه بر اراده تو گردن نهم ……..  ( آمین )

اصول روحانی قدم سوم :

  • تسلیم
  • تمایل
  • امید
  • ایمان
  • اعتماد
  • تعهد

اصل روحانی تسلیم به ما یادآور می شود در همه لحظات چه خوب و چه بد  چه راحت وچه سخت و چه خوشایند وچه ناخوشایند زندگی خود و اراده مان را به خداوند بسپاریم تمایل اصل روحانی است که در آن ابتدا باید به وجود مشکلات خود اقرار کرد و آنها را پذیرفت سپس از آنها خسته شده باشیم و آنگاه باور داشته باشیم خداوند می تواند آنها را از من بگیرد تمایل معمولا پس از احساس یاس و سرخوردگی از عدم توانایی کنترل اوضاع و احوال زندگی وشرایط و افراد و اشیاء پیدا می شود البته می توانیم از قبل از بوجود آمدن این احساس ناخوشایند اصل روحانی تمایل را تمرین کنیم و از درد کشیدن بی جا اجتناب کنیم فرآیند پیشرفت روحانی از امید به سوی ایمان و اعتماد بوجود می آید(امید و ایمان در قدم دوم و اعتماد در قدم سوم) این آگاهی به مرور در ما پدید می آید که هیچ چیز در زندگی دائمی نیست و زندگی لبریز از اتفاقات امکانات و احتمالات است و اتفاقات بدی را که فکر می کنیم یا احتمال می دهیم الزاما اتفاق نخواهد افتاد و ما نیز احتمالا می توانیم به آرزوهای نهفته در قلب خود دست یابیم آرزوهایی که بسیاری از دوستان ما به آنها رسیده اند شک و تردید ما در این رهگذر تبدیل به ایمان و اعتماد خواهد شد و ایمان به عمل مبدل می شود(با حرکت قبول مسئولیت و نهایت تلاش و واگذاری نتیجه امور به خداوند)

 

 

 

قدم سوم ظرفیت عملی ساختن آرزوهایمان را به ما موهبت می کند(با انجام کار درست و در جای درست) اصل روحانی تعهد اوج فرآیند روحانی قدم سوم است ما متعهد به واگذاری اراده و زندگی خود به خداوند علیرغم نتایج آن هستیم و تصمیم قدم سوم را به دفعات حتی در مواقعی که بنظر میرسد هیچ اتفاق مثبتی رخ نداده است تکرار می کنیم اصل روحانی تعهد ما را به ادامه برنامه و کارکرد قدمهای بعدی رهنمون می سازد

ادامه گام سوم تصمیم گیری:

قبل از اینکه بخواهیم راجع به تصمیم و تصمیم گیری نگرشی کنیم ابتدا باید این مسئله برایمان روشن بشود که چرا باید تصمیم بگیریم ؟! گرفتن یک تصمیم چه مزایا و چه منافعی برایمان دارد  ؟! اصولا بازتاب های آن در زندگیمان چه اثراتی را در بر خواهد داشت ؟! روشن شدن این مسائل و منافع و مزایا آن   میتواند ما را در تعمق و جدیت  در نحوه تصمیم گیری  کمک کند اساسا انسان برای اتخاذ هر تصمیم وهر گونه روش و یا روابط  درهر زمینه ایی  خواسته یا ناخواسته بر اساس منافع خود به آن چیز متمایل می شود معنای لغوی تصمیم یعنی :عزم و اراده کردن و تعریف آن یعنی : انتخاب و گزینه یک هدف و یا یک خواسته همراه با حرکت و عزم راسخ   برای دست یافتن به منافع و مزایایی که برایمان اهمیت دارد بدیهیست تعریف ما از منافع بستگی به  نوع جنس آن تصمیم دارد مثلا تصمیم مادی باشد  معنوی باشد  آرامش باشد  و یا آسایش باشد و و . . . آنتونی رابینز در کتاب راز موافقیت میگوید : من بیش از هر چیزی اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین میکند  شرایط زندگی ما نیست بلکه تصمیم های ماست حقیقتا این سخن درست می باشد تصمیمات امروز ما می تواند نحوه زندگی ما را در آینده بسازد همانطوریکه تصمیمات گذشته امروز ما را ساخته است بنا براین تصمیم گیری نقش مهمی در زندگی ما ایفا میکند و لذا  لازم است حداکثر کوشش خود را برای فراگیری و مهارتهای لازم در این زمینه را بیاموزیم یکی از مهمترین ارکان که می تواند تصمیم ما را جدی تر و عمیقتر کند احساس نیاز کردن به دستاوردهای حاصل از آن می باشد بنا براین  تمایل درونی ما وقتی به مرحله احساس نیاز میرسد تصمیم های بزرگ متولد میشوند اینکه بیشتر تصمیمات ما بلا اجراء و عملی نمی شوند به این علت است که نیازی احساس نمی کنیم و تصمیمات ما بر اساس شور و یا هیجان های کاذب شکل میگیرد و لذا اینگونه تصمیمات در واقع نوعی ادا در آوردن هستند و با تعریفی که ما از تصمیم کردیم همخوانی ندارد امروزه دردنیا   مبحث تصمیم و تصمیم گیری و مدیریت و مهارتهای آن خود به یک علم انگیزشی تبدیل شده است  که این خود نشان دهنده حساسیت و اهمیت این موضوع می باشد ما بطور روزانه با تصمیمات گوناگونی در رابطه هستیم که به آنها تصمیمات کوچک و روز مره میگویم   از قبیل :موارد شغلی موارد خانوادگی موارد اجتماعی  و  و . . . هر چند همین تصمیات کوچک  هم گاها میتواند تاثیرات بسیار عمیقی در زندگی ما داشته باشند اما در زندگی لحظاتی فرا میرسند که ما بر اساس یک نیاز مبرم و حیاتی  ناگزیر میشویم تا یک تصمیم بزرگ و جدی بگیریم تصمیمی که میتواند زندگی ما را بطور کلی دگرگون کند مثل ازدواج کردن یا مهاجرت به خارج برای زندگی کردن و یا انتخاب یک طرز فکر معنوی یا مکتبی و یا اینکه در قدم سوم تصمیم میگریم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بسپاریم  بنابراین هر چقدر بیشتر با فرهنگ و آداب و نحوه  صحیح تصمیم گیری و ارکان آن آشنایی داشته باشیم برایمان سودمند است تصمیم گیری صحیح و مناسب بستگی به عوامل زیادی دارد

بطور مثال :

  • سلامت عقل سلامت روح و سلامت روان

از فاکتورهای اساسی برای گرفتن یک تصمیم درست می باشد بنا براین باید سعی کنیم تا بین این سه عامل  نوعی تعادل بوجود بیاوریم چنانچه ما در شرایط تعادل نباشیم  لاجرم در مسیر   تصمیمات خود با مشکل های فروانی مواجه خواهیم شد.

 

 

 

  • شناخت :

یعنی نسبت به تصمیمی که میخواهیم اتخاذ کنیم آگاههای لازم را داشته باشیم و آنرا از زوایا و ابعاد مختلف مورد بررسی قرار بدهیم در واقع شناخت یعنی  ارزش و بها و قیمت تصمیمی را که میگیریم بدانیم بخصوص مزایا و منافع و یا هزینه ها و یا مشقت ها را درنظر بگیریم.

  • هوش و ذکاوت :

یکی از مهمترین عواملی که میتواند در این زمینه بما کمک کند استفاده از هوش و ذکاوت می باشد ما  در مقاطعی از اجرای تصمیم گیری ناگریز میشویم از تواناییها و ظرفیت های هوشی خود استفاده کنیم و بهترین روش ها را برای عملی شدن آن اتخاذ کنیم ..

  • مشورت :

یکی از مهمترین عواملی که نقش مهم وکلیدی در مورد تصمیم گیری دارد  مشورت کردن و رایزنی است  مشورت کردن در مورد تصمیم گیری نشان دهنده بلوغ و سلامت عقل میباشد عاملی که نقش مهمی در این راستا دارد

بنابراین هرچقدر هم که تصمیم ما صحیح و منطقی باشد باز باید در مورد آن با دیگران و بخصوص صاحب نظران در آن رشته مشورت کنیم

  • قاطعیت :

بعضی اوقات استنباط ما از مفهوم قاطعیت یک درک اشتباه است گاهی لجبازی و یکدندگی و یا خودمحوری را قاطعیت میدانیم در صورتیکه قاطعیت هم مثل هر چیز دیگری دارای ویژگیها و مفاهیم مربوط بخود میباشد لذا قاطعیت باید با درایت توام باشد گاه درایت در قاطعیت می طلبد ما در مسیر تصمیم خود انعطاف پذیر باشیم گاهی سازشکار باشیم  گاهی در راستای تصمیم خود تاکتیک های خود را بر اساس واقعیت ها تغییر دهیم  بدون اینکه به هدف نهایی ما لطمه ای بخورد.

  • تعهد :

بطور قطع برای دستیابی به یک تصمیم متعهد بودن به هدف آن تصمیم یکی از ارکان مهم در این راستا می باشد و لذا می طلبد برای محکم کردن و دستیابی به هدف خود باید در قبال آن احساس تعهد کنیم احساس تعهد ما را وامیدارد تا همیشه در این رابطه پیشرونده و مسئول و پویا باشیم بنابراین  تصمیمی که در آن فاکتور تعهد نباشد  نمیتواند نتیجه ایی حاصل کند.

 

 

 

 

  • تعریف:

یعنی قبل از اینکه بخواهیم تصمیم بزرگی را بگیریم ابتداء باید چارچوبها و حد و مرزها و خطوط قرمزها را مشخص وتعریف کنیماصولا سالمترین تصمیمات  آنهایی هستند که ضمن مزایا و بهره های شخصی دارای منافع برای دیگران هم باشد ما در تعریف  تصمیم خود باید متقاعد شویم هر چقدر هم که تصمیممان آرمانی و انسانی و بزرگ باشد باز ارزش آنرا ندارد که از اصول اخلاقی و یا اصول انسانی و یا اصول روحانی خود خارج شویم و در واقع به هر وسیله ایی بخواهیم به هدف خود برسیم و به آن گفته معروف که میگویند : ( هدف وسیله را توجیه میکند ) صحه بگذاریم درکل منظور این است که بخاطر تصمیم خود حقی را ناحق نکنیم و یا کس دیگری را قربانی تصمیم های خودمان نکنیم البته عوامل زیادی میتوانند در اجرای  تصمیم گیری ما نقش داشته باشند که شناخت هر کدام میتواند   در بوجود آوردن و استحکام بخشیدن به ارکان  تصمیمات ما  موثر  و آنرا تعالی بخشند…

بطور مثال :

اعتماد بنفس  –  آگاهی  –  برنامه ریزی –   تحرک و دوری از تنبلی  –  همت  –   شهامت  –   صبوری  –   دوراندیشی  –   نقشه کشی  –  زمانبندی  –  ایمان  –   دعا و مراقبه –  استقامت  –  امیدواری  –  تراز گرفتن از پیشرفت  –  مطالعه و کسب مهارتها  –  تمرکز  –  صداقت   –  اعتماد  –  خوش بینی واقع گرایانه  –  نیت خیر وانسانی  –  خدمت کردن  –  روشن بینی  –  تواضع وفروتنی   –  و  . . .

اما  یکی از کارآمدترین روشها در تصمیمات بزرگ  ( بخصوص تصمیمات معنوی ) این است که ما بطور روزانه مختصات و شاخصه ها و عوامل آنرا تمرین کنیم درواقع ما از فرمول فقط برای امروز   تصمیمات خود را عملی میسازیم و این فرمول باعث می شود که ما انعطاف پذیر باشیم و از اشتباهات خود سرخورده و مایوس نشویم ضمن اینکه این فرمول باعث میشود تا از استرس ها و اضطراب های ما وقتی به تصمیمات بزرگ خود از منظر  و بعد زمان نگاه میکنیم مرعوب نگردیم همت اگر سلسله جنبان شود مور تواند که سلیمان شود تمام اعمال و اتفاقات در زندگی ما بر اساس تصمیماتی است که میگیریم و لذا زندگی گذشته ما به این دلیل آشفته بود که تصمیمات ما را در زندگی  بیماری میگرفت حتی تصمیمات خوب گذشته ما یا القائی بودند و یا تحمیلی بودند یعنی تصمیماتی بودند که مال خود ما نبودند و بیشتر دیگران به ما دیکته میکردند بنابراین  ما نسبت به آن تصمیمات احساس مسئولیت و یا  در مقابل آنها خود را متعهد نمیدیدیم ویا ما با نداشتن سلامت عقل و بر اساس ذائقه و طبع بیماری  تصمیماتی را میگرفتیم که امروز شاهد ویرانگرهای تصمیمات مخرب گذشته خود هستیم ما امروز بر اثر آشفتگی و رنج و عذابی که در گذشته کشیده ایم متوجه و به این درک رسیده ایم  که در هر زمینه ایی تصمیم گرفتن چقدر میتواند نقش اساسی و محوری داشته باشد در واقع تاوان تصمیمات دیوانه وار گذشته تا چه اندازه توانست زندگی  ما رابه اضمحلال و نابودی بکشد بنابراین تصمیم گیری در واقع عامل اصلی و اساسی هر انگیزه و هدفی میباشد یعنی تصمیم گیری نقطه محوری هر حرکت برای دست یافتن به خواسته  های ما میباشد بنابراین هرچقدر تصمیم گیری ما دارای فاکتورهای از قبیل : تعمق و جدیت و آگاهی و بخصوص  شناخت از مزایا و یا منافع حاصل از آن تصمیم بیشتر باشد در واقع قوه محرکه تصمیم ما فعالتر می شود اما اینک در آستانه بهبودی به نقطه ایی رسیده ایم که میخواهیم بدون دخالت بیماری و به دور از خودمحوری و از روی روشن بینی و با فروتنی و تمایل و همچنین بر اساس مشورت و خرد جمعی تصمیم مهمی را در زندگی خود بگیریم تصمیمی که پیش روندگی فرایند بهبودی ما به استحکام و پایه های آن بستگی دارد در واقع اصلی ترین و مهمترین ستون و پایه در فرایند بهبودی بستگی به نوع تمایل و تعمق و شناخت  ما در رابطه با تصمیم گیری دارد لذا تصمیم گیری عامل بسیار مهم و نقطه عطف و به عبارت دیگر محور اصلی این قدم و بهبودی ما را شکل میدهد بنابراین می طلبد ما آگاهیها و شناخت خود را نسبت به مفاهیم و ماهیت و عوامل موثر برای یک تصمیم گیری منطقی و سالم را در خود افزایش دهیم و همینطور آموزش های لازم برای درک بیشتر و مهارت های موثر در این مفهوم را در خود ارتقا دهیم بدیهست دستاوردهای ما از این قدم بستگی کامل به نحوه و چگونگی تصمیم گیری ما دارد اما نباید فراموش بکنیم که در هرحال  تصمیم گیری فعلی ما در صورتیکه بهبودیمان پیشرونده باشد طبیعتا رشد و به اقتضا فهم و شعورمان تعالی میابند…

 

 

و لذا ارکان و پایه های تصمیم در این روند محکمتر و سطح و میزان ما در رابطه با این تصمیم گسترش می یابد فقط برای امروز ۱ شهریور می تواند در خصوص این موضوع به ما کمک کند:

فقط برای امروز :

تصمیم گیری قبل از اینکه پاک شویم اکثر اعمال ما تحت فرمان اجبار بود امروز اسیر این نوع طرز فکر نیستیم

کتاب پایه :

زندگی مجموعه ای از تصمیمات اعمال و عواقب آنهاست وقتی مصرف میکردیم تصمیمات ما معمولا تحت فرمان بیماری ما بود که منجر به اعمال خود نابود کننده و عواقب دردناک میشد تصمیم گیری را به عنوان یک بازی تقلبی شناختیم که در آن تا کمترین حد ممکن باید بازی میکردیم با این حساب بسیاری از ما درباره تصمیم گیری در دوران بهبودی مشکلات عدیده ای داریم به تدریج از طریق کارکرد قدمهای دوازده گانه،در گرفتن تصمیمات سالم تجربه کسب میکنیم تصمیماتی که منجر به نتایج مثبت میشود در حالیکه زمانی بیماری ما اراده و زندگی ما را تحت تأثیر قرار داده بود اکنون از نیروی برتر میخواهیم از ما مراقبت کند ارزشها و اعمال خود را ارزیابی میکنیم یافته های خود را با کسی که به او اعتماد داریم در میان میگذاریم و از خداوند میخواهیم کمبود های ما را برطرف نماید در طی کارکرد قدمها از تأثیر بیماری خود رهایی می یابیم و اصول تصمیم گیری را که میتواند در همه امور ما را هدایت کند یاد میگیریم امروز تصمیمات و عواقب آنها نباید تحت تأثیر بیماری ما قرار گیرد ایمان ما شهامت و راهنمایی لازم برای گرفتن تصمیمات خوب و قدرت لازم برای عمل کردن بر اساس آنها را به ما می دهد نتیجه این نوع تصمیم گیری یک زندگی است که ارزش زندگی کردن را دارد

فقط برای امروز :

از اصول قدم های دوازده گانه برای گرفتن تصمیمات سالم استفاده میکنم از نیروی برتر خود قدرت لازم برای عمل کردن بر اساس این تصمیمات را میخواهم ترسهای ما

در قدم سوم تصمیم گیری

ما ابتدا از بزرگی و عظمتی  که از مفهوم این تصمیم در ذهن خود بازسازی میکنیم به خوف می آئیم در تصور مان فکر میکنیم این قدم از ما میخواهد که مثلا تصمیم بگیریم که به تنهایی برج میلاد را بسازیم اما اینها تصورات غلط و یا توجیهات بیمارگونه می باشند و حقیقی نیستند ما باید بدانیم که قدم سوم از ما چیزی که خارج از توانمان باشد را نمیخواهد هرچند نمی شود بزرگی تصمیمی را که میخواهیم بگیریم حاشا کنیم زیرا گرفتن این تصمیم بطور قطع میتواند تاثیرات بنیادین در زندگی ما به همراه بیاورد و لذا یک عزم راسخ را میطلبد درواقع قدم سوم این ظرفیتها را دارد که ما را از خود محوری و از خوداتکای هایمان رها کرده و ما را به ساحل آرامش برساند همانطور که ذکر شداین یک تصمیم بزرگ است اما با مهارتهای خاص و تجربیات بهبودی گروه متوجه میشویم که اساسا منظور قدم سوم این نیست که ما یک شبه تصمیمی به این گسترده گی را بگیریم و سپس آنرا بخواهیم یک شبه عملی کنیم بنابراین  ما میخواهیم  تصمیم به این بزرگی را ابتدا با تمرین و تمرکز به روی ارکان ( اصول روحانی ) آن شروع کنیم و همینطور بخودمان اصن  سخت نگیریم…

