پاسخ به سوالات قدم دوم

” ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند”

قدم یک ما را از تصورات مان در مورد اعتیاد رها می سازد ، و قدم دو به ما امید به بهبودی می بخشد . قدم دو به می گوید که آنچه در مورد اعتیادمان در قدم یک کشف کرده ایم به معنای آخر راه وپایان داستان نیست . قدم دو می گوید که درد و دیوانگی که با آن زندگی می کردیم کاملاً غیر ضروری بوده اند. ما میتوانیم ازشر آنها خلاص شویم و به وقتش از طریق کارکرد دوازده قدم معتادان گمنام یاد می گیریم که کاملاً از آنها رها شویم و بدون آنها زندگی کنیم.

قدم دوم خلاءیی که پس ازکار کردن قدم یک احساس می کنیم را از بین می برد. وقتی به قدم دو می رسیم، شروع به این فکر می کنیم که شاید، فقط شاید نیروی برتری در ما وجود داشته باشد – نیرویی که توان و ظرفیت التیام زخم های روحی ما ، آرام کردن روان سر در گم ما و بازگرداندن سلامت عقل به ما را دارد.

وقتی که ما در برنامه یک تازه وارد بودیم ، اکثرمان از مفهوم این قدم که دلالت بر نداشتن سلامت عقل می کرد، متعجب بودیم . از تشخیص دادن عجزمان ، تا اقرار به نداشتن سلامت عقل ، به نظر یک خیزش و پرش خیلی بزرگ می آید. اگر چه پس از اینکه مدتی دربرنامه ماندیم ، شروع به درک مفهوم واقعی این قدم می کنیم. در کتاب پایه نداشتن سلامت عقل به این شکل معنی شده ((تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن.)) ما به راحتی می توانیم با این مفهوم رابطه برقرار کنیم. بلاخره ، خود ما چند بار سعی کردیم که کار خلافی را بدون تقبل مسئولیت و تحمل پی آمدش انجام دهیم ، و موفق نشده ایم؟؟ و هر بار به خود گفته ایم که این دفعه فرق می کند. این یعنی دیوانگی. وقتی اصول این قدم را برای سالیان متمادی به کار گیریم وزندگی کنیم ، تازه کشف می کنیم که دیوانگی ما واقعاً چقدر عمیق است و اغلب به اين نتیجه می رسیم که گفته کتاب پایه فقط یک خراش کوچک بر روی سطح است. بعضی از ما از این قدم اجتناب کردیم ، چون فکر می کردیم لازمه آن مذهبی بودن است ، که این فکر از حقیقت دور است. هیچ چیز ، مطلقاً هیچ چیز در برنامه چلسات معتادان گمنام وجود ندارد که لازمه انجام آن برای یک عضو ، نیازی به مذ هبی بودن او داشته باشد. انچمن ما از این ایده که ، هر کس علیرغم …… و مذهبی بودن یا نبودن می تواند به ما ملحق شود ، به شدت دفاع می کند. اعضای ما نهایت سعی خود را می کنند تا ضامن این اصل باشند ، وهیچ گونه مصالحه و سازشی را در مورد حق بلا شرط هر معتاد برای رسیدن به فهم شخصی از نیروی برتر تحمل نمی کنند. این یک برنامه روحانی است ونه مذهبی.

زیبایی و شکوه قدم دو آنجا متجلی می شود که شروع به این فکر می کنیم که نیروی برتر ما چه وچگونه است. ما تشویق می شویم که نیرویی را انتخاب کنیم که عاشق و مهربان باشد و از همه مهمتر، قادر باشد که سلامت عقل را به ما باز گرداند. قدم دو می گوید که (( به مرور یک نیروی برتر از خودمان ایمان آورده ایم)) بلکه می گوید ((به مرور ایمان آوردیم که یک نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند)) بنابراین تکیه و پا فشاری بر این که بر این که این نیرو کی یا چیست ، نمی باشد ، بلکه بر کاری که این نیرو می تواند برای ما انجام دهد ، تکیه می کند. گروه ، شرایط کافی برای یک نیروی برتر بودن را دارد. همین طور اصول نهفته در دوازده قدم. البته درک شخصی هر عضو کفایت می کند. هر قدر به مدت پاکی ما افزوده شود و به کارکرد قدم ها ادامه دهیم ، بهتر درک می کنیم که علیرغم طول اعتیادمان و عمق دیوانگی ما ، هیچ محدودیتی جز توانایی نیروی برترجهت باز گرداندن سلامت عقل به ما وجود ندارد

” امید”

یأسی که ما با آن وارد برنامه شدیم. توسط کار کرد قدم دو به امید تبدیل می شود. هر بار که فکر می کردیم راهی برای خروج از اعتیاد کرده ایم – راه هایی مانند دارو ، مذهب یا روانکاوی در نهایت به این نتیجه می رسیدیم که کمک آنها بسیار محدود است و فقط تا حد کمی می توانند به ما کمک کنند. و هیچ کدام کافی نیستند . به مرور همه راه هایی را که به فکر مان می رسید ، امتحان کردیم تا کلیه منابع در دسترس مان تمام شد و سردر گم بودیم که آیا هرگز می توانیم راه حلی برای این مشکل بغرنج بیابیم . و ایا اصلاً راه اصلی در دنیا برای این مسئله وجود دارد . در حقیقت ، ما وقتی که به معتادان گمنام پیوستیم در مورد آن هم شک داشتیم ، و فکر می کردیم که این هم شا ید یک روش دیگر است که کارآیی ندارد و یا حداقل برای ما کار نخواهد کرد و باعث تغییر و تحولی در ما نخواهد شد .