 

 

ما نمیخواهیم بدون تعقل و تامل و عجولانه و یا از روی صرف احساتمان تصمیم بگیریم و باز خود را گرفتار اوهام و سراب ها و سرگشتگی و سرخوردگیها کنیم ما میخواهیم تصمیمان ضمن اینکه احساسی و قلبی باشد عقلانی و منطقی هم باشد  و از قبل به مزایای آن پی برده باشیم تا در قبال آن پاسخگو و مسئول باشیم و لذا از همه توانایها و مهارتهای که در این زمینه فرا گرفته ایم  سعی میکنیم استفاده ابزاری کنیم و باهوش بهبودی و روشن بینی سرانجام به نقطه ایی میرسیم که متوجه میشویم که لزومی ندارد که ما بخواهیم یک سنگ دوتنی را به یکباره جابجا بکنیم بلکه ما آنرا به قطعات یک کیلویی تقسیم میکنیم و به اینصورت آنرا حمل میکنیم این روش ممکن است زمان ببرد اما عملی و نتیجه بخش است بنابراین ما این تصمیم را نمیخواهیم برای همه عمر خود بگیریم ما این تصمیم را فقط برای امروز میگیریم و لذا تمام سعی و کوشش خود را برای عملی کردن آن بکار میگیریم اصولا ما هر گاه در مقابل پاسخگو بودن و مسئول بودن قرار میگیریم ما را ترس و دلهره فرا میگیرد و با توجه به اینکه  میدانیم تصمیمی که از فاکتور مسئول بودن در قبال آن خالی باشد اصلا تصمیم نیست و لذا ما از مسئول بودن میترسیم زیرا در زندگی گذشته خود با این مفهوم همیشه مشکل داشتیم همیشه سعی میکردیم از پاسخگو بودن دوری کنیم و یا در مقابل مسئولیت های گوناگون شانه خالی کنیم باری  امروز هم بر اساس همین ترسها  در تصمیم خود ناخواسته  و براساس بیماری سعی میکنیم که این تصمیم را به تاخیر بیاندازیم و با بهانه های مختلف مثل: تکیه به ارداه شخصی و خودمحوریها و وابستگیها  به این تصمیم تن در ندهیم اما این ترسها و بهانه های ما اولا به این علت است که متوجه مزایا و منافعی که در اثر این تصمیم بدست می آوریم نیستیم ثانیا ترسها و بهانه های ما واقعا بی مورد هستند زیرا همانطور که ذکر شد ما بطور روزانه و در حد و توان خود در قبال این تصمیم مسئول هستیم ما با پی بردن به مهارتهای لازم در رابطه با این تصمیم و هنرتصمیم گیری در جهت بهبودی متوجه شده ایم که نباید بخودمان سخت بگیریم ما در قبال مسئولیت بهبودی و بخصوص این تصمیم فرایند آزمون و خطا را طی میکنیم و با انعطافات لازم حاصل از فرمول فقط برای امروز بدون ترس به مسیر خود ادامه میدهیم اما علاوه بر ترسهای فوق یکی دیگر از عوامل تاثیر گذار به روی این تصمیم  تنبلی و کاهلی و  بی حرکتی  و سکون و بی تفاوتی می باشد که ما بعنوان یک معتاد با این شاخصه ها آشنایی دیرینه داریم در واقع زندگی گذشته ما همیشه توام با این شاخصه ها بود و لذا وقتی میخواهیم تصمیمی را بگیریم در واقع از تن دادن به حرکت کردن میترسیم البته اعظم تنبلی ها و سستی ها که ما در گذشته با آن مواجه بودیم بیشتر بعلت تاثیرات و عوارض موادهای افیونی بود اما امروز که به کمک نیروی برتر از اینگونه موادها رهایی یافته ایم بنابراین فضای مناسبی برای تصمیم گرفتن برایمان مهیا شده است و لذا ما باید از همه توانایی ها یی که در اثر پاکی بدست آورده ایم  به نحو احسن استفاده کنیم امروز یکی از اساسی ترین عوامل بازدارنده که میتواند سد و یا موانعی  در مقابل این تصمیم ما باشد بی حرکتی و ایستائی است بنابراین تصمیم موقعی معنا میدهد که در آن پویایی و جنبش و حرکت باشد ما اگر تصمیم بگیریم اما حرکت نکنیم مثل این است که اتومبیلی بخریم ولی در آن بنزین نریزیم و آنرا به حرکت در نیاوریم…

و بقول آنکه گفت :

آبی که برآسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است بهترین اعمالی که در خصوص تصمیم گیری در گام سوم انجام داده ایم : بهترین عملی که انجام داده ایم حرکت کردن است.

حرکت کردن یعنی :

  • پا گذاشتن روی ترسهایم
  • پذیرفتن مسئولیت هایم
  • مصمم بودن در تصمیمم
  • اعتماد به نیروی برترم
  • فقط برای امروز متمرکز به روی تصمیمم

 

 

 

 

 

بنابراین حرکت یعنی :

هرعملی که لازم باشد انجام میدهیم تا در مسیر تعالی این تصمیمم ثابت قدم باشیم بدیهیست در فرایند این تصمیم بهترین سعی و بیشترین کوشش خود را انجام میدهیم

بهترین سعی یعنی :

کارهایی که عملی انجام میدهیم مثل : صبوری وشکیبایی کردن   مشورت کردن   بازفکرکردن   حضور در جلسات بهبودی    خدمت کردن و . . .

بیشترین کوشش یعنی :

کارهای که بصورت نظری انجام میدهیم مثل :  قدم کارکردن   دانش بهبودی را بالا بردن ارتقاء آگاهیها   و . .

معنی اراده یعنی :

همت راسخ  میل و آهنگ و تعریف اراده یعنی : قوه محرکه ای که در جهت  یک خواسته درونی فعال باشد یعنی خواستنی که توام با عزم راسخ باشد یعنی استفاده حداکثری از تمام توانیها و ظرفیتها برای دست یافتن به یک خواسته یا انگیزه اصولا هر اراده ای حاصل یک تصمیم است و اراده بدون تصمیم نمیتواند به خودی خود وجود داشته باشد و همینطور تصمیم بدون انگیزه و هدف هم نمیتواند معنای داشته باشد بنابراین هر کدام از فاکتورهای فوق در راستای معنا بخشیدن به هم در یک زنجیره قرار میگیرند…

در واقع این فرایند به این شکل است :

انگیزه  —- >  تصمیم  —–>   اراده

اما مصدر و سرچشمه این خواسته ها یا انگیزهها و یا اهداف از کجا سرچشمه میگیرد؟؟!! جواب این سوال بستگی به این دارد که که چه قسمتی  از وجود ما در حال فعال بودن باشد

بیماری یا بهبودی

اگرقسمت بیماری در وجود ما فعال باشد طبیعیست که انگیزهای ما هم بر اساس جاذبه های آن شکل میگرد اما اگر برعکس در شرایط بهبودی باشیم بدیهیست انگیزه های ما بر اساس اصول بهبودی شکل میگیرد اراده یک ابزار فرمانبردار است و لذا یک عامل خنثی می باشد و بر اساس تصمیمی که از انگیزه های درونی گرفته شده است در آن فعال میشود اما سستی و یا سفتی آن بستگی به چگونگی و نوع  تصمیمی که گرفته ایم مربوط میشود اگر از روی احساس نیاز واقعی باشد این تصمیم محکم و با اراده پولادین است…

 

 

 

فرایند اراده به دو شکل ممکن است در ما رخ بدهد  :

شکل اول :

*عقل سالم    *نفس سالم   *انگیزه سالم  *تصمیم سالم  *اراده سالم

نتیجه میدهد  اراده الهی بهبودی

شکل دوم :

*عقل ناسالم  *نفس ناسالم  *انگیزه ناسالم  *تصمیم ناسالم  *اراده ناسالم

نتیجه میدهد (اراده شخصی بیماری )

اراده شخصی ما همیشه از نمودار دوم بوجود آمده است چون سلامت عقل و سلامت نفس نداشتیم و در کل در شرایط بیماری فعال بودیم  لذا طبیعیست که اراده شخصی مان جز در مسیر منفی و ویرانگر برای خودمان و اطرافیانمان هیچ ثمر دیگری نداشت ما در مقابل اراده شخصی خود علیرغم اینکه زندگیمان را آشفته کرده بود بازهم مطیع آن بودیم با آنکه روز به روز زندگیمان بدتر میشد و دائما در رنج و عذاب بودیم اما هیچگونه یارای مقابله با آن را نداشتیم حتی در زندگی چندین بار اقدام به مبارزه با این نیروی مخرب کردیم اما هربار شکست خوردیم نیروی ارداه شخصی ما بسیار  سرکوبگر بی رحم  دیکتاتور لجباز و یک دنده  است و علاوه بر اینها بی عقل و بی منطق  و قدرتمند است و در کل ضد حیات و ضد آرامش و ناهنجار است و لذا وقتی این اراده در ما فعال میشود در مقابل آن گویا  مسحور شده و به زانو در میائیم و سرانجام در شرایط  مسخ قرار میگریم.

  • مسحور یعنی : سحر و جادو شده
  • مسخ یعنی : تغییر شکل دادن از خوب به بد و یا روح انسانی در جسم حیوانی شدن

اراده ما همیشه بر اساس انگیزه های نفسانی و لذتهای آنی و افراطی و از عدم سلامت عقل و از بیماریمان سرچشمه میگرفت و لذا جز خسارت و خرابکاری چیز دیگری به ارمغان نمی آورد در واقع اراده شخصی ما مثل عروسک خیمه شب بازی  نخهای آن در دست نواقص و ضعف های اخلاقی و بطور کلی در دست بیماریمان بود انگیزه های ما در شرایط بیماری از اراده مان بعنوان یک ابزار برای ویران کردن و مطیع بیماری بودن استفاده میکرد در واقع اراده شخصی ما از بیماری ما سرچشمه میگرد و مثل لودر جز خراب کردن کار دیگر نمی توانست بکند انگیزه های ما در راستای خواسته های بیماری و کاملا ناعاقلانه و بی منطق بود و لذا این چنین انگیزهای اراده شخصی ما را شکل میداد…

بطور مثال انگیزه های ما بیشتر اینها بودند :

لذت طلبی و افراط در لذت جوی   سرخوشی دائمی   تجدید لذتهای دوران طلایی   بی خیالی همراه با عدم مسئولیت  تن پروری   پرکردن خلاء ها با موادهای گوناگون   سرکوب احساسات   خودآزاری    دیگرآزاری   فرافکنی   خود محوری  شیدا مسلکی   و . .

 

 

 

تاثیرات اراده شخصی ما بر زندگی :

وقتی بیماری ما در حالت فعال قرار میگیرد خواسته های خود را توسط ابزاری به ما دیکته میکند که در کل ما به آن اراده شخصی میگوییم در واقع یعنی ما اختیار خود را بطور تام و کامل  بخاطر عجز در مقابل بیماری از دست میدهیم بنابراین ما هرگاه به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم اراده شخصی سررشته زندگی ما را بدست میگیرد و چون این اراده از بیماری و خودمحوری انباشته است لذا به روی اعمال و رفتار ما در زندگی تاثیرات منفی و ناهنجار به بار میاورد و ادامه این رفتارها همراه با افراط و تفریط و خودمحوری عاقبت زندگی ما را از چرخه معمولی و طبیعی بیرون آورده و آنرا نهایتا غیرقابل اداره میکند بنابراین اراده شخصی ما یک اراده منفی و تاثیرات مخرب آن در زندگی ما غیر قابل انکار است اراده شخصی ما روز به روز زندگی ما را تباه میکرد و ما مثل کسانی که طلسم شده باشند توان مقابله با این اراده شوم و منحوس را نداشتیم اراده شخصی یعنی ابزاری محرکه که از بیماری و هواهای نفسانی و از نواقص ما دستور میگیرد و لذا جز خرابکاری ره آورد دیگری برای ما ندارد از طرفی ما در اثر بیماری مزمن و همینطور زندگی طولانی که با این اراده داشته ایم مثل پرنده ایی که به قفس خود خو میکند ما هم به این اراده ویرانگر  خو و انس گرفته ایم و با اینکه مدتی است که در مسیر بهبودی گام برمیدارم و به روی خودمان کارمیکنیم اما گاها به علت عدم تمرکز باز اراده شخصی وارد جریان زندگیمان میشود و زندگی ما را به طرف ناآرامی سوق میدهد ما هر زمانی که با اراده شخصی خود زندگی میکنیم بازتابها و تاثیرات مخرب آنرا بشکل و فرم های مختلف در زندگی خود مشاهده میکنیم…

بطور مثال :

ترس :

هرگاه در زندگی با اراده شخصی زندگی میکنیم  ترس به عنوان یک عامل بازدارنده  در تمام سطوح زندگی ما سایه می افکند بنابراین اوقاتی که ما با ترس و تشویش سپری میکنیم معنایش این است که اراده شخصی کنترل زندگی ما را بدست گرفنه است.

دغدغه  :

از آنجائیکه اراده شخصی میل به خرابکاری و وابستگیهای منفی دارد لذا شرایط ناپایدار و سست را در زندگی برای ما رقم میزند که نتیجه آنها باعث دغدغه و پریشان حالی در زندگی ما میشود.

ناامیدی  :

اراده شخصی ما فرمانبردار بیماریست و در نهایت با تکیه  کردن بر خود اتکایی میخواهد یک تنه همه مسائل را حل کند ولذا این امکان پذیر نمی باشد و عاقبت در ما باعث سرخوردگی و ناامیدی میشود.

بنابراین هرگاه ما دست به عملی بر اساس اراده شخصی خود میزنیم  بازتاب آن زندگی ما را تحت تاثیر منفی و مخرب خود قرار میدهد بطوریکه سرانجام زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده و ما را آشفته و در نهایت زندگی را برای ما غیر قابل اداره میکند ما هرگاه با ارده شخصی خود به زندگی ادامه میدهیم خود را با چالش ها و معضلات جدی مواجه میکنیم.

 

 

 

بطور مثال  مشکلاتی از قبیل :

*بی هویتی   *بی اعتمادی     *سوء ظن حال خرابی

تشنجات در طیف  های مختلف زندگی ( کار  خانواده   روابط اجتماعی )   پوچی   بدخلقی   تنبلی  افراط و تفریط    خودآزاری    دگرآزاری    فعال شدن نواقص و سرانجام یاس و انزوا و تنهایی  . . . تاثیر اراده شخصی ما بر زندگی دیگران :

قدم سوم …………. بخش اراده شخصی

اراده شخصی ما متشکل شده است از خود محوری  هواهای نفسانی افراط و تفریط و در کل ارادیست که در بست در اختیار بیماریست و یکی از ویژه گهای مهمش این است که وقتی فعال میشود و سکان زندگی ما را بدست میگیرد برایش خودی و غیر خودی معنایی ندارد چون صدمه رساندن و آزار دادن جزو ذات و طبیعت  این اراده میباشد و لذا ضمن تخریب و صدمه به زندگی خودمان  تاثیرات منفی آن زندگی دیگران را نیز تحت الشعاع مخرب خود قرار میدهد اراده شخصی ما اثرات مخرب خود را ابتدا به خانواده  و سپس سعی میکند  در سطوح دیگر جامعه  و دیگران دیکته کند.

بطور مثال :

همین که من میگم ! . . جمله ایست  که ما در خانواده بعلت جایگاهی که داریم بیان میکنیم که از اراده شخصی ما نشات میگیرد البته گاهی این این جمله را با زبان ادا نمیکنیم اما با اعمال و رفتارمان همراه با لجاجت و اراده شخصی سعی در دیکته کردن آن میکنیم با تکیه کردن به اراده شخصی امنیت خانواده و همینطور دیگران را درهر زمینه ایی که باشد  پایمال میکنیم آنها را سرزنش میکنیم و احساسات آنها را نادیده میگیریم و خود محور و خود رای میشویم و لذا این فضاها را آکنده از ناامنی و مملو از سوء ظن میکنیم با اراده شخصی همیشه سعی میکنیم که دیگران خود را با ما مطابقت دهند و یا میخواهیم به زور آنها را تغییر دهیم و یا توقع داریم همه آدمها طبق خواست و اراده ما زندگی کنند و و . . در هر صورت   اراده شخصی ما چه با مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر  هرگاه فعال باشد علاوه براینکه زندگی خودمان را زهرمار میکند زندگی دیگران را هم خراب میکند در واقع اراده شخصی ما یک اراده مشکل آفرین است مشکلاتی از قبیل : عدم امنیت های *احساسی  *اجتماعی *روانی  *روحانی *بی اعتمادی *تشنج های خانوادگی و اجتماعی  *رنجش   *کینه   *آزار  *انزجار و………

اهداف در اراده شخصی و اراده خداوند(نیروی برتر) :

خو و طبیعت اراده شخصی  بر اساس خواست و اهداف بیماری بنا واستوار شده

مثل : جنگ   سرکوب و اجبار   بی مسئولیتی    صدمه و آسیب رسانی    ناهنجاری  خود محوری   ناامنی   تشویش و اضطراب   تشنج آفرینی   ناامیدی   بد خلقی   نفرت وکینه    خودآزاری    دیگر آزاری    فقر و ترس و دغدغه و انکار  دورغ خشم  و . . .

اما خو و طبیعت اراده نیروی برتر  بر اساس اصول های روحانی و اصول های اخلاقی و همینطور بر اساس اهداف بهبودی پایه گذاری و استوار گردیده.

 

 

مثل :تسلیم  خدا محوری    آزادی  مسئولیت پذیری    نفع رسانی   هنجار    ایمنی بخشیدن   آرامش آفرینی    خوش اخلاقی   امیدواری    مهرورزی ومحبت  خودمهرورزی   توانگری    صداقت   تمایل روشن بینی   فروتنی  اعتماد و . . .

اهداف گذشته ما از تصمیمات مخرب بیماریمان سرچشمه میگرفتند و لذا در این شرایط  با فعال شدن اراده شخصی و منفی جز ناهنجاری و آشفتگی برای خودمان و صدمه و آسیب برای دیگران پیامد دیگری در بر نداشت اصولا پیامدهای اهدافمان همیشه بستگی به این دارد که کدام قسمت از وجود ما فعال باشد  … بیماری یا بهبودی وقتی اهداف ما براساس اراده شخصی و از روی بیماری و خودمحوری فعال باشد طبیعیست که چنین اراده ای انباشته از نیروهای منفی و مخرب و دارای قابلیت های تخریبی و صدمه رسانی میباشد اما چنانچه اهدافمان در راستای اراده بهبودی قرار گیرد این اهداف با پیروی از خرد جمعی و برخورداری از سلامت عقل و نفس  بدیهیست دارای پتانسیل ها و ظرفیت های سازنده و مفید  هم برای خودمان  و هم برای دیگران  می باشد بنابراین  پیگیری اهدافمان چون بر مبناء اصول های روحانی و بهبودی استوار گشته اند لذا ذات این اهداف چون بر اساس خیر میباشند  بری از هر گونه آسیب وصدمه به خود و دیگران می باشد در هر صورت ما تا زمانیکه در راستای پیگیری اهداف خود بر اساس اراده و خرد جمعی که متصل به نیروی برتر ودر چارچوب اصول روحانی است حرکت میکنیم نه تنها به کسی صدمه ای نخواهیم زد بلکه برای آنها همواره  صلح و آرامش و برکت به همراه خواهیم آورد

مسامحه و سازش با اصول بهبودی جهت دستیابی به اهداف:

قدم سوم ………. بخش اراده شخصی

اصول  جمع کلمه اصل می باشد  و معنای آن یعنی ریشه و بنیاد وتعریف آن یعنی :  مبانی ایی که از قبل بر اساس یکسری منطق های واضح و مبرهن و مدلل و آشکار  بنیاد گردیده است و لذا بعنوان یک مرجع شاخص در امورهای گوناگون بصورت یک قاعده کلی و یک قانون بدون چون و چرا وضع گردیده است

بطور مثال :

  • در فیزیک قانون جاذبه یک اصل است
  • در هندسه قانون محاسبه اشکال هندسی یک اصل است
  • در ریاضی قانون محاسبه اعداد یک اصل است
  • در علوم انسانی صداقت عدالت و . . هر کدام یک اصل هستند

نکته قابل ذکر در رابطه با اصول این است که :

اساسا مبنا اصل ها بعنوان یک قاعده و قانون کلی همیشه مرجع شاخص هستند  مگر اینکه خلاف آن ثابت بشود بنابراین  اصول و یا اصل ها ؛چارچوبهای مطمئنی هستند که حدود  و یا خطوط سفید و قرمز را برای ما از قبل تعریف و تعیین کرده اند و ما با دلیل و برهان آنها را قبول کرده ایم اصول در واقع ارزشهای هستند که براساس منطق و عقلانیت و بر حسب نیازهای بهبودیمان وضع شده اند و تخطی از این اصول در درجه اول به اهداف ما ضربه میزند  و سپس برای ما شرایط را ناپایدار و آنرا متزلزل میکند…

 

 

گاهی بیماری از عدم آگاهی ما در رابطه با نیات خیرمان سوء استفاده میکند و در رابطه با مسائل گوناگون ما را در شرایط اراده شخصی خود قرار میدهد تا برای برآورده شدن این نیات بر سر اصول مصالحه و یا آنها را زیر پا بگذاریم.

بطور مثال :

برای ترک دوست همدردمان به دروغ متوسل شویم ( نیت درست است اما روش غیر اصولی است ) در حالیکه  اصول به ما میگوید راستش را بگو حتی اگر به زیان تو باشد برای بهبودی دوستان یا فرزندانمان  آنها را کتک بزنیم تروربکنیم سرزنش بکنیم ( نیت درست اما  این رو ش ها غیراصولی است ) برای ورزش کردن و یا تفریح کردن در حق جلساتمان جفا و بی وفایی بکنیم ( نیت خوب است  اما روش غیر اصولی است )  و . . در هر صورت ما وقتی با اراده شخصی خود زندگی میکنیم  لاجرم نسبت به اصول هایمان لاقید میشویم اینکه ما فکر کنیم برای نیت های خیرخواهانه خود گاهی لازم است بر سر اصول مصالحه و یا مسامحه کنیم و یا سازش کنیم از انکار و اراده شخصی ما ریشه میگیرد تجربه های قبلی به ما ثابت کرده هرگاه پا روی اصولی گذاشته ایم و یا در رابطه با آنها مصالحه و یا مسامحه کرده ایم سر انجام برای ما دو طرفش زیان بوده است.

مسامحه یعنی =  آسان گرفتن سهل‌انگاشتن به‌نرمی ومدارا کارکردن اصولا اراده یک عامل و یا یک ابزار درونی است و از خود اختیاری نداردمثل اتومبیل می ماند که چه کسی آنرا براند و یا قلم و یا یک چاقو.

بطور مثال :چاقو اگر در دست یک روانی جنایتکار باشد طبیعیست منجر به جنایت میشود و اگر در دست یک پزشک جراح باشد انسانی را از مرگ نجات میدهد بنابراین اراده شخصی ما همیشه تحت تاثیر بیماری و همچنین اوامر دیوانگیهای ما بوده و لذا جز صدمه زدن و آسیب رساندن کارایی دیگری برای ما نداشت ما در زمان بیماری فعال در خواب روحانی بسر میبردیم و اگر گاهی هم این قوه روحانی در ما تحریک میشد و یا بیدار میشد بقدری ضعیف و ناتوان بود که نمیتوانست سکان اراده بهبودی و زندگی ما را بدست بگیرد و یا اینکه بتواند آنرا هدایت کند و لذا توان و ظرفیت های لازم را برای رویارویی با اراده این بیماری مهلک را نداشت در واقع برای مقابله با چنین اراده مخربی ما نیاز به تقویت اراده خودمان داریم منظور از تقویت اراده خودمان یعنی اینکه اراده روحانی خود را در تلاقی و اتحاد با اراده های روحانی بپا خواسته دیگران که به رستاخیز روحانی رسیده اند پیوند دهیم زیرا ما هرگز به تنهایی نمیتوانیم در مقابل اراده اهریمنی و شخصی خود پایداری کنیم و لذا بخاطر همین است که در سر تیتر قدم سوم میگویم (( ما تصمیم گرفتیم ))

منظور از اراده خودتان  همان اراده واقعی و روحانی میباشد که در زمان بیماری بعلت کما روحانی در ما منفعل شده بود و عملا ما با چنین اراده مثبتی نمیتوانستیم کار به جایی برسانیم ما درگذشته با اراده روحانی و مثبت خود بارها و بارها خواستیم که اختیار زندگی خود را بدست بگیریم بارها اقدام به ترک مواد کردیم و علیه شاخصه های گوناگون بیماری خود اقدامات مقتضی را بعمل آوردیم اما سر انجام بعلت ضعف در این جناح (( کما روحانی ))  از وجود خودمان سرانجام تن به شکست میدادیم نکته قابل تامل  این است که اراده ای که در بیماری اعتیاد نهفته می باشد هر چند یک اراده شخصی است اما واقعیت این است که یک اراده سهمگین و قدرتمند می باشد و لذا برای مواجهه با چنین نیروی مخوفی به یک توان و خرد  و در کل به یک عزم و اراده جمعی که متصل به نیروی برتر است نیاز داریم.

 

 

فقط برای امروز ۹ فروردین در خصوص اراده :

اراده خداوند برای ما از همان چیزهایی تشکیل شده که ما برای آن بیشترین ارزش را قائل هستیم اراده خداوند… تبدیل به اراده واقعی خود ما برای خود میشود

کتاب پایه :

انسان طبیعتا مایل به دریافت چیزی در ازای هیچ چیز است شاید وقتی به صندوقدار فروشگاهی اسکناسی ده دلاری پرداخت کنیم و او به ما اسکناسی بیست دلاری پس دهد از خود بی خود شویم احتمالا فکر میکنیم اگر کسی متوجه نشود فریبی کوچک چیزی را تغییر نمیدهد اما خودمان میدانیم که ما این کار را انجام دادهایم و این کار قطعا تأثیرگذار است چیزی که مرتبا در دوران مصرف جوابگوی ما بود اغلب در بهبودی برای مدت زیادی جوابگو نیست وقتی با کارکرد برنامه بهبودی از نظر روحانی پیشرفت میکنیم به تدریج ارزشها و معیارهای جدیدی را پرورش میدهیم به تدریج وقتی از موقعیتهایی بهره میبریم که در زمان مصرف ما را با نگاه پیروزمندانهای نسبت به چیزی که از آن قصر در رفته بودیم تنها میگذاشت احساس ناراحتی میکنیم در گذشته ممکن است دیگران را قربانی کارهای خود کرده باشیم اما وقتی به نیروی برتر خود نزدیکتر میشویم ارزشهای ما تغییر میکند اراده خداوند مهمتر از قصر در رفتن از مسائل میشود با تغییر ارزشهای ما زندگی ما نیز تغییر میکند با هدایت دانشی درونی که نیروی برتر به ما داده است میخواهیم بر اساس ارزشهای نویافته خود زندگی کنیم اراده نیروی برتر برای خود را درونی کرده ایم در حقیقت اراده خداوند به اراده واقعی خود ما برای خود تبدیل شده است.

فقط برای امروز: با بهبود بخشیدن به ارتباط آگاهانه خود با خداوند، ارزشهای من تغییر کرده است. امروز به اراده خداوند یعنی اراده واقعی خود عمل میکنم

مقایسه اراده شخصی(من) با اراده خداوند(نیروی برتر):

اصولا هر جا از واژه (( من )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره بیماریست بنابراین  اراده من همان  اراده شخصی  است که ابزاری شده در جهت خواسته های نفسانی وبیماری اعتیاد  لذا اراده من همیشه ماهیتی بیمار گونه و شهوانی و اهریمنی دارد اما  هر جا از واژه (( ما )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره الهی است یعنی همان اراده واقعی و حقیقی که سرشار از معنویت است البته این اراده هر چند فردیست اما متوسل و متصل به نیروی برتر است بنابراین  اراده خداوند همان اراده روحانی جمعی است که ابزاری شده در جهت خواسته های معنوی وبهبودی لذا اراده ما همیشه ماهیتی   روحانی و قدسی دارد نیروی اراده من همیشه در تضاد و مقابله با نیروی اراده خداوند است ولذا همیشه در جنگ و پایداری می باشد و نمی خواهد تن به اراده خداوندی بدهد

و سعی میکند با تمام امکانات خود از قبیل : دانش منفی نکار توجیه و بهانه و سفسطه و استدلالهای بی پایه و اساس  از موجودیت و ماهیت خود پاسداری و در مقابل اراده و روحانیت خرد جمعی تا آخرین سنگرهای خود مقاومت کند تفاوت نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند در واقع همان مشخصه های  است که ما درقدم دوم (( نیروی برتر من چه مشخصه های ندارد و چه مشخصه های دارد )) به آنها پرداختیم به عبارت دیگر تفاوت بین نیروی برتر منفی ( بیماری ) و نیروی برتر مثبت ( بهبودی ) همان تضادهایست که به آن پرداختیم.

 

 

 

 

بطور مثال این تفاوتها در تضادهای زیر بخوبی مشهود است :

نیروی اراده من  ( بیماری ) ………..  نیروی اراده خداوند ( بهبودی )

ضعیف تر                                                   قویتر

خود محور                                                 جمع محور

ناهنجار                                                    هنجار

مضر                                                        مفید

نامهربان                                                مهربان

ستمکار                                                 عادل

لاقید                                                       مقید

هوس گرا                                               عقل گرا

مخرب                                                     سازنده و و

قبلا به این نتیجه رسیدیم   ما هر تصمیمی که در زندگی میگیریم باید در رابطه با آن احساس تعهد کنیم در واقع تصمیم بدون فاکتور تعهد معنای ندارد  و ما در قدم سوم تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را بخداوند بدآنگونه که آنرا درک میکنیم بسپاریم بنابراین ما در مقابل فعل سپردن متعهد می باشیم و همینطورکه قبلا دریافتیم ما خواهانیم تا بیماری و اراده مخرب خود را به خداوند بسپاریم و لذا تعهد ما در قدم سوم در دو بخش رخ میدهد.

اول :سپردن بیماری و اراده شخصی به خداوند میباشد ما در این بخش متوجه میشویم که هرگاه خواسته ایم بیماری و یا عوارض حاصله از آن را کنترل و یا افسار آنرا بدست بگیریم نه تنها موفق نشده ایم بلکه با اینگونه رفتارها بدتر باعث عود و یا فعال شدن بیشتر بیماری و نواقص در خود شده ایم و لذا میکوشیم تا این نواقص را بخداوند بسپاریم.

 

 

 

 

و در بخش دوم  : ما زندگیمان را به خداوند می سپاریم  و لذا در این سپردن ابتدا شرح وظایفی را مشخص میکنیم تا نسبت و حدود تعهدات ما و خداوند مشخص باشد

بطور مثال : مسائلی هستند که جبری می باشند که در زندگیمان اتفاق می افتد که خارج از توان ما می باشد را به خداوند می سپاریم  مثل سل و زلزله و یا تورم های اقتصادی اجتماعی و یا بیماری دیگران  و و . .  .

شرح دعای آرامش در قدم سوم:

در واقع سپردن این دو بخشی که ذکر شد به خدواند برای ما آرامشی به ارمغان میاورد که ما همیشه در قسمت اول دعای آرامش خود از خدواند خواهانیم اما یکی از مهمترین قوه های دیگری که میتواند نشانگر فعال بودن بهبودی ما باشد و احساسهای هشدار دهنده و ناخوشایند را در ما کاهش دهد احساس تعهد کردن در قبال تصمیماتی است که میگیریم بخصوص تعهدی که در رابطه با شرح وظایفی که در بهبودی به عهده ما می باشد است…

بطور مثال  :

احساس مسئولیت کردن در بهبودی و فعال کردن اصل های روحانی فرا گرفته از قدمها  در زندگی روزمره جزو شرح وظایف ما می باشد و همینطورهمواره از خداوند در قسمت دوم دعای آرامش خواهان شهامتی هستیم تا با پذیرش این تعهد و مسئولیت آنچه را که بعهده داریم شجاعانه انجام دهیم و لذا در پی این دو بخش ذکر شده از خداوند میخواهیم برای بهتر پذیرفتن اراده اش به ما دانشی عطا کند تا حد و مرزها و شرح وظایف های خود را بشناسیم بنابراین  اقداماتی که نشان دهنده تعهد ما به قدم سوم باشد همان احساس مسئولیت در بهبودی است که در اصول روحانی ما متجلی شده است و لذا عملکرد ما به این اصول بیانگر چگونگی تعهد ما می باشد.

لغت خداوند و یا مفهوم آن و آزار من:

خدا و یا مفاهیمی که در ذهن و اندیشه خود از خداوند در گذشته ساخته بودیم در طول زندگیمان همیشه باعث ناراحتی در ما میشد در واقع تصورات ذهنی ما از خداوند ساخته و پرداخته دیگران بود  که از کودکی آنها را به ما یا دیکته میکردند و یا اینکه به ما القا میکردند در این خدای که دیگران به ما معرفی میکردند مولفه های وجود داشت که گرچه برای آنها کارآیی داشت اما برای ما نه تنها کارآیی نداشت بلکه تاثیرات منفی هم به همراه می آورد زیرا ما در رابطه با بعضی از این مولفه ها  مشکل داشتیم و نمیتوانستیم آنها را بپذیریم.

بطور مثال :

اینکه از خدا باید ترسید   اینکه خدا تنبیه گر است  اینکه خدا دائما ما را کنترل میکنداینکه خدا جبار است اینکه خدا انتقام گیرنده است اینکه اگر کار بدی بکنیم  خدا ما را در جهنم می سوزاند و . . .هرچند موارد ذکر شده ممکن است دارای مفاهیمی سازنده باشد اما مسئله این است که این مفاهیم در ذهن و اندیشه ما قابل هضم و گوراش نبود و لذا آنرا پس میزدیم و نهایتا در ذات اندیشه های خود همواره این نام و مفاهیمی که از آن استنباط میکردیم باعث ناراحتی ما میشد و لذا همین مسائل باعث میشد تا ما از خداوندی که خود درک میکنیم هم غافل باشیم علاوه بر اینها  یکی دیگر از مسائل جدی که باعث میشد تا لغت خدا ما را آزار دهد و اصولا ما را وادارد تا با یک بینش منفی و آزار دهنده بخداوند نگاه کنیم…

 

 

این بود که در طول تاریخ کسانی مانند پیامبران کذاب  و یا پادشاهان ظالم که خود را ظل الله ( یعنی سایه خدا ) و یا بعضی از روحانی نمایان  و یا عارفان و صوفیان گمراه و منحرف که خود را نماینده و سخنگوی خدا معرفی میکردند به علت اعمال منفی و ظالمانه خود در نهایت این تداعی و سوء نگرش را در ما بر می انگیختند تا نسبت به لغت خداوند نگاه و دیدمان منفی و آزار دهنده باشد از طرفی یکی دیگر از عواملی که باعث میشد لغت خداوند ما را آزار دهد اینبود که فکر میکردیم خداوند باید دنیا را آنچنان که ما دوست داریم خلق کند و یا اینکه خداوند مسئول مصائبی است که برایمان پیش می آید مورد دیگر که لازم است ذکر شود این است که ما در طول زندگی خود همیشه حسرت زندگی دیگران را میخوریم و پیش خود میگویم چرا من نباید جایگاه فلانی را داشته باشم.

بطور مثال :

کاش منهم پدر و مادر فلانی را داشتم  کاش من هم همسرم مثل همسر فلانی بود  کاش منهم خوش تیپ و موفق بودم کاش من تو فلان کشور بدنیا آمده بودم و و . . .هر چند ما میخواهیم در رابطه با خدازدگی خود  دیگران را مقصر بدانیم   اما واقعیت این است که مقصراصلی بیماری و منبع آن ناآگاهی و جهل خود ما بوده است مثلا وقتی ذهن پرسشگر ما  در رابطه با دادگری و عدالت خداوند سوال و یا شکی را مطرح میکرد  بجای اینکه تحقیق و تفحص کنیم تا جواب پرسش خود را دریابیم  سریع شروع به کفرنامه نویسی میکردیم و خدا را در اثر جهل خود به راحتی محکوم میکردیم و برای یافتن جوابهای مطرح شده در اندیشه هایمان زحمتی بخودمان نمیدایم بنابراین منبع اصلی اینگونه ناراحتیها در رابطه با لغت خدا و یا مفاهیم آن ریشه در عدم شناخت صحیح و جهل خودمان داشت.

خداوند تنبیه گر و اتفاقات ناخوشایند :

ما در گذشته اعتقاد داشتیم که اتفاقات وحشتناکی که در زندگی ما رخ میدهد مسبب اصلی آن خداوند می باشد

بطور مثال :

از دست دادن عزیزان ، و یا  ورشکستگی  و یا شکست در عشق  و یا تصادف اتومبیل و یا بیماری و یا طوفان وسیل و زلزله و و . .