اما ظرف همان چند جلسه اول حضورمان ، اتفاقی خارق العاده برایمان روی داد . در آنجا معتادان دیگری هم بودند که درست مثل خود ما مواد مخدر مصرف می کردنده اند و حالا پاک بودند . ما آنها را باور کردیم و می دانستیم که می توانیم به آنها اعتماد کنیم . آنها جاهایی را که ما در طول زمان مصرف مان بوده ایم را می شناختند – نه فقط پاتوق ها و اماکن و محل های مختلف را ،بلکه نقات وحشتناک و یأس آوری را که روح ما هر بار که مصرف می کردیم سری به آنجا می زد . معتادان در حال بهبودی که ما در چلسات معتادان گمنام ملاقات کرده ایم همگی آن مکان ها را می شناختند ، برای اینکه روزی خود نیز در آنجا بوده اند.

وقتی می فهمیم که اعضای دیگر که مانند خود ما معتاد هستند ، توانسته اند پاک بمانند و رهایی پیدا کنند ، برای اولین بار امید را تجربه کردیم . آن لحظه را همگی ما حتی پس از سال ها به یاد می آوریم. شاید در آن لحظه با تعدادی از اعضا بعد از جلسه ایستاده بودیم و صحبت می کردیم ، یا شاید در جلسه به داستان کسی که دقیقاً مشابه داستان خودمان بود گوش کردیم . ولی به هر حال آن لحظه برای همه ما وجود داشته است .

در طول پاکی هم این امید برای ما تجدید می شود . هر بار کشف جدیدی درباره بیماری مان میکنیم ، درد و ناراحتی از این کشف جدید توسط موجی از امید همراهی می شود . علی دقم این که فرایند ریزش وفرو ریختن انکار ممکن است بسیار درد ناک باشد . اما هر بار چیز دیگری درون ما ، جا می گیرد . حتی اگر احساس کنیم که به چیزی ایمان نداریم ، حتما به برنامه ایمان و اعتقاد داریم . ما ایمان داریم که حتی در یأس آور ترین زمان ها و در بیمار ترین حالات خود ، باز هم سلامت عقل می تواند به ما باز گردانده شود .

۱-امروز من به چه چیزهایی امید دارم؟

“نداشتن سلامت عقل”

اگر ما شکی در مورد نیازمان به برگشت سلامت عقل داریم ، با این قدم مشکل خواهیم داشت ومرور مجدد قدم یک میتواند به ما کند . حال زمان مناسبی برای بررسی نداشتن سلامت عقل و دیوانگی مان است .

۲- آیا اعتقاد داشتم که می توانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود با کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودنتان بزنید .

۳- چه کار هایی کرده ام که حالا وقتی به آن ها نگاه می کنم ، باورم نمی شود که من واقعاً چنین کاری را کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطر ناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار داده ام؟ آیا رفتار هایی کرده ام که حالا از آن خجالت زده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید .

۴-آیا به واسطه اعتیادم ، تصمیمات دیوانه وار گرفته ام؟ آیا به خاطر مصرف ، کاری را رها کرده ام ، دوستی یا رابطه ای را بهم زده ام ، یا دست از هدفی برداشته ام؟

۵- آیا در زمان مصرف به خود یا دیگران صدمه جسمی و فیزیکی رسانده ام؟

نداشتن سلامت عقل به معنی از دست دادن جنبه ، تناسب و اعتدال است . برای مثال ممکن است فکر کنیم مشکلات شخصی ما خیلی مهمتر از مشکلات دیگران است در واقع ممکن است ما نیاز دیگران را اصلا در نظر نگیریم ، ولی مشکلات کوچک خود را یک فاجعه بدانیم . و بدین طریق زندگی مان از تعادل خارج شود . یک نمونه بارز از افکار دیوانه وار این است که فکر می کنیم به تنهایی می توانیم پاک بمانیم ، یا اینکه فکر کنیم مواد مخدر تنها مشکل ما است و حالا که پاک هستیم ، همه چیز خوب است و مشکلی نداریم . در معتادان گمنام نداشتن سلامت عقل اغلب به این شکل تعریف می شود (اعتقاد به اینکه چیزی خارج از ما – مانند مواد مخدر ، قدرت ، سکس ، یا غذا می تواند مشکلات درونی ما را از بین ببرند