بنابراین ما با مواجه شدن با اینگونه مصائب آنها را به دو گونه تفسیر میکردیم :اینکه یا خداوند از ما خوشش نمی آید و میخواهد در حق ما ستم روا دارد و یا اینکه ما به علت اعمال منفی که انجام داده ایم خداوند میخواهد ما را تنبیه کند علاوه بر اینها شاید در پس ذهن خود اینطور فکر میکردیم که ما بازیچه های بی گناه و مظلومی هستیم که برای هوسرانی خداوند باید مصائبی را تحمل کنیم گاهی فکر میکردیم که سرنوشت ما از قبل تعیین شده و ما موجودی بی اختیار هستیم و لذا برای توجیه رفتارهایمان بر حسب بیماری  اعمالی که انجام میدادیم به راحتی به خداوند نسبت میدادیم و خداوند را مسئول خواسته های غیر معقول و نفسانی خود میدانستیم و برای تائید  و توجیه افکار بیمارگونه  و رفتار خود شاید شعرها و رباعی های زیادی هم بطور کلیشه ای و بدون در نظر گرفتن معناهای نهفته در آن  حفظ میکردیم.

 

 

 

 

بطور مثال :

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

بنابراین

پیش خود اینگونه فکر میکردیم که خداوند سرنوشت ما را چنین رقم زده است و چنین وانمود میکردیم که ما بر اساس یک سرنوشت محتوم موجودی هستیم که  به هیچ عنوان حق انتخاب در زندگی را  نداریم و سرنوشت ما از قبل تعیین شده است لذا با اینگونه افکار غیر واقعی سعی میکردیم بستر مناسبی در اختیار بیماری اعتیاد خود قرار بدهیم ما بر اساس اهداف  و خواست بیماری و همینطور در اثر ناآگاهی و عدم سلامت عقل  گاهی به علت اتفاقات وحشتناکی که در زندگیمان رخ میداد با آنها احساساتی و خارج از منطق و واقعیتها برخورد میکردیم و نمیتوانستیم از دریچه روشن بینی با اینگونه حوادث مواجه شویم و لذا در چنین شرایطی بیماری اعتیادمان نهایت سوء استفاده را از این جریانات میکرد در واقع بیماری اعتیادمان این رویدادها و اتفاقات را بهانه ای میکرد برای توجیه رفتارها لذت طلبانه بیمارگونه خود و به عبارت دیگر  بیماری با تمسک به دلایل واهی و خرافاتی ما را وامیداشت تا برای مصرف کردن مجوز صادر کنیم چون گرفتار اراده شخصی خود بودیم  میل داشتیم دنیا و هستی طبق خواسته های بیمارگونه ما پیش برود و همیشه دنیا بکام بیماری و لذتهای افراطی ما باشد نکته قابل تامل ا ین است که ما منکر این نیستیم که در زندگی ما اتفاقات وحشتناکی رخ نمی دهد به هر حال باید بپذیریم که زندگی مجموعه ای از غمها و شادیهاست و اشگها و لبخندهاست بنابراین ممکن است در طول زندگی خود با مصائبی هم روبرو شویم  اما نکته قابل توجه برای ما این است که ما در مواجه شدن با اینگونه حوادث تن به خواست بیماری ندهیم چون تن در دادن به خواستهای بیماری در اینگونه اتفاقات وحشتناک حقیقتا نه تنها مشکلی از ما را حل نمیکند بلکه با این روش فقط خودمان را آزار میدهیم اتفاقات وحشتناک در زندگی  در دو بخش برایمان رخ میدهد :

بخش اول

اتفاقاتیست که در اثر سهل انگاری و مستقیما خودمان مسبب آن هستیم

بطور مثال : توجه نکردن به اصول رانندگی و یا رعایت نکردن اصول بهداشتی و یا بی تفاوت بودن نسبت به جمیع هشدارها و یا علائم خطر آفرین و و .. بنابراین   برای کاهش اینگونه حوادث وحشتناک ما باید بیش از پیش احساس مسئولیت کنیم

بخش دوم

اتفاقاتیست که ما بطور مستقیم مسبب آن نیستیم بطور مثال : زلزله  سیل و یا تصادفات و یا قحطی و یا جنگ ها و و . . همه اینها اتفاقات وحشتناکی هستند که ممکن است در زندگی هر انسانی رخ بدهد اما اگر ما بخواهیم با اینگونه حوادث فقط براساس احساسات برخورد کنیم و غرق در اینگونه احساسات شویم دائما  سایه اینگونه حوادث را در زندگی خود بیشتر می گسترانیم و لذا ما با مواجه با اینگونه مسائل نباید فقط احساسی فکر کنیم بلکه باید بعضی از واقعیت های زندگی رابپذیریم ضمن اینکه ما با درک متعالی ای که از نیروی برتر داریم امروز به این نتیجه رسیده ایم که خدای که خود درک مینکیم هرگز ما را بخاطر رفتارمان تنبهه نمیکند و به این روشن بینی رسیده ایم که اتفاقاتی مانند زلزله و سیل یک بلا و یک تنبهه نیست که بر اساس گناهان ما اتفاق می افتد  بلکه وقتی به اینگونه حوادث از زاویه بالاتری نگاه میکنیم  متوجه می شویم.

 

 

نه تنها بطور مثال زلزله یک بلا نیست بلکه یک نعمت است مثلا مجسم کنید اگر لایه های درونی زمین در اثر فعل و انفعالات درونی که در طبقه زیرین زمین رخ میدهد را به پوسته بیرون برای خروج این نیرو رها نمیکرد و این انرژی ها در مرکز درونی زمین مرتبا انبار میشدند بعد از مدتی در اثر انبساط این نیروها چنان انفجاری رخ میداد که کره زمین بطورکلی منهدم میشد بنابراین  زلزله یک عکس العمل طبیعی برای ماندگاری کل حیات می باشد و همینطور ممکن است در رابطه با اتفاقات دیگری که رخ میدهند ما به علت عدم آگاهی آنها را ناعادلانه تفسیر کنیم در حالیکه اینگونه حوادث وحشتناک ممکن است در ذات و حقیقت خود دارای مفاهیم عادلانه ای باشد.

درک ما از نیروی برتر :

درک امروز ما از نیروی برتر بر اساس صلح و آرامش پی ریزی شده وهمچنین یک رابطه دوست داشتنی بدون کینه و تنفر آنهم بر اساس مفاهیم و ارزش هایست که خود مولفه های آنرا از پیش تعیین کرده ایم و بر همین مبناء استوار می باشد و لذا درک امروز ما از نیروی برتر یک درک شفاف و صمیمی صادقانه و دوست داشتنی  توام با روشن بینی می باشد و این نیرو بزرگتر و بخشنده تر و مهربانتر از خودمان است   و این نیرو توانایی حضور در تمام لحظه های زندگی ما را دارد و همیشه در دسترس ما می باشد و ما به این نیرو اعتماد داریم درک ما از نیروی برتر  امروز بر اساس شرح وظایف وهمچنین مسئولیت هایست که از قبل تعیین کرده و محدوده آنرا مشخص کرده ایم درک امروز ما از نیروی برتر یک درک نامحدود میباشد ولذا به واسطه همین نامحدودی میتواند در تمامی عواملی که به خیر می انجامد متجلی گردد در واقع منظور این است هر نیروی که در راستای خیر و مفاهیم بهبودی باشد  چه زمینی و چه آسمانی باشد متصل به یک نیروی برتر روحانی است و لذا بر همین اساس ما الهامات و پیامهای این نیروی برتر را از کانال ها و فرستنده های مختلفی به گوش هوش میشنویم درک امروز ما از نیروی برتر   بر اساس عشق و محبت پایگذاری شده و لذا در این بینش عاشقانه ما با معشوق خود معامله نمیکنیم  و لذا همین رابطه ما را وامیدارد نه بخاطر ترس از دوزخ و نه بخاطر علاقه به بهشت بلکه فقط بر اساس عشق و محبت  و بدون هیچگونه چشم داشتی این رابطه را ارتقاء دهیم درک ما امروز از نیروی برتر چنان عاشقانه و یکدست میتواند باشد که هرگونه پدیده و یا اتفاقی هرچند  به ظاهر وحشتناک را عارفانه تفسیر کند و بدانیم شکستن ظرف مجنون نه بخاطر بی مهری لیلیست بلکه بخاطر دوست داشتن است ( اگر با من داشت میلی // چرا ظرف مرا بشکست لیلی  ) و لذا در این بینش و ارتباط دوستانه با نیروی برتر برای ما جام بلا و جام طلا یکیست بنابراین ما امروز خواهان آنیم که اراده خداوند در تمامی بخش های زندگیمان جاری شود و در اراده و خواست او به جز خیر و پاکی چیزی نمیبینیم اعتقادات ما در گذشته بر اساس یک درک غلط از خداوند شکل گرفته بود و همیشه انباشته از کینه و رنجش بود در واقع به این مفهوم نرسیده بودیم که جهان هستی دارای قوانینی خاص و لامتغیر میباشد از طرفی ما بعلت کما روحانی و عدم معنویت در حد واندازه ای نبودیم و نیستیم که فلسفه و یا حکمت اینگونه اتفاقات را درک کنیم  و لذا از خداوند کینه به دل میگرفتیم  و در رفتارهایمان طریق ناهنجاری را پیش میگرفتیم گاهی در نهایت جهالت فکر میکردیم که خواست خداوند برای ما اعتیاد و بیماریست و لذا ما طبق خواست خداوند مجبوریم که معتاد باشیم در حالیکه امروز به این نتیجه رسیده ایم که خواست و اراده خداوند پاکی و بهبودی برای ماست و همینطور متوجه شده ایم که ما بعنوان یک انسان حق انتخاب داریم حتی اگر بیماری اعتیاد داشته باشیم.

کارآیی نیروی برتر در زندگی امروز ما:

چگونگی کارایی نیروی برتر در زندگی امروز ما  بستگی  به عمق اعتماد و نوع ارتباط و تمایل مان دارد بنابراین امروز هر چقدر اعتماد و  ارتباط و تمایل ودرک از اراده خداوند در ما ارتقاء پیدا کند و بیشتر شود به همان مقدار نیز کارایی این نیرو در زندگی ما تاثیرگذار و مشهود است ما با درکی که از نیروی برتر پیدا کردیم متوجه شدیم که این نیرو بر اساس ظرفیت های که دارد میتواند به اشکال و صورت های مختلف در عرصه های گوناگون در زندگی ما  حضور و کارایی داشته باشد :

 

 

 

بطور مثال :

داشتن یک راهنما  حضور در جلسات بهبودی  حضور در فضاهای معنوی و روحانی مطالعات سالم    روابط  با دوستان معنوی  و و . . بنابراین امروز نیروی برتر از مواضع مختلفی در زندگیمان حضور وکارایی دارد و حاصل این حضور ما را از خود محوری  خشم و دغدغه و ترس و ناامیدی و پوچگرایی می رهاند و بطور کلی برای ما صلح و آرامش به همراه میاورد ما به کرات متوجه شده ایم وقتی با این نیرو ارتباطمان قوی میشود کارایی مثبت آن در زندگی ما به وضوح مشهود است در واقع این ارتباط و مودت و هم نشینی برای ما همیشه در زندگی برکت و آرامش و توانگری بهمراه می آورد ضمن اینکه همدلی و همراهی کردن با این نیرو ما را از تنهایی های آزار دهنده خلاص میکند و به زندگی ما معنا و مفهمومی عاشقانه میدهد و در بسیاری از ناملایمات زندگی ما را صبور و شکیبا میکند و باعث تقویت روحیه ما میشود و همینطور ما را از یاس و ناامیدی و دل مردگی  و بخصوص ترسها یمان دور میکند بنابراین مهمترین تاثیر و کارایی این نیرو در زندگی ما همان احساس امید  محبت ،خدمت و  به ویژه اصل های روحانی ای است که به زندگی ما سمت و سو میدهد و ما را سرزنده و پویا میکند اما یکی از بهترین و مهترین دستاوردهای حاصل از اعتماد به این نیرو و کارایی آن در زندگی امروز ما  سعی در قطع وابستگی از جمیع تعلقات   به هر شکل و فرمی که میخواهد باشد است ما به این علت از وابستگی ها دوری میکنیم که ممکن است آنها را در زندگی از دست بدهیم و همین مسئله ما را آشفته و منزوی کند و لذا تنها وابستگی که همیشه با ما و در ما میباشد و هرگز امکان ندارد که آن را از دست بدهیم وابستگی به خداوند و یا نیروی برتری می باشد  چرا که در خون و قلب ما جاری و نهادینه است وبقول معروف که میگوید لیلی با من است را در خود و در تک تک سلول های خود برای همیشه به همراه داریم اما اضافه بر مسائل فوق اینکه امروز بدون هیچ گونه ترس  و با اعتماد به نفس کامل در جریان زندگی قرار داریم و احساس میکنیم که نیروی برتری داریم که حامی ما می باشد ،خود بزرگترین موهبتی است که به آن دست یافته ایم و در زندگیمان کارایی دارد.

طریقه برقراری ارتباط ما بانیروی برتر:

اگر بگویم در زندگی ما هیچ رابطه ای آسانتر و راحتر از ارتباط برقرار کردن با نیروی برتر نیست سخنی به گزاف نگفته ایم ما در هر شرایط و در هر زمان که نیاز به برقراری این ارتباط داشته باشیم این نیرو در دسترس ما می باشد اما چگونگی رابطه ما با این نیرو بستگی به عمق نیاز ما به این نیرو دارد و همینطور بستگی به درک و شناخت از مزایای ارتباط  ما با این نیرو سرچشمه میگیرد شفافترین و صمیمانه ترین و عاشقانه ترین رابطه ما زمانی رخ میدهد که ما با تمرکز به روی بهبودی حضور دائمی او را در لحظه لحظه زندگی خود احساس میکنیم ما به تجربه دریافته ایم که هر گاه از میزان خودمحوری خود میکاهیم این رابطه بهتر برقرار می شود رابطه ما با نیروی برتر یک رابطه قلبی و معنویست  و لذا ما میکوشیم از راه دعا و نیایش این رابطه را برقرار کنیم و این دعا و نیایش ما لزومی ندارد حتما دارای مناسک خاص باشد زیرا ما میکوشیم مرتب و براساس لحظه ها ی که احتیاج به این رابطه داریم آنرا برقرار کنیم و فقط مهمترین عامل در این رابطه صداقت و تمایل درونی  وقلبی مطرح می باشد و  همچنین در مسائل و مشکلات زندگی از او کمک بخواهیم  و بزرگترین مشکل ما بیماری اعتیاد و هواهای نفسانیست و همینطور وقتی در زندگی با مشکلات اساسی دیگری روبرو میشویم این رابطه را برقرار میکنیم و از او کمک میخواهیم تا مشکلات ما را بگیرد آنهم نه بخاطر راحتی و آرامش خودمان  بلکه برای اینکه بتوانیم فراغتی بدست بیاوریم برای خدمت کردن به دیگران ما بارها و بارها تجربه کرده ایم که وقتی رابطه ما با خداوند پر رنگتر میشود ما جواب و راه حل مشکلات خود را به اقسام و اشکال گوناگون دریافت میکنیم اما یکی از موثرترین روش ها برای برقرار کردن رابطه هر چه قویتر با نیروی برتر  بستگی به میزان و عملکرد ما در ارتباط با اصل های روحانی دارد در واقع هر چقدر این اصول در زندگی ما نهادینه میشود خودبخود این رابطه آنلاین و محکمتر و فراگیرتر میشود بزرگترین خلاء در زندگی گذشته ما نداشتن روحانیت بود و همین مسئله زندگی ما را بدون روح و نشاط و پر از رنجش و ناامیدی و یاس و پوچگرایی کرده بود در واقع ما از راه ارتباط با این نیرو سعی میکنیم تا خلاء های معنوی خود را پر کنیم بنابراین امروز بزرگترین نیاز ما  در زندگی روحانیت است که میتواند به زندگی ما در هر شرایطی معنا و مفهوم بدهد و ما از راه رابطه با نیروی برتر میتوانیم به این مهم دست یابیم نکته :رابطه ما با نیروی برتر بر اساس نیاز و نیازمندی ما شکل میگیرد.

 

 

 

طریقه برقراری رابطه نیروی برتر با ما :

چگونگی رابطه بر قرار کردن نیروی برتر با ما  برای تماس و ارتباط  بستگی به نحوه آمادگی و تمایل مان دارد ما هرگاه بر اساس نیازهایمان خواهان رابطه با نیروی برتر هستیم او در دسترس ما   و درب خانه او همیشه به روی ما باز است اما گاهی وقتی نیروی برتر میخواهد با ما رابطه برقرار کند متاسفانه ما در دسترس نیستیم و درب و پنجره خود را چنان بسته ایم که اجازه ورود و همچنین رابطه برقرار کردن با این نیرو را در خودمان نمیدهیم ما بیشتر زمانی این شرایط را طی میکنیم که در اثر عدم تمرکز به روی بهبودی  گرفتار خودمحوری خشم کینه  ترس و درنهایت دگم شده و لذا این رابطه در ما مختل میشود در واقع رابطه نیروی برتر با ما بستگی به باز و اُپن بودن ما دارد و به عبارت دیگر رابطه نیروی برتر با ما  بستگی به این دارد که ما گیرنده های خود را براساس فرستانده های این نیرو تنظیم کرده باشیم ارتباط نیروی برتر با ما یک رابطه قلبی و فراحسی می باشد و لذا ما این رابطه را درک میکنیم و کمک های او را به طرق مختلف در زندگی خود مشاهده میکنیم در واقع نیروی برتر ما به علت مفاهیم متعالی که از او بدست آورده ایم و همینطور بر اساس ظرفیت ها و قابلیت های که دارد میتواند به شکل های گوناگونی با ما رابطه برقرار کند بطور مثال :از طریق راهنما و یا جلسات بهبودی و یا از طریق پیامها و نشانه ها و یا الهامات سازنده که برای ما پاکی و بهبودی را به ارمغان می آورد رابطه برقرار میکند. رابطه نیروی برتر با ما بر اساس یک ارتباط عاشقانه و صمیمانه و بدون چشم داشت صورت میپذیرد و فقط این رابطه برای خدمت کردن صورت میگیرد ما به تجربه دریافته ایم که هر چه اصل های روحانی فراگرفته از قدمها را در زندگی خود جاری میکنیم شرایط مناسبتری را برای رابطه نیروی برتر با خود مهیا میکنیم بنابراین چگونگی رابطه نیروی برتر با ما بستگی مستقیم به تناسب بستر بهبودیمان دارد. نکته : رابطه نیروی برتر با ما بر اساس بی نیازی او شکل میگیرد.

احساس ما از نیروی برتر:

احساس ما در گذشته در رابطه با خداوند بر اساس ترس پایگذاری شده بود بنابراین  اصولا احساس ما از خداوند همیشه توام با رنجش و کینه و خشم و حتی گاهی هم با تنفر همراه بود و لذا بر پایه همین احساس نمیتوانستیم با او یک رابطه احساسی صادقانه داشته باشیم البته  این موضوع  هم غیر قابل انکار است که ما در گذشته بخاطر شرایط سخت و عذابی که بسر میبردیم و همینطور به واسطه ورشکستگی کامل که در تمام جوانب زندگی برایمان بوجود آمده بود به نوعی دلشکسته و آزرده شده بودیم  لذا همین مسئله باعث شده بود تا احساسات ما نسبت به ارتباط با خداوند  برانگیخته شود اما بعلت مصرف مواد مخدر اینگونه احساسات بسیار ناپایدار و نامانده گار و لذا در ما  نهادینه نبود بنا براین با اولین وزش نشئه گی ویا سرخوشی  اینگونه احساسات در ما فنا میشدند از طرفی رابطه احساسی ما با خداوند در گذشته بر اساس تمایلات بیماری و خواسته های نفسانی بیشتر شکل میگرفت اما احساس امروز ما در رابطه با نیروی برتر احساسی است که از شاخصه های بهبودی ریشه میگیرد و لذا بر اساس صداقت و روشن بینی و همینطور فروتنی و اعتماد و بخصوص نیاز به معنویت و روحانیت شکل گرفته و لذا این احساس یک احساس ناب و خالص  و برای ما جذاب و دوست داشتنی می باشد هر چند همین احساس هم دارای جریانات متناوب می باشد و ممکن است در فرایند ایمان آوری و بهبودی کم یا زیاد شود اما منقطع نمیشود احساس امروز ما به نیروی برتر بر اساس عشق و محبت و صلح پایگذاری شده و به همین سبب نه تنها از او ترسی نداریم بلکه او را مهربانترین و بخشنده ترین وجود هستی بخش میدانیم ما با شناختی که از این نیرو امروز داریم  میدانیم که این نیرو در لحظه  لحظه زندگی ما حضور دارد و لذا وقتی میخواهیم اعمال بد  و  منفی ای را انجام دهیم دچار شرم حضور میشویم اما از طرفی معترفیم که ما انسانیم و ادعای قدیس بودن هم نداریم و در زندگی روزمره   گاهی گرفتار خشم و یا عصبانیت و یا اشتباهات و یا نواقص خود میشویم اما پس از گذر از این تنگ ناها  بر اساس برنامه فقط برای امروز  بلافاصله بازهم این ارتباط احساسی را تداوم میدهیم گاهی ممکن است در روند بهبودی دچار احساسات ناشناخته ای شویم که قادر نباشیم آنها را بیان کنیم و لذا در اثر عدم توانایی در تشریح اینگونه احساسات غمگین شویم همینطور گاهی شاید از افکار و یا از نواقص و یا ضعف های اخلاقی خود رنج ببریم که شهامت بیان آنرا حتی به راهنمای خود و یا نزدیکترین دوست بهبودی خود نداشته باشیم و لذا احساس ما در این لحظات پر از تمنا برای درددل میشود اما با احساس اعتمادی که به نیروی برتر داریم  و وجود او را در خود احساس میکنیم  آنها را با روش دعا و مراقبه با او در میان میگذاریم.

 

 

امروز رابطه ما با نیروی برتر فقط یک رابطه منطقی و یا عقلانی خشک نیست بلکه اضافه بر اینها رابطه ما بیشتر با نیروی برتر یک ارتباط احساسی و عاشقانه می باشد.

کشمکش های من با نیروی برتر :

کشمکش یعنی  کشاکش ‌وگفتگو   امر و نهی  ‌جر و بحث  ‌جنگ ‌و نزاع‌ بین دو جناح  زدوخورد نظام اعتقادی گذشته ما بر مبنای شکل گرفته بود که وقتی برایمان مصائبی پیش می آمد آنرا عکس العمل خداوند میدانستیم فکر میکردیم چون مرتکب اعمال زشت میشویم  خداوند ما را تنبیه میکند و لذا باکارکرد قدم سعی کردیم تا این اعتقادات واهی را از خود دور کنیم  اما در زمان پاکی و بهبودی هم گاهی متوجه شدیم که اینگونه مسائل و مشکلات و مصائب بازهم ممکن است وجود داشته باشد اما اینبار بخاطر اینکه نظام عقیدتی خود را تغییر داده بودیم دیگر توجیهات گذشته را مردود میدانستیم ولذا توجیهی برای رخداد اینگونه مسائل نمی یافتیم بنابراین در وجود خودمان گرفتار کشمکش می شدیم ماهیت نیروی برتر یا خداوند در گذشته برای ما بصورت یک اعتقاد شکل گرفته بود که ما در تعیین تعریف آن نقشی نداشتیم اما با کارکرد قدم کوشیدیم تا میزان درک از خداوند را بدانگونه که خود احساس میکنیم تعریف و تعیین کنیم و در این راستا سعی کردیم تا برای نزدیک شدن به خداوند ،فاکتورهای از شاخصه های نیروی برتر و یا خداوند را کم و یا زیاد کنیم و اعتقادات خود را بر همین اساس استوار کنیم  ولذا همین تغییرات باعث شدند که در رابطه با مفاهیم نیروی برتر گرفتار چالش و کشمکش شویم اما  رفته رفته متوجه شدیم که ماهیت خداوند برای ما همیشه یکسان بوده و تنها اتفاقی که رخ داده این است که شاخصه های اندکی از این نیرو تغییر کرده و لذا ذات و ماهیت خداوند برای ما هیچ تغییری نداشته است…

و بقول آنکه گفت :

سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم کشمکش یعنی مجادله بین دو نیرو و یا دو عامل و یا دو قوا

بنا براین کشمکش  یعنی مجادلات درونی  بر اساس پذیرش و یا برای درک از مفاهیم نیروی برتر که در وجود و افکار و اعتقادات ما اتفاق می افتد کشمکش درونی یعنی  لحظه ای ثبات و آرامش و لحظه ای جنگ و تشنج گاهی این کشمکش های درونی باعث میشوند تا ما در برهه ای از زندگی  سرگشته  راه حق شویم اما سرانجام متوجه شدیم که به علت دو قسمت ویا دو جریان درونی این کشمکش ها در درون ما شکل میگیرند.

بخش اول قلبی :

ما بطور معنوی و روحانی نیروی برتر را در قلب و وجود خود احساس میکنیم  و حمایت های نیروی برتر را کاملاً درک میکنیم هر چند در موارد کثیری نمیتوانیم  توضیحی در این رابطه ارائه دهیم و یا در اثر عدم قدرت بیان این ادراکات و یا احساسات و یا حمایت های که از ما میشود را بیان کنیم اما بطور شفاف وجود این نیرو را قطعا در قلب و دل و درون خود احساس میکنیم.

و بقول معروف یدرک لا یوصف  یعنی درک میکنیم ولی وصف نمیتوانیم بکنیم  بنا براین ما از نظر قلبی  با وجود نیروی برتر مشکل و یا کشمکشی نداریم  زیرا ما بعنوان یک انسان اساسا و فطرتا موجودی هستیم معنوی  و همیشه با این نیرو در صلح و آرامش هستیم در این قسمت از وجودمان برای اعتقاد به نیروی برتر بدنبال دلیل و یا مدرک نیستیم.

و بقول معروف :  آفتاب آمد دلیل آفتاب زیرا وجود این نیرو به وضوح برای ما قابل درک و آشکار است   که ما در کل به آن اعتقاد قلبی میگویم که عشق نماینده این جریان است.

 

 

بخش دوم عقلی :

در این بخش از وجودمان ما سعی میکنیم تا بطور عقلی و استدلالی اعتقادات وماهیت نیروی برتر خود را مورد شناسایی و یا ارزیابی قرار بدهیم و لذا گرفتار سوالات گوناگونی میشویم.

بطور مثال سوالاتی از این قبیل :

ما برای بعضی از پدیدها و اتفاقات نمیتوانیم تحلیل قانع کننده ای پیدا کنیم و لذا چگونگی این اتفاقات را ممکن است ناعادلانه تصور کنیم گاهی فکر میکنیم در حق ما بی عدالتی شده گاهی در مورد وجود نیروی برتر ممکن است ، در ذهن خود وجود او را مورد شک قرار بدهیم و از خودمان بپرسیم که از کجا معلوم که خدایی وجود دارد ؟ و هزاران اگر و چرا در ذهن پرسشگر ما مطرح میشود که این امر کاملا طبعیست زیرا  انسان از طرفی موجودیست فلسفی   بنابراین مطرح شدن و عدم پاسخ به این سوالات باعث میشود تا آرامش ما بهم بخورد برهمین اساس اعتقادات عقلی ما در این روند مختل شده و حالتی هجومی بخود میگیرد و لذا در ادامه این روند اعتقادات عقلی ما با اعتقادات قلبی وارد کشمکش و مجادله میشود.

وبقول آنکه که گفت :

با عقل آب عشق به یک جوی نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

بنابراین ما متوجه شده ایم در این بخش از وجودمان باید بینش خود را تعالی دهیم وبرای دست یابی به جواب سوالاتی که بصورت متواتر در ذهن و فکرمان مطرح میشوند  تحقیق و تفحص کنیم ولذا در پی این پویایی و کوشش سرانجام خرد در ما شکل میگیرد بنابراین خرد نماینده این جریان است از طرفی وقتی ما در رابطه با مقوله چیستی خداوند متفکر میشیویم باید در نظر داشته باشیم که خرد ما در حد و اندازه ای نیست که بتواند بسیاری از پدیده ها و اتفاقات جهان هستی را با عقل زمینی خود تعریف و یا توضیح دهد و این عدم توضیح دلیل بر بی معنا بودن نظام هستی نیست بنا براین  ما باید متوجه باشیم که خرد ما به تنهایی نمیتواند پاسخگو بسیاری از مسائل باشد و لذا ممکن است در زندگی ما را گرفتار و سرگشته بیابانها و کویرهای بی آب و علف کند.

و بقول آنکه گفت :

آزمودم عقل دور اندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را

 

 

بنابراین وقتی عقل و خرد ما  در مصاف دل و عشق  قرار میگیرند کمشکش های بوجود می آید ولذا بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که با هوش بهبودی خود  بین این دو   صلح و تعادل بوجود بیاوریم اگر ما بتوانیم  این مهم را انجام دهیم بی شک به سعادت و آرمش خواهیم رسید.

و بقول آن حکیمی که گفت :

بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد

به عبارت دیگر زندگی و اعتقادات خود را تلفیقی از این دو عامل کنیم یعنی در اعتقادات خود نه صرفا قلبی باشیم و نه صرفا عقلی باشیم بلکه با مدیریت و روشن بینی خاص بین این دو مودت و همنشینی بوجود بیاوریم.

مفهوم مراقبت در قدم سوم :

معنی لغت مراقبت یعنی مراقبه نگاهبانی  مواظبت و تعریف آن یعنی اینکه چیزی و یا کاری را بخواهیم به کسی بسپاریم و یا به عبارت دیگر بخواهیم آنرا واگذر به کس دیگر کنیم بنابراین همینطور که متوجه شدیم مفهوم مراقبت بدون فعل سپردن بی معنا می باشد لذا  برای اینکه  بتوانیم چیزی را به مراقبت کسی بسپاریم باید ابتدا مراتبی را طی کنیم و در واقع برای این منظور زمینه های مساعدی بوجود بیاوریم تا ما بتوانیم خواسته مد نظر خود را به آن شخص بسپاریم مهمترین عاملی که میتواند در این راستا به ما کمک کند قوه شناخت ما نسبت به کسی است که میخواهیم چیزی را به آن بسپاریم لذا در اثر همین شناخت در نهایت به او اعتماد میکنیم بنابراین مراقب ما در درجه اول باید مورد اعتماد ما باشد مفهوم  مراقبت کردن برای ما مترادف با معنای کنترل کردن نمی باشد بلکه بخاطر اعتمادی که به مراقب خود داریم نه ما او را کنترل میکنیم   و نه او ما را کنترل میکند و لذا این عدم کنترل دو طرفه می باشد مفهوم مراقبت کردن برای ما معنای واگذاری را میدهد و واگذاری یعنی رها کردن شاید این مثال بهتر بتواند مفهوم ما از واگذاری را بیان کند : فرض کنیم که راننده اتوبوسی هستیم وقتی خسته میشویم هدایت اتوبوس را به راننده کمک خود واگذار میکنیم و در قسمت استراحتگاه با اعتماد کامل و بدون دغدغه و با آرامش به استراحت می پردازیم زیرا میدانیم او به وظایف خود آشناست بنابراین ما در گذشته راننده اتوبوس وجود خودمان بوده ایم و میخواهیم از این به بعد  فرمان زندگی و اراده خود را به مراقبت خداوند بدانگونه که آنرا درک میکنیم بسپاریم در واقع ما میخواهیم در اثر این واگذاری اولا  از اراده شخصی خود رها شویم و ثانیا با سپردن زندگیمان به  مراقبت خداوند از بسیاری از دغدغه ها و ترسهای که در متن زندگی ما قرار دارند  رها شویم بنابراین مفهوم کلی مراقبت در فعل سپردن و رها شدن برای ما معنا میدهد سپردن برای ما به معنی واگذاری می باشد در واقع هدف ما از این واگذاری این است که میخواهیم  رها بشویم   اما باید از چه چیزی رها بشویم ؟ ما در دو بخش از هستی خود میخواهیم به رهایی برسیم :

 

 

 

اول   خود محوری ( اراده شخصی ) :

ما در قدم اول متوجه شدیم که بیماری اعتیاد داریم و در مقابل این بیماری عاجزیم و لذا ما در درجه اول خواهان این هستیم تا از بیماری و نواقص شخصی و خودمحوریهای خویش  رها شویم و در قدم دوم متوجه شدیم که یک نیروی برتر میتواند در این راستا به ما کمک موثر کند و در قدم سوم تا اینجا متوجه شدیم که لازمه این کمک این است که ما تصمیم بگیریم وتمایل به رهایی داشته باشیم تصمیم و تمایل در اینجا برای ما به این معنا و مفهوم میباشد که   بجای اینکه متمرکز به روی منفعل کردن بیماریمان باشیم آنرا به خداوند واگذار کنیم و در عوض ارکان بهبودی خود را فعال کنیم ولذا برای رسیدن به این منظور باید دست از مبارزه با اراده شخصی خود برداریم وبه عبارتی دیگر دست از خودمحوری های خود برداریم و آنها را به خداوند بسپاریم هرچند دست برداشتن از خودمحوری سخت به نظر میرسد اما  ما با کارکرد قدم اول و دوم متوجه خسارات و صدماتی که در زندگی به سبب اراده شخصی خوردیم  شدیم و لذا روشن شدن مضرات این اراده به نوعی  انگیزه  و شوق و تمایل ما را برانگیخت تا ما راحتر این تصمیم را بگیریم.

دوم زندگی :

مفاهیم سپردن در این بخش از تصمیمی که برای واگذاری  زندگیمان به خداوند  جهت رها شدن میگریم  ممکن است به علت گستردگی ما را دچار چالش های کند و این ممکن است به این علت روی بدهد که ما حد و مرزها خود و خداوند را ندانیم و اگر بطور روشن تر مطرح کنیم ممکن است در شرح وظایف که تدوین میکنیم نکاتی مجهول مانده باشد بطور مثال : ما در شرح وظایف خود به خداوند  ابتدا به علت اعتماد کاملی که به او داریم  بدون پیش شرط تمام امور زندگی خود را بطور کامل به خداوند می سپاریم ما درفرهنگ مفاهیم سپردن زندگی به خداوند  به این نتیجه رسیدیم که ما باید فقط وظایفی را که به عهده داریم مسئولانه انجام بدهیم و نتیجه آنرا به خداوند بسپاریم گاهی ممکن است نتیجه طبق خواست ما نباشد  بنابراین ما باید عمیق باشیم زیرا ممکن است بسیاری از مواقع ما شناخت صحیحی از خیر خود نداشته باشیم شاید بسیاری از اتفاقات بدی که در زندگی برایمان رخ میدهد تحلیلی درست نداشته باشیم و برعکس خیری در آن نهفته باشد.

بقول آنکه گفت :

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد

بنابراین  فعل سپردن میتواند مفاهیم ظریفی داشته باشد که ما با هوش بهبودی خود میتوانیم درک از مفاهیم والای آنرا دریابیم سپردن یعنی پذیرفتن چیزهای که ما قادر به تغییرش نیستیم از طرفی سپردن یعنی تلاش مسئولانه در جهت چیزهای که توانایی تغییرش را داریم ما در زندگی خود همیشه گرفتار تشویش ها و اضطراب های بی شماری قرار میگیریم ، همه اینها به این علت در زندگی ما نقش دارند که ما به شدت وابسته به امور دنیوی و زندگی  و تعلقات خود هستیم و دائما برای اینکه بتوانیم این چیزها را حفظ کنیم  و یا به عبارت دیگر چون این چیزها  که وابستگیهای ما را شکل میدهند فانی هستند  و ماندگار نیستند  لاجرم بخاطر از دست دادن آنها دائما گرفتار ترس و دلهره و دلشوره و دغدغه های گوناگونی میشویم  و بقول معروف  آنچه را که نپاید وابستگی را نشاید این وابستگی ها میتواند برای هر کدام از ما بشکل خاص مورد نظر خود ظهور کند بطور مثال :  پول  قدرت  فرزند لذت  موادهای اعتیاد آور  و . . . و لذا تا این وابستگیها در زندگی ما نقش دارند.

 

 

بنابراین  ترس از دست دان اینها همیشه در ما وجود دارد گاهی حضور این وابستگی ها در زندگی ما بقدری پر رنگ میشود که زندگی ما را جهنمی میکند گاهی ما در طول زندگی خود  برای فرار از این دست وابستگیها  پناه به وابستگیهای  فانی دیگری میبریم و در واقع فقط شکل و فرم انها را عوض میکنیم ، و تا پایان عمر خود با دلبستگی به وابستگی های خود روزگار میگذرانیم.

و بقول آنکه گفت :

افسانه زندگی دو روزی بیش نبود آنهم با تو بگویم کلیم که چگونه گذشت یکروز شد صرف دل بستن به این و آن یکروز صرف دل کندن از این و آن گذشت

بنابراین زندگی ما همیشه توام با وابستگیهای ملال آور و بیماری اعتیاد همراه با نداشتن سلامت عقل در جریان بوده و همین مسائل دائما زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده و زندگی ما را دوزخی کرده است بنابراین  وقتی فکر میکنیم  اگر تصمیم بگیریم که  زندگی خود را به نیروی برتر بسپاریم در واقع یعنی مصمیم که از قید و بند این وابستگیها رها شده و آنها را بخداوند بسپاریم و لذا در این طریق ما سعی خواهیم کرد که تمام وابستگیها و تعلقات زندگی خود را بطور کامل به خداوند بسپاریم و در نتیجه همین مسئله باعث میشود که در زندگی ما آرامش ظهور کند که دیگر ترس و دلشوره و اضطراب و تشویش در آن جایگاهی نخواهد داشت که ما به آن تغییرات بنیادین میگویم حقیقتا بیاییم لحظه ایی در تصورمان به این نکته  فکر کنیم که اگر بتوانیم از هرچه که رنگ تعلق و وابستگی دارد رها شویم چگونه زندگی و آرامشی را تجربه خواهیم کرد و لذا متوجه مزایا و دستاوردهای حاصل از واگذاری وابستگیهای خود به نیروی برتر میشویم در نتیجه زندگی ما توام با آرامش و وارستگی میشود و این تغییرات زمانی در زندگی ما هویدا میشود که به نیروی برتر خود اعتماد کنیم و از سر راه آن کنار برویم  و خود را تسلیم خواست و اراده این نیرو کنیم اما از طرفی واقعیت این است که در هر صورت انسان یک موجود وابسته می باشد  و به هر حال ذات انسان عجین با  وابستگی می باشد و اصولا  وابستگی جزوماهیت ما انسانها می باشد اما نکته قابل تامل این است که ما در زندگی وابسته به اموری میشویم که فانی و یا ناماندگار هستند

بطور مثال : وابستگی به موادهای افیونی  وابستگی به زن و بچه و یا قدرت و سکس و ثروت و وو …

بنابراین  تمام تلاش ما این است که  باید سعی کنیم اگر بعنوان یک انسان اجبار در وابستگی داریم  نهایتا  وابسته به جریان و یا نیروی باشیم که آنرا هرگز از دست نخواهیم داد و همیشه در دسترس ما می باشد  یعنی نیروی برتری که همیشه در قلب و  وجود خود آنرا احساس میکنیم

وبقول کتاب پایه که میگوید :

بعنوان معتادان در حال بهبودی  متوجه میشویم که هنوز وابسته هستیم اما این وابستگی از چیزهای اطراف ما  به خداوندی مهربان و قدرت درونی حاصل از برقراری رابطه با او تغییر یافته است

ضمنا باید به خاطر داشته باشیم که منظور ما از قطع وابستگی ترک روابط عاطفی و یا معنوی و یا هر چیز دیگر نمی باشد بدیهیست ما بعنوان یک انسان باید دلبستگی های داشته باشیم  و در اینصورت است که زندگی ما معنا پیدا میکند اما نکته این است که باید سعی کنیم این علایق را نبست به هر چیزی تبدیل به وابستگی نکنیم در واقع وابستگی یعنی پیشرفت افراطی ما نسبت به علایق و دلبستگی هایمان غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست.

 

 

طریقه ارتقاء تاثیر نیروی برتر بر زندگی ما:

همینطور که میدانیم برای صدور هر نوع مجوزی باید  زمینه های  قبلی وجود داشت باشد اگر ما بخواهیم به خدواندی که دوست داشتنی و بزرگتر و مهربانتر ازخودمان است ، اجازه بدهیم تا در زندگی ما تاثیر بگذارد   در درجه اول باید تسلیم کامل شویم و لازمه اش اینست که از قبل باید مراتبی را طی کرده باشیم    این مراتب  همان مثلث توکل است که باید به روی آن کار کنیم  یعنی : ( اعتقاد  –  اعتماد   –  اطمینان ) خود را اتقاء دهیم بنابراین  ما هر چقدر سعی وکوشش کنیم که این سه فاکتور اساسی را در خود ارتقاء دهیم  شرایط ایده آل تری را برای اجازه دادن به نیروی برتر در خودمان جهت تاثیر گذاری در زندگیمان فراهم کرده ایم نکته قابل تامل این است که مثلث توکل زمان کارآیی موثر دارد که اضلاع آن بطور یکسان در ما رشد کند و لذا اگر عدم تعادلی بین این سه فاکتور وجود داشته باشد ممکن است  برای اجازه دادن به نیروی برتر که وکیل ما می باشد برای تاثیرگذاری در زندگی   با موانعی روبرو شویم برای تاثیر گذاری نیروی برتر در زندگیمان اولین  لازمه اش این است که ما تمایل به حضور این نیرو را در خود داشته باشیم بنابراین تمایل ما   برای اجازه دادن مهم است و معنای تمایل برای ما موقعی مفهوم میشود که ما در جهت بهبودی اعمالی از خود نشان دهیم ما میتوانیم با اعمالی که انجام میدهیم اجازه دهیم تا از برکات این نیرو برخوردار باشیم.

بطور مثال : پاک بودن و پاک ماندن – رعایت  کردن اصول روحانی  – ارتقاء درک از خداوند از راه تحقیق و مطالعه – حضور در جلسات بهبودی –   معنوی زندگی کردن و در فضاهای روحانی قرار گرفتن – دعا و مراقبه و . . . ما برای اینکه به نیروی برتر اجازه دهیم تا در زندگی ما تاثیر بگذارد باید از خود محوری واراده شخصی خود دست برداریم و خود را تسلیم خواست خداوند کنیم.

نیروی برتر در دو بخش مهم از هستی  مراقب ما می باشد :

بخش اول  اراده :

منظور ما از اراده   در واقع همان اراده شخصی می باشد که نیروی محرکه بیماری ما می باشد و انباشته از خودمحوریهاست و چون از ارکان بیماری می باشد   ما در مقابل کنترل آن عاجزیم و لذا هر زمانی که خواستیم آنرا کنترل کنیم نهایتا آنرا فعال کردیم و نتیجتا به نقطه ایی رسیدیم که متوجه شدیم در این زمینه نمی توانیم برای خودمان کاری انجام دهیم در این نقطه بود که در قدم سوم متوجه شدیم  بهتر است تسلیم شده و اراده مخرب خود را به نیروی برتری که به او اعتقاد و اعتماد و اطمینان داریم واگذار کنیم و همانطور که در کتاب فقط برای امروز صفحه دهم اردیبهشت ذکر میکند (( اطمینان می یابم خداوندی که درک میکنم ، آنچه را نمیتوانم برای خود انجام دهم برای من انجام میدهد ))

بنابراین با اطمینان به این نیرو چگونگی مراقبت او را در رابطه با اراده مخرب شخصی خود درمی یابیم بطور مثال : ما بطور تجربی آموخته ایم که هر گاه با خلوص نیت و عمیقانه در دعاهای خود از خداوند میخواهیم نقص و یا ضعف اخلاقی ای  را از ما بگیرد  پس از مدتی این نواقص و ضعف اخلاقی در ما برطرف می شود یکی از نشانه های مراقبت نیروی برتر از اراده شخصی همین طول مدت پاکی ما از مواد مخدر می باشد  و همینطور معنای چگونگی مراقبتها و حمایت های این نیرو برای ما با حضور در جلسات بهبودی و کارکرد قدم و پویایی در مسیر بهبودی به وضوح قابل درک و مشاهده است.

 

 

 

بنابراین ما هرگاه در رابطه با نیروی مخرب اراده شخصی و هواهای نفسانی خود گرفتار میشویم از خداوند میخواهیم که از ما مراقبت کند وبه ما کمک کند و همان دعای معروف کتاب  پایه را در دل و با زبان زمزمه میکنیم :

اراده و زندگی من را در اختیار بگیر  مرا در بهبودی راهنمایی کن و شیوه زندگی را به من نشان بده

بخش دوم زندگی :

ما در این بخش از هستی خود براساس مفاهیمی که از فعل سپردن بدست آوردیم برای مراقبت خداوند از زندگیمان   به او توکل میکنیم توکل یعنی اینکه خداوند از ما بهتر مسائل را میداند و لذا ما به کاردانی او اعتماد داریم و ما فقط بر اساس مسئولیت و شرح وظایفی که به عهده داریم عمل میکنیم معنای لغت توکل یعنی رها کردن و تفویض کردن و واگذاردن است در واقع با توکل کردن به نیروی برتر  درک از چگونگی مراقبت این نیرو برای ما کاملا مشکوف می شود ما با وکیل کردن خداوند در تمامی امور زندگی خود رفته رفته متوجه چگونگی مراقبت و حمایت های خداوند میشویم ما با تن دردادن و مقید بودن به اصول روحانی بطور شفاف درک واضح تری از چگونگی مراقبت نیروی برتر را در مییابیم مثلا بعنوان نمونه ما زمانی پاکی خود را یک معجزه می پنداشتیم   فکر میکردیم که دیگر هرگز قادر نخواهیم بود بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و سرنوشت محتوم و غم انگیز خود را تا پایان عمر پذیرفته بودیم و پاکی خود را یک معجزه مپنداشتیم و شاید از معجزه هم بالاتر گاهی در اوج اعتیاد و نامیدی بخود میگفتیم  حتی مسیح که مردگان را زنده میکرد اگر بیاید نمیتواند اعتیاد ما را برطرف کند و یا اینکه ما را شفا دهد اما اینک  مدتیست که بدون مصرف مواد مخدر زندگی میکنیم علاوه بر این  میخواهیم خود را مورد شناسایی قرار بدهیم   تا از این طریق در فرایند رستاخیز روحانی قرار بگیرم و در این زمینه تغییراتی را بخوبی در خود مشاهده میکنیم  و لذا بدون شک چگونگی  مراقبت های یک نیروی برتر را در این رابطه کاملا درک میکنیم و گاهی در دلمان اقرار میکنیم که خداوندا : این ما نبودیم   واقعا   این ما نبودیم که پاک ماندیم   بلکه این حمایت ها و مراقبتهای بی دریغ تو بود که ما را پاک نگه داشت ما کور بودیم اینک بینا شده ایم  کر بودیم شنوا شده ایم  لال بودیم اینک متکلم شده ایم  نادان بودیم اما اکنون دانای بر نادانی خود شده ایم گم شده بودیم  امروز پیدا شده ایم   دور از تو بودیم اینک نزدیک به تو شده ایم  بی اعتبار بودیم اکنون معتبر شده ایم غیر قابل اعتماد و اطمینان  بودیم اکنون معتمد و مطمئن شده ایم گدا بودیم اینک پادشاه وجود خود شده ایم  غمزده و منزوی بودیم اما اکنون شاد و پویا شده ایم کذاب بودیم اکنون صادق و راستگو شده ایم و در یک  جمله مرده بودیم و اکنون زنده شده ایم ……

پس ای خدا : ای نیروی برتر ما چگونه میتوانیم مراقبت های تو را در این راستا متوجه نشده باشیم و یا آنها را ندیده بگیرم و سپاسگزار اینهمه حمایت های تو نباشیم!!!!

بنابراین وقتی دقت میکنیم متوجه میشویم که مراقبت های خداوند چقدر گسترده در زندگی ما اتفاق افتاده است  و موهبت های آن در زندگی ما حقیقتا  خارج از شمار و قوه بیان ما می باشد ضمنا درک بیشتر از مراقبت نیروی برتر در زندگی ما بستگی به هوش و تمرکز ما در رابطه با چگونگی حمایت این نیرو دارد و لذا باید مواظب تحلیل و تفسیر بسیاری از مواردی که در زندگی ما پیش می آید باشیم گاهی ممکن است در زندگی  ما حمایت و یا مراقبتی را در اثر عدم آگاهی و یا دور اندیشی برای خود مضر بدانیم در حالیکه نفع ما در آن است بنابراین تفسیر و یا برداشت  از چگونگی مراقبت های خداوند  در زندگی  بستگی مستقیم به نحوه روشن بینی ما دارد   در واقع ما با ارتقاء دانش بهبودی و بالا بردن سطح شناخت و دانش معنوی خود و همینطور با عمل کردن به اصول روحانی   میتوانیم  مفاهیم چگونگی مراقبت های خداوند را درک کنیم.

 

 

 

مواقعی در زندگی پیش می آید که ما قادر نیستیم ازسر راه خداوند کناربرویم و لذا در اینجا متوجه میشویم که مثلث توکل ( اعتقاد – اعتماد – اطمینان ) ما به اندازه کافی رشد نکرده است و لذا این مسئله بیانگر این می باشد که بیماری اعتیاد ما هنوز بطور کلی غیر فعال نشده و هنوز در بسیاری از موارد می خواهد با اراده شخصی و با زور و خودمحوری مسائل را پیش ببرد در چنین شرایطی مثال ما   به مانند موکلی میماند که به وکیل خود اعتماد نکند و لذا در نهایت خود محوری و جهل ،خود را داناتر از وکیل خود بداند و میخواهد به هر صورت که شده  در کار او دخالت کند گاهی ما در رابطه با مسائل زندگی دوست داریم نتیجه آنطوری باشد که ما میخواهیم  البته این اشکالی ندارد و لذا بخاطر بدست آوردن نتیجه هر کاری که از دستمان بر می آید را انجام میدهیم که اینهم اشکالی ندارد اما مشکل از آنجایی شروع میشود که در رابطه با بدست آوردن و یا بدست نیاوردن نتیجه از قبل گرفتار ترس دغدغه دلشوره و دلهره و و . . میشویم  و زندگیمان دوزخی میشود و این نشان دهنده این است که باید در معنای سپردن بیشتر دقت کنیم یکی از مفاهیم سپردن در زندگی برای ما اینگونه است که ما موظفیم تمام سعی و تلاش خود را همراه با صداقت و پشتکار برای اهدافمان و دستیابی به نتایج حاصل از آن بکار ببریم اما با توکل  کردن به خداوند نتیجه آنرا در نهایت به او می سپاریم ونتیجه هرچه که باشد آنرا خواست خدا میدانیم  و معتقدیم که خواست خدا بهترین نتیجه برای ما می باشد حتی اگر نتیجه ایی که بدست می آید باب میل ما نباشد نکته ایی که باید به آن توجه کنیم این است که خداوند مظهر و تجلی زیبایی و پاکی و مهربانیست  بنابراین خواست خداوند برای ما همیشه پاکی و بهبودی می باشد منظور از راه خدا همان خواست و اراده خدا می باشد   که نهایتا منجر به نتایج میشود و از آنجایئکه خودمحوری و خود اتکایی یک از ارکان اصلی بیمار اعتیاد می باشد  بنابراین بین خواست من ( خواست من = اراده شخصی ) و خواست خداوند مقابله ای شکل میگیرد و لذا ما بر اساس عجزی که در مقابل بیماری و خودمحوری داریم قادر نمیشویم که  تن به خواست خداوند بدهیم در واقع  یعنی بیماری اعتیاد فعال شده و لذا شروع به مقاومت و پایداری میکند ما وقتی در شرایط خودمحوری قرار میگیریم  فکر میکنیم خودمان همه چیز را میدانیم و خودمان قادریم همه کار را انجام دهیم و لذا در نهایت جهل مرکب زور میزنیم که  نتایج و مسائل زندگی را خودمان آنطور که میخواهیم رقم بزنیم گاهی به تواناییها و دانایی خود غره میشویم  اما غافل از اینکه   بدون توکل کردن این فاکتورها ناکارآمد و عملا نتایج مثبتی به بارنمی آورد و همانطوریکه  گفت : تکیه بر تقوا و دانش کافریست رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش بنابراین  اینکه قادر نیستیم گاهی از سر راه خدا کنار برویم به این علت است که خودمحور و خودکامه میشویم و اصرار داریم نتایج دقیقا مطابق خواسته ما باشد و لذا متوجه میشویم که در رابطه با مفاهیم توکل نیاز به رشد و تعالی داریم توکل یعنی حرکت از من برکت از تو توکل یعنی قطع امید کردن از خود و دیگران و نتیجه هر امری را به خداوند سپردن توکل   یعنی اظهار ناتوانی  و عجزکردن و در اثر عدم توانایی و فهم از مسائل به خداوند اعتماد کردن توکل کردن یعنی نتیجه ایی را که من دوست دارم مهم نیست  بلکه چیزی که مهم است نتیجه ایی است که رقم خورده و خواست خداوند در آن می باشد  حتی اگر به این شکل فکر کنیم که نتایج بدست آمده که حاصل از زحمات ما   میباشد عادلانه نیست   در اینصورت برای آگاهی از فهم اینگونه نتایج دعا میکنیم  که خواست خداوند را دریابیم  و از سر راه آن کنار برویم و لذا در این راستا برای فهم و آگاهی از خواست خداوند  نیاز به صبوری و پیش روی در عرصه بهبودی را داریم و در همین روند است که در جای متوجه میشویم که اراده خداوند که نتایج را رقم میزند همیشه برای ما دارای پیام و یا مفاهیم و یا منافع گوناگونی است که در زمان خود کیفیت و معنای اینگونه خواست ها را درک خواهیم کرد.

نکته :

ما وقتی به خداوند توکل نمی کنیم  نه تنها قادر نیستیم نتایجی که سرانجام رخ میدهند را تغییر دهیم   بلکه عدم توکل همیشه ما را گرفتار  دلهره ، تشویش  اضطراب   ترس و ناامیدی و افسردگی و در نهایت ما را خودمحور میکند مواقعی بوده است که  ما واقعا از سرراه خدا کنار رفته ایم و با صداقت و پشتکار وظایف خود را در راستای هر هدفی که داشته ایم انجام داده ایم برای رسیدن به اهداف خود از هیچگونه زحمت و تلاشی مضایقه نکرده ایم و لذا از تمام ظرفیت ها و توان خود برای دست یافتن به اهدفمان استفاده کرده ایم  و در حیطه مسئولیتهای که در این راستا داشته ایم کوشا و بوده ایم اما با توکل نتیجه را بخداوند سپرده ایم و در واقع با این روش توانستیم از سر راه خدا کناربرویم و خود را تسلیم خواست خداوند نماییم  و لذا تسلیم   ما را سرانجام به نقطه توکل رساند و همین توکل در برابر خواست و اراده خداوند  در نهایت برای ما ثمرات مثبتی به همراه آورد که موجب شد ما برای بدست آوردن نتیجه از قبل دچار ترس دغدغه  تشویش و اضطراب و و . . نشویم.

 

 

همینطور یکی دیگر از برکات سپردن و توکل کردن و از سرراه خداوند کنار رفتن برای ما این بود که  چنانچه اگر نتیجه بدست آمده مطلوب میل ما نباشد دیگرگرفتار یاس و ناامیدی و سرخوردگی نشویم  و در هر صورت خود را برنده این جریان بدانیم از طرفی بزرگترین دستاورد ما زمانیکه از سر راه خدا کنار میرویم و تسلیم خواست و اراده او میشویم   این است که  از خودمحوری و خود اتکایی ( منظور از خود اتکایی یعنی از اتکا به بیماری و ارده شخصی وهواهای نفسانی ) دست برمیداریم و این برای ما ارمغان بزرگیست . ما متوجه میشویم ما بعنوان یک انسان موجودی هستیم که گاه براساس خواسته های بیماری و گاه بر اساس خواسته های بهبودی در شرایط فعلی به زندگی خود ادامه میدهیم البته این جریان در بهبودی یک روند  کاملا طبیعیست در واقع ما به تجربه دریافتیم که فرایند بهبودی همیشه توام با آزمون و خطا برای ما اتفاق می افتد در واقع گاهی بیماری بر ما چیره می شود  و گاهی ما فائق بر بیماری می شویم اصولا این یک واقعیت غیر قابل انکار است که فرایند بهبودی ما همیشه با جریانات متناوب و نوسانات گوناگون مواجه می باشد بنابراین  کشمکش های بین بهبودی و بیماری نشان دهنده فعال و بیدارشدن بخشی از روحانیت در وجود ما می باشد ما در گذشته بطور دربست در اختیار بیماری قرار گرفته بودیم و هرگز بخاطر اعتیادمان حاضر نبودیم از سر راه خدا کنار برویم اما اکنون بسیاری از در و پنجره و روزنه های وجودی خود را برای حضور خداوند باز گذاشته ایم و این نشانگر پیشرفت ما در امر بهبودی می باشد.

نکته :

ما وقتی به خداوند توکل می کنیم و زندگی خود را به او می سپاریم فقط متمرکز به روی وظایف و مسئولیت های خود هستیم و نتیجه را به خداوند می سپاریم بنابراین توکل همیشه ما را از  دلهره تشویش  اضطراب   ترس و ناامیدی و افسردگی و سرخوردگی ها رهایی می بخشد  و در نهایت برای ما صلح و آرامش به همراه می آورد سپردن یک بینش  و یک اعتقاد روحانی می باشد که ما در روند ایمان آوری و بهبودی به آن دست یافتیم و لذا هدف قدم سوم هم در نهایت همین است که ما را به این نقطه برساند اما همانطور که میدانیم هر اعتقادی دارای دو ویژه گی می باشد :

اول به صورت نظری  یا تئوریک :

یعنی اینکه ما با کارکرد  بخش سپردن بطور تئوریک متقاعد شدیم که توکل بخداوند و تسلیم شدن در مقابل خواست و اراده خداوند چقدر میتواند برای ما مزایا به همراه بیاورد  و نشاط وآرامش به زندگی ما ببخشد و همینطور متوجه شدیم که خواست و اراده خداوند امروز برای ما پاکی و بهبودی میباشد و همینطور در این بخش از نظر مفاهیم عقلی به این خرد رسیدیم که معنای سپردن و توکل کردن و همچنین خواست خداوند برای ما انتخاب بهترین گزینه ها برای ادامه دادن یک زندگی سالم می باشد.

دوم  عملی :

از قدیم یک مثلی بوده که میگوید : با حلوا  حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود بنابراین  ما هرچقدر هم که در مفاهیم سپردن چیره دست و یا استاد باشیم   اما اگر بطور عملی کارهای که لازم است برای قوام بخشیدن به این اعتقاد انجام ندهیم طبیعیست که ازبرکات این توکل بهره ای نخواهیم برد ما هرگز نخواهیم فهمید که این برنامه بهبودی چه معناهای در خود نهفته دارد  وچه جلاء ای میتواند به زندگی ما بدهد مگر  زمانی که به آنها عمل کنیم. بنابراین  ما موقعی میتوانیم معنای سپردن و مفاهیم واقعی و کارآیی آنرا در زندگی مشاهده کنیم که اعمال ما براساس این مفاهیم شکل بگیرد و بطور روزانه این اعمال را تکرار کنیم.

 

 

 

بطور مثال :

مسئولیت پذیری :

درک ما ابتدا از سپردن این بود که فکر میکردیم  که میخواهیم مسئولیت های زندگی خود را به خداوند بسپاریم و خودمان یک نفس راحت بکشیم اما در اثر کارکرد برنامه بهبودی متوجه شدیم که نه تنها توکل و سپردن این معنا را نمیدهد  بلکه ما را نبست به مسائل  زندگی که در حیطه و در حوزه وظایف ما می باشد  مسئولیت پذیرتر میکند مسئولیتهای که مستقیما بعنوان یک انسان باید در مقابل آنها جوابگو باشیم مسئولیتهای از قبیل :  وظایف ما در بهبودی  –  وظایف ما در پویایی  –  وظایف و مسئولیتهای شغلی – مسئولیت انتخاب کردنها –   وظایف ما در سطح خانواده و جامعه  و . .

ما به علت بدست آوردن برکاتی که در اثر فعل سپردن و توکل کردن در این رهگذر شامل زندگیمان شده   و برای حفظ و ارتقاء این جلاء و موهبتی که نصیب حالمان شده   لازم است  بطور منظم از جملات و یا کلماتی برای بیان احساساتی که از فعل سپردن بدست آورده ایم استفاده کنیم و هدف ما از تکرار کردن این است که خواسته خودآگاه را در ناخودآگاه خود ضبط و ثبت کنیم گاهی مانند کسانی که اذکار ( ذکرها ) مقدسه را زمزمه میکنند  ما هم بطور روزانه این جملات یا کلمات را با قلب خود و یا با زبان خود ادا میکنیم ما دریافتیم که برای ماندگاری این فعل باید بطور منظم و روزانه این اعمال را انجام دهیم  بدیهیست نحوه بیان این احساسات به شور و به سلایق شخصی ما بستگی دارد  اما اکثر ما برای بیان احساساتی که در این راستا داریم   کم و بیش از جملاتی استفاده میکنیم که در نهایت یک مفهوم را معنا میدهد.

بطور مثال میگویم :

خداوند :

تصمیم گرفته ام اراده و زندگیم را به مراقبت دستان توانا و قدرتمند تو بسپارم هر چند در دل خواستها و آرزوهایی دارم  اما اگر آرزوهای من در راستای خواست و اراده تو قرار دارد آنها را برآورده کن  آنهم نه به خواست من  بلکه به خواست تو  اراده تو  و مشیت تو . . .(( آمین ))

پروردگارا :

خود را تقدیم تو میدارم  از من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی  از اسارت نفس رهایم کن  تا انجام ارادات را بهتر توانم مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو عشق تو راه تو  یاریشان خواهم کرد باشد تا همیشه بر اراده تو گردن نهم ….(( آمین ))

 

 

 

خداوندا :

اراده و زندگیم را به مراقبت تو می سپارم مرا در بهبودیم راهنمایی کن  و به من نشان بده که چگونه زندگی کنم (( آمین ))

خدواندا :

آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم  (( آمین  ))

محور اصلی قدم سوم تصمیمی است که گرفته ایم و همینطور که میدانیم تصمیم بدون هدف بدون معنا می باشد و هدف ما در غایت از تصمیمی که گرفتیم این است که بتوانیم اراده و زندگیمان را به خداوند بسپاریم هر چند در نهایت فعل سپردن و توکل کردن ذات و هسته  این محور می باشد اما چگونگی موفقیت ما در این راستا بستگی مستقیم به نحوه تصمیمی که میگیریم دارد در واقع هسته و ذات روحانی این قدم  به میزان و استحکم تصمیم ما بستگی دارد.

بنابراین ما برای دستیابی به هدف خود در این قدم ابتدا لازم است کیفیت تصمیم خود را تحکیم و تقویت بخشیم و به این منظور متوجه شدیم از اساسی ترین عواملی که میتواند به روی تصمیم ما تاثیرگذارترین باشد اول نیاز است.

نیاز :

نیاز یعنی چیزی که ما کمبود و جای خالی آن را در زندگی خود احساس میکنیم  و نبود و فقدان آن تاثیرات منفی گسترده ای را در بر دارد نیاز یعنی شناخت از چیزی که مستقیما برای ادامه حیات و چگونه زیستن ما لازم است ولذا با احتیاج داشتن فرق میکند.

احتیاج یعنی چیزهای که جزو حوایج ما می باشند اما عوامل و فاکتورهای حیاتی در زندگی ما نیستند ( مثلاً اتومبیل ویا لوازمات لوکس داشتن جزو احتیاجات است اما خانه و پوشاک و غذا داشتن جزو نیازمندیها برای زندگی ماست)

بنابراین منظور ما در اینجا از نیاز به این مفهوم می باشد که زنده بودن و چگونه زنده بودن ما بستگی مستقیم به آن دارد نیاز  در زندگی ما به اشکال مختلف حضور دارد مثلا در زندگی  درچند بخش میباشد :بطور مثال در بخش جسمانی ما نیاز به نفس کشیدن و خوردن و خوابیدن و و … داریم و در بخش روانی نیاز به اعتماد به نفس و احترام  و تعادل روانی و و … داریم و در بخش روحانی نیاز به ایمان توکل  امید و . . . داریم بنابراین  ما همانطور که به نفس کشیدن نیاز داریم به احترام و سلامت روان و سلامت معنوی و روحانی نیز  نیاز داریم ما در گذشته بر اثر خواب و یا کما روحانی  نیازمندیهای خود را در این بخش از زندگی درک نمیکردیم و در واقع قوه تشخیص ما از نیازهایمان در این برهه از زندگی کور بود و لذا در اثر عدم شناخت از نیازهای روانی و روحانی خود  همیشه  با آشفتگی و درد و رنج به زندگی خود ادامه میدادیم واقعا نمیدانستیم که خلاء فاکتور ایمان و توکل چقدر زندگی ما را آشفته کرده بنابراین در اثر ادامه این رنجها عاقبت به نقطه ای رسیدیم که احساس نیاز کردیم در واقع درک و شناخت و احساس  نیاز روحانی  کردن  مادر بهبودیست و لذا در اثر همین نیاز بود که طالب مزایای بهبودی شدیم و در جای متوجه شدیم که نیاز داریم و باید تصمیم قدم سومی بگیریم.

 

 

بنابراین  امروز ما باید برای تحکیم و تقویت تصمیم خود برای سپردن و توکل کردن به نیروی برتر  ابتدا لازم است  احساس نیاز خود را شناسایی و آنرا بطور روزانه و مرتب تکرار کنیم اصولا سستی و یا سفتی هر تصمیمی  بستگی به میزان احساس نیاز آن شخص دارد بنابراین  ما هرچقدر کوشا باشیم و متوجه این منظور باشیم که چقدربرای ادامه زندگی خود نیاز به تصمیمی  که در این قدم میگریم را داریم در واقع به استحکام تصمیم خود قوت می بخشیم اما همانطوریکه میدانیم یکی از نکات مهم برای تقویت و تحکیم هر تصمیمی هوش و ذکاوت می باشد  بنابراین ما با استفاده از هوش بهبودی خود میکوشیم تا بطور روزانه تصمیم خود را تجدید کنیم از طرفی ما لازم است برای تحکیم تصمیم خود بطور روزانه کارها و اعمالی را انجام دهیم بطور مثال : مرتب به جلسات بهبودی رفتن مشارکت کردن  مشورت کردن   دعا و مراقبه کردن مطالعه کردن حضور در جلسات معنوی و روحانی دانش بهبودی خود را ارتقاء دادن  تماس با دوستان بهبودی دوری کردن از همنشین بد و و . .

اصل روحانی تسلیم :

ما بر حسب احساس نیازی که به توکل کردن وسپردن میکنیم  نهایتا به نقطه ایی میرسیم تا  برای اینکه بتوانیم جهت تقویت و تحکیم تصمیممان کوشا باشیم متوجه میشویم که ابتدا باید تسلیم شویم بنابراین تسلیم فرزند نیاز و کلید طلایی بهبودیست تسلیم یعنی گردن نهادن و مطیع و فرمانبردار بودن  تسلیم در قدم سوم ما را وامیدارد تا پایه های تصمیم خود را محکم کنیم تسلیم در قدم سوم یعنی گردن نهادن در مقابل خواست خداوند و پذیرش مشیت اش تسلیم در قدم سوم ما رابرمی انگیزد تا دست از جنگ برداریم و اراده شخصی و بیماری و نواقص خود را به خداوند بسپاریم تا صلح و آرامشی که در این رهگذر بدست می آوریم باعث شود که بیشتر تمرکز ما به روی تصمیممان باشد و لذا برای تمرکز در این امر در شرایطی قرار میگیریم که نهایتا متوجه میشویم برای رشد و شکوفایی این فرایند لازم است  اصل تسلیمی را که در قدم یک و دو فراگرفته ایم را بیشتر تمرین کنیم قدم سوم در واقع باعث شد تا ما درک عمیق تری از مقوله تسلیم شدن را دریابیم و به مزایا تسلیم شدن بیشتر پی ببریم و لذا همین مسئله ما را برانگیخت تا برای دست یافتن به بهبودی و همچنین مزایای بهبودی اصل تسلیم را در قدم یک و دو بهتر درک و بیشتر تمرین کنیم ما در اثر تسلیم درقدم سوم  به مرحله بلوغی  رسیدیم که با تمایل تن به این پذیرش دادیم تا از اراده شخصی خود دست برداریم و خود را مطیع و فرمانبردار نیروی برتر کنیم و بقول معروف به جایگاهی رسیدیم که گفتیم :در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم حکم آنچه تو اندیشی  لطف آنکه تو فرمایی…

بنابراین  قدم سوم ما را عاقبت در اثر مفاهیم سپردن به منطقی میرساند که حاصل آن صلح و آرامش است و لذا در همین روند ما به نقطه ایی میرسیم که بسیاری از جنگ ها و کشمکش ها  درونی ما فروکش میکنند و لذا بینش بهبودی ما شفافتر و صمیمانه تر میشود و همین مسئله باعث میشود تا از جدل های بیهوده درونی رهایی یابیم و از زوایای بالاتری به مفاهیم تسلیم در قدم یک و دو بیاندیشیم و از این زوایا هم آنها را مورد تمرین و تقویت و توسعه قرار بدهیم اساسا اگر بگویم تمام رسالت نهفته در قدم سوم رساندن این پیام است که : تسلیم شو تا رها شویی  حرفی به گزاف نزده ایم در واقع قدم سوم کوشید تا این پیام روحانی را به ما برساند  بهبودی ما رابطه مستقیم  به نحوه تسلیم شدن ما دارد ما بر اساس ذهنیت گذشته خود نسبت به کلمه  تسلیم  یک تصویر منفی از این لغت در ذهن خود حک کرده بودیم و معنای آنرا خوار و خفیف شدن می انگاشتیم  و با گذشت زمان  این واژه در ناخودآگاه ما ثبت گردیده بود ولذا ما هر گاه با این لغت روبرو میشویم  ناخودآگاه به ما حالت هجومی دست میدهد  بنابراین  ما باید متوجه باشیم معنای تسلیم در اینجا خوار وخفیف شدن نیست بلکه معنای تسلیم در اینجا برای ما اوج پیروزی است ما تاکنون تحت سیطره بیماری بوده ایم  اما اکنون میخواهیم خود را تسلیم بهبودی کنیم ما تاکنون تسلیم اراده شخصی و مخرب خود بوده ایم اما اکنون میخواهیم تسلیم بهبودی شویم  بنابراین   ما تسلیم میشویم تا آزاد و رها بشویم.

 

 

 

 

اصل روحانی تمایل:

ما در پروسه اعتیاد فعال  عاقبت به نقطه ایی رسیدیم که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود بنابراین با تمام وجود احساس کردیم که نیاز به پاکی داریم  و لذا بر حسب همین احساس نیاز وارد ا شدیم و چون نیاز ما یک اشتیاق واقعی بود به همین دلیل برای بدست آوردن پاکی  بدون پیش شرط خود را تسلیم برنامه کردیم گاهی در اولین گامهای خود در راستای پاکی تمایل و اشتیاق زیادی به دیگر اصول روحانی بهبودی از خود نشان نمیدادیم ما بر اثر نیاز به قطع مصرف بیشتر راغب بودیم تا پاک از مواد مخدر بمانیم اما برای همین پاک ماندن هم   متوجه شدیم لازم است ابتدا تسلیم شویم و لذا وقتی پذیرفتیم که باید تسلیم شویم اولین سنگ بنای بهبودی ما شکل گرفت و با حضور مرتب در جلسات رفته رفته تمایل ما به اصول روحانی رو به فزونی گرفت و به همین دلیل ما از راه های مختلفی تمایل خود را افزایش  و آنها را از خود بروز و نشان دادیم بطور مثال : حضور مرتب در جلسات  اقدام به کارکرد قدمها  تمرین اصول روحانی حاصل از قدمها در زندگی روزمره  و و…. بنابراین  اصل روحانی تمایل بستگی مستقیم به نحوه و چگونگی تسلیم ما دارد وقتی ما در قدم سوم تسلیم اراده شخصی خود می شویم و آنرا به خداوند می سپاریم و همچنین میکوشیم تا زندگی خود را هم نیز بر اساس مفاهیم توکل بخداوند بسپاریم همه اینها نشانگر این است که اصل روحانی تمایل در ما فعال شده است یکی دیگر از نشانهای تمایل ما برای بهبودی   تکرار حضور در جلسات است یعنی جلسات خود را بطور تکراری هم که شده ادمه میدهیم هر چند بی انصافی است اگر بخواهیم بگویم با حضور در جلسات  هیچ تغییری نکرده ایم اماگاهی ممکن است فکر کنیم برنامه بهبودی به ما جواب نمیدهد و تغییری در خود احساس نمیکنیم اما ما نباید دلسرد بشویم  وظیفه ما این است در هر شرایطی دست از تکرار برنداریم و مطمئنیم سرانجام در زمان مناسب تغییرات  مثبت را متوجه خواهیم شد همانطوریکه بسیاری اعضاء با تکرار کردن  برنامه بهبودی اینک در مرحله حتی تغییرات بنیادین قرار گرفته اند تغییرات بنیادین  یعنی تغییرات مثبتی که هم در ظاهر و هم در باطن ما رخ میدهد ما یک عمر با هواهای نفسانی خود جنگیدیم یک عمربا نواقص های اخلاقی خود جنگیدیم اما حاصل این جنگیدن ها عاقبت برای ما چه ارمغان مثبتی به همراه آورد ؟!

هیچ  به گفته ایی نه تنها در این موارد پیشرفتی نکردیم  بلکه پسرفت هم کردیم و لذا نهایتا بسیاری از ما به این مسئله پی بردیم که ما در رابطه با هرآنچه که با آن  میجنگیم در غایت بازنده آن جریان هستیم اساسا کلماتی هستند که جزو لغات و  فرهنگنامه بیماری می باشد : مثل زشتی   پلیدی  بدی  کینه  نفرت جنگ و و . بنابراین  استفاده حتی ابزاری برای کسب بهبودی از این جریانات مغایر با اصول بهبودی می باشد ما وقتی در مسیر بهبودی گرفتار جنگ و دغدغه های درونی میشویم معنای آن این است که باید تسلیم خود را تحکیم بخشیم و بهتر است تسلیم خود را کامل کنیم تسلیم کامل یعنی ضمن پذیرفتن بیماری   پذیرش بهبودی را نیز بعنوان بهترین گزینه انتخاب کنیم و لذا در همین روند در جایی متوجه میشویم که بهتر است میزان تمایل خود را نیز گسترش بدهیم و برنامه بهبودی خود را شرطی و یا سلیقه ایی انتخاب نکنیم گاهی ممکن است در زمان بهبودی در اثر پایین آمدن شوق و تمایل به بهبودی در مقابل آن مقاومت کنیم و لذا اینجا نقطه ای است که باید متوجه شویم این جنگ و مقاومت  بیانگر این است که میزان تمایل ما  در حال کاهش یافتن است و به دلیل همین مقاومت و جنگ در مسیر بهبودی درد میکشیم بنابراین  برای اجنتاب از دردهای که لازم نیست آنها را تجربه کنیم   درچنین شرایطی سعی میکنیم تا تسلیم خود را تعالی بخشیم تا بدینوسیله میزان تمایل خود را افزایش دهیم اصل روحانی تمایل کامل در قدم سوم برای ما در دو بخش اتفاق می افتد :

  • اول سپردن اراده شخصی و بیماری به خداوند
  • دوم سپردن تمام بخش های زندگی به خداوند
  • اصول روحانی امید ایمان و اعتماد

 

 

 

در گام سوم:

ما در اثر اعتیاد فعال در زندگی گذشته خود  عاقبت به نقطه ای رسیدیم که دیگر زندگیمان بدون معنا  و مفهوم شده بود و ما به علت  خلاء روحانی  دائما در حال قهقرا بودیم و لذا مایوس ترین لحظات  عمر خود را طی میکردیم لحظات عمر ما مملو ازترس و دغدغه وتشویش و اضطراب  همراه با ناصداقتی و خودمحوری و نامیدی و بی ایمانی بود ولذا دائما بین مرگ و زندگی دست و پا میزدیم  و عناصری مهمی که سازنده و معنا دهنده یک زندگی سالم میتواند باشد  مانند امید  ایمان   اعتماد  تمایل روحانی  روشن بینی  صداقت  فروتنی  و و . . . سالها بود که دیگراز زندگی ما رخت بربسته بود سرانجام ما به جای رسیدیم که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود هر کاری میکردیم دیگر نمیتوانستیم مثل دیگران از مواهب زندگی بهرمند شویم و در چنین شرایطی که انباشته از ناامیدی بودیم ناچارا وارد انجمن معتادان گمنام شدیم البته  وقتی میگویم ناچارا معنای آن  این میباشد که هنوز در ته دل خود هرچند  خیلی خیلی کم  اما به هر حال   سو  سو  و بارقه ایی از امید به رهایی در ما وجود داشت و همین امید اندک  ما را واداشت تا وارد انجمن شویم و لذا با حضور در جلسات بهبودی باطری امید ما شروع به چارژ شدن کرد  و همین امید به بهبودی باعث شد تا ما شروع به کارکرد قدم کنیم و نهایتا با کارکرد قدم دوم  امید ما به اوج خود رسید بنابراین  امید در زندگی ما بازتابهای مثبت فراوانی دارد بطور مثال : ما همین بهبودی فعلی خود را مدیون  همان امید اندک خود می باشیم و لذا باید متوجه باشیم که امید چقدر نقش اساسی در بهبودی ما دارد  و بی شک اگر ما  بتوانیم هر چقدر امید را در درون خود ارتقاء دهیم  بدیهیست که بیشتر آثار مثبت و باز تابهای آنرا در زندگی خود مشاهده خواهیم کرد ما در روند بازیافت خود سرانجام متوجه شدیم که یکی از بازتابهای مهم و مثبت امید در بهبودی  آن است که نهایتا در نقطه ای منجر به تولید ایمان در ما میشود ایمان یعنی سنگر و یا حصار مطمئنی که  ضامن بهبودی ما می باشد و لذا ایمان سبب میشود که اعتماد از دست رفته ما بار دیگر فعال شود تمام امید  ایمان و اعتماد ما در قدم دوم  متمرکزاین است که   ما میتوانیم با کمک یک نیروی برتر به سلامت عقل برسیم اما در قدم سوم امید ایمان و اعتماد ما  فراتر رفته و متمرکز تصمیمی است که میتواند تغییرات بینادین در بخش های مختلفی از زندگی ما بوجود بیاورد  و لذا در قدم سوم   فقط متمرکز به روی یک بخش از وجودمان  مثل سلامت عقل نیستیم اصول روحانی  امید  ایمان اعتماد  در قدم سوم  ما را دلگرم میکند همانطوریکه باورداریم به سلامت عقل میرسیم   بنابراین  ما بطور قطع هم  این امکانات را داریم   و هم این توانایی را داریم  که زندگی خود را با تصمیمی که گرفته ایم بطور کلی دگرگون کنیم و به آرزوهای قلبی و نهفته خود دست یابیم در قدم دوم متوجه شدیم که برای رسیدن به سلامت عقل باید چه اعمالی را انجام دهیم  و در قدم سوم متوجه شدیم که برای رسیدن به سلامت معنوی و روحانی خود باید چه اعمالی را انجام دهیم اصول روحانی  امید ،ایمان  اعتماد عاقبت ما را در روندی قرار داد تا از عوامل و شاخصه های منفی خود دور شویم و رفته رفته این عوامل منفی را به مثبت مبدل کنیم بدیهیست  تبدیل شدن نیروهای مثبت در زندگی ،در درجه اول  بستگی مستقیم به چگونگی و عمق تاثیرات اصول روحانی  که ما فراگرفته ایم  دارد تبادلات منفی زیر که در اثر همین اصول روحانی در زندگی ما متبدل به نیروهای مثبت شده اند  بطور مثال نام میبریم :

  • دروغگو بودن ……………………………..  راستگو شدن
  • متکبر بودن ……………………………….  فروتن شدن
  • بی ایمان بودن …………………………….   با ایمان شدن
  • عدم توکل ……………………………….  متوکل شد
  • ناامید بودن ………………………………     امیدوار شدن

 

 

 

اصل روحانی تعهد در گام سوم:

صداقت روشن بینی تمایل ، پذیرش  فروتنی  اعتماد  و بطورکلی تمام اصل های روحانی زمانی برای ما کارایی دارند که ما در مقابل آنها احساس تعهد کنیم در واقع تعهدات ما   به برنامه بهبودی   بیانگر میزان تمایل ما می باشد و بدیهیست وقتی احساس تعهد میکنیم ابعاد برنامه بهبودی خود را شرطی و سلیقه ایی نمیکنیم در واقع احساس تعهد کردن نسبت به بهبودی نشان دهنده عمق تسلیم ما می باشد در واقع وقتی  اصل روحانی تعهد  در ما فعال میشود  ما مسئولیت پذیر و همچنین درمی بایم که باید بطور عملی برنامه بهبودی روزانه خود را پیگیری کنیم بنابراین معیار تعهد ما عمل است اساسا برنامه بهبودی یک برنامه پرهیزمدار است به این معنا که ما باید چه کارهای بکنیم   و چه کارهای را نکنیم و لذا  اصل روحانی تعهد باعث میشود تا برنامه بهبودی برای ما آسان شود اصل روحانی تعهد برای ما برکات زیادی در مقوله بهبودی به همراه می آورد.

بطور مثال :

  • اصل روحانی تعهد نشانده عمق تسلیم ما است
  • اصل روحانی تعهد باعث می شود که ما در راستای بهبودی صبور و خستگی ناپذیر باشیم
  • اصل روحانی تعهد باعث میشود ما بطور روزانه برنامه بهبودی برای خود داشته باشیم
  • اصل روحانی تعهد ما را وامیدارد که همیشه پویا و مصمم و همینطور در راستای اهدافمان گام بر داریم
  • اصل روحانی تعهد ما را مسئولیت پذیر می نماید
  • اصل روحانی تعهد ما را نسبت به آموخته هایمان در رابطه با بهبودیمان یاری میکند و و …

ما امروز با تراز گرفتن از اعمال و رفتار خود میکوشیم تا نقاط ضعف خود را شناسایی  و آنها را برطرف سازیم  تا بدینوسیله میزان تعهد خود را نسبت به بهبودی ارتقاء بخشیم ما وقتی خود را نسبت به برنامه بهبودی متعهد می بینیم  به گوش جان پیام اصل روحانی تعهد را میشنویم که میگوید : بشارت و مژده به شما که اصول روحانی در شما متجلی گشته و بهبودیتان فعال شده است بهانه ها و دستاویزهای ما  بعنوان یک عامل بازدارنده ممکن است ریشه درسه بخش اساسی داشته باشد :

  • ترسها

یعنی اینکه با فکربیمارگونه اینگونه اندیشه کنیم که اگر به خداوند زندگی خود را بسپاریم شاید خواست خداوند برای ما درد و رنج و مصائب باشد در حالیکه با کارکرد قدم سوم متوجه شدیم که خواست خدا همیشه برای ما بهترین هاست است.

  • خود محوری ها

یعنی ما بر اساس ترسهای درونی مذکور  که حاصل از یک ذهنیت بیمار است این طوری فکرکنیم که   خودمان از پس بیماری و زندگیمان بهتر بر می آیم

 

 

  • لذتها :

لذت بردن از زندگی آمال و آرزوی همیشگی ماست  و ما منکر این نیستیم  در واقع زندگی ما بدون لذت بردن اصن معنای ندارد اما مسئله ما این است که نمیخواهیم لذت پرست باشیم  و در لذتهای خود طریق افراط در پیش بگیریم زیرا در گذشته بر اساس همین افراط در لذتها تاوان سنگینی را پرداخت کرده ایم    بسیاری از لذتهای افراطی ما ریشه درترسها و خود محوریهای ما دارد.

  • آمادگی برای سپردن به نیروی برتر:

آمادگی یعنی درک و احراز از احساس یک شرایط مناسب برای به فعل در آوردن یک خواسته و یا یک تصمیم که از قبل عوامل و یا برنامه ریزیهای لازم در رابطه با آن صورت و شکل گرفته است وقتی ما میگویم احساس میکنیم که آماده ایم  معنایش این است که  فاکتورهای لازم را برای به اجرا در آوردن تصمیمی که گرفته ایم را از قبل مهیا نموده ایم بطور مثال : برنامه ریزی روزانه داریم   مزایای سپردن برایمان کاملا مفهوم و روشن شده است شک و تریدهایمان در رابطه با یک نیروی برتر برطرف شده است  ارکان مهمی مثل مثلث توکل ( اعتقاد – اعتماد – اطمینان ) را در خود ارتقاء داده ایم   و و . . . بنابراین  همانطور که ذکر شد آمادگی ،یعنی مرحله ایی که ما تمام توان خود را برای رسیدن به تصمیم مان از قبل مهیا کرده ایم اما با تمام این احوال فکر میکنیم در حال حاضر باز مشکلاتی وجود دارند که سد راه ما درامر سپردن شده اند و احساس میکنیم که در آمادگی ما خلل و نقصانی وجود دارد  که در حال حاضر شناختی از آنها نداریم ولذا درصددیم که آنها را با حرکت به جلو و کارکرد قدمهای دیگر شناسایی و مرتفع سازیم تا بدینوسیله شرایط مناسب  و شفافتری را برای به فعل در آوردن تصمیممان بوجود بیاوریم وقتی ما میگویم که آماده ایم معنایش این است  که ترسهای خود را دور ریخته ایم و پا روی آنها گذاشتیم وقتی ما میگویم آماده ایم معنایش این است  که تمام سعی خودمان را کرده ایم تا از خودمحوری دست برداریم وقتی ما میگویم آماده ایم معنایش این است  که دیگر نمیخواهیم لذت پرست باشیم بلکه ما میخواهیم لذت دوست باشیم و از لذتهای طبیعی که بهترین لذتهاست به اندازه متعارف آن بهره ببریم ما درگذشته لذت میبردیم تا زندگی کنیم  اما اکنون میخواهیم زندگی کنیم و لذت ببریم وقتی ما میگویم آماده ایم معنایش این است که دیگر سوال مجهولی  در رابطه با مفاهیم سپردن  در ذهن و فکرمان بی پاسخ نمانده اما اگر هنوز سوالاتی در ذهنمان در رابطه با مفاهیم نیروی برتر و یا مفاهیم سپردن ما را آزار میدهد بنابراین  هنوز آماده گی لازم را کسب نکرده ایم و لذا باید یکبار دیگر با کارکرد قدم دوم و سوم بکوشیم تا آنها را شناسایی و برای اینگونه تشویش های ذهنی پاسخ مناسب را بگیریم تا آنها را بر طرف کنیم وقتی ما میگویم که آماده ایم معنایش این است که پیام روحانی قدم سوم را عمیقا درک کرده ایم و به یک تسلیم و یک پذیرش درونی دست پیدا کرده ایم و لذا خواهانیم تا اراده شخصی و زندگیمان را به خداوند بسپاریم نکته ای که قابل تامل است و باید به آن توجه ویژه کرد این است که اگر ما آمادگی های لازم را کسب نکرده باشیم ممکن است در حرکت کردن به جلو در آینده جهت کارکرد قدمهای دیگر با مشکل روبرو شویم.

  • کمک گرفتن اصل تسلیم در قدم یک :

ما  در قدم اول سرانجام به نقطه ایی رسیدیم که متوجه شدیم در رابطه با خودمان  باید دو واقعیت را با هم بپذیریم واقعیت اول اینکه ما بیماری اعتیاد داریم و هرگاه این بیماری فعال باشد زندگی ما را غیر قابل اداره میکند بنابراین  پذیرش این مطلب   ما را واداشت تا دیگر بیماری خود را انکار نکنیم و اصطلاحا با بیماری خود آشتی کردیم و لذا اقرار کردیم که بیماریم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود.

 

پذیرش این مفهوم در نهایت ما را واداشت تا تن به تسلیم در دهیم اما فقط تسلیم و پذیرش بیماری برای ما کافی نبود زیرا ما بدنبال راهی برای درمان بیماری خود نیز بودیم بنابراین  در این نقطه بود که واقعیت دوم برایمان آشکار شد یعنی متوجه شدیم علیرغم اینکه بیماری اعتیاد درمان قطعی ندارد اما میشود با بهبودی آنرا غیر فعال کرد و لذا بهبودی را  بعنوان بهترین انتخاب برای درمان اعتیاد خود پذیرفتیم پذیرش این مطلب ما را واداشت تا  بهبودی خود را در راس قرار بدهیم و اصطلاحا با بهبودی خود آشتی کردیم و در واقع با پذیرش واقعیت دوم و اقرار به اینکه ما میتوانیم بهبود یابیم و لذا با پذیرش این منطق که بهبودی بهترین روش و طریق  برای رهایی  از بیماری فعال است  تسلیم خود را کامل کردیم بنابراین  تسلیم کامل   سرانجام باعث شد تا انگیزه و شور اشتیاق ما به بهبودی افزایش یابد و لذا درک از ضرورت لازم  برای کسب بازیاب و یا درمان خودمان بر اساس ارکان بهبودی اقدام کردیم وقتی میگویم  اقدام نمودیم در واقع منظورمان این است که خود را مهیا و مشتاق برای بجلو رفتن در عرصه های گوناگون بهبودی کردیم ما در روند بهبودی خود متوجه شدیم که تسلیم کامل  میتواند اساسی ترین و تاثیر گذارترین عامل  ونقش را در بازیاب و درمان ما ایفا کند ولذا درک این مطلب به ما کمک کرد تا قدم سوم  را  که دارای پیچیده ترین مفاهیم بهبودی و بنیادین می باشد  را به ساده ترین شکل ممکن دریابیم و کارآیی های مثبت آنرا در زندگی به عین ِ  مشاهده کنیم تسلیم در قدم یک بود که شعور بهبودی ما را تعالی بخشید و به ما کمک کرد تا بفهمیم که گرفتن تصمیم قدم سومی چه نقش مهمی در بهبودی و زندگی ما میتواند داشته باشد اعمالی را که جهت به اجرا در آوردن تصمیم خود انجام می دهیم : همینطور که میدانیم تصمیم بدون عمل در واقع تصمیم نیست بلکه یک شور و هیجان لحظه ایی و آنی میباشد بنابراین هر تصمیم درستی که عمیق و قلبی باشد  باید لاجرم فاکتورهای لازم  وعملی را برای به فعل در آوردن آن در خود دارا باشد بنابراین  لازم است برای  به کار گرفتن تصمیم خود و به اجرا در آوردن آن  اعمال زیر را تقویت تحکیم بخشیم :

سعی و کوشش برای ارتقاء اعتماد و اطمینان و اعتقاد به نیروی برتر- اعتماد بنفس  –  آگاهی  –  برنامه ریزی –   تحرک و دوری از تنبلی  –  همت  –   شهامت  –   صبوری  –   دوراندیشی  –   نقشه کشی  –  زمانبندی  –  ایمان  –   دعا و مراقبه –  استقامت  –  امیدواری  –  تراز گرفتن از پیشرفت  –  مطالعه و کسب مهارتهای لازم  –  تمرکز  –  صداقت   –  اعتماد  –  خوش بینی واقعگرایانه  –  نیت خیر وانسانی  –  خدمت کردن  –  روشن بینی  –  تواضع وفروتنی   –  و  . . .

اما  یکی از کارآمدترین روشها برای اجرایی کردن تصمیمات بزرگ  ( بخصوص تصمیمات معنوی ) این است که ما بطور روزانه  مختصات و شاخصه ها و عوامل و یا عناصر تشکیل دهنده آنرا تمرین کنیم درواقع ما از فرمول فقط برای امروز تصمیمات خود را عملی میسازیم و این فرمول باعث می شود که ما انعطاف پذیر باشیم و از اشتباهات خود سرخورده و مایوس نشویم ضمن اینکه این فرمول باعث میشود تا از استرس ها و اضطراب های ما وقتی به تصمیمات بزرگ خود از منظر بعد زمان نگاه میکنیم مرعوب نگردیم ما بر اساس تصمیمی که گرفته ایم خواهانیم تا برای قوت بخشیدن به آن  از تمام امکانات و پتانسیل های لازم برای رسیدن به هدفمان که  همان انگیزه تصمیمان می باشد  بهره بجویم بنابراین  یکی از مهمترین مقوله های تاثیر گذار در این راستا حرکت و پویایی با عزم راسخ  توام با قاطعیت می باشد از طرفی ما در اثر فعال شدن اصل روحانی صداقت و روشن بینی   هنوز احساس میکنیم که برای شفاف کردن و یک دست کردن تصمیمان نیاز داریم که به حرکت کردن به جلو ادامه بدهیم زیرا هنوز در لایه ها و سطوح مختلفی از وجود خودمان احساس خلاء میکنیم و همینطور احساس میکنیم سوالاتی در زمینه های مختلف از وجودمان داریم که بی پاسخ مانده است لذا طالبیم تا با کارکرد باقی قدمها   آنها را شناسایی کرده  تا بدینوسیله موانعی که میتوانند تصمیم ما را در این مقوله مختل کنند را برطرف سازیم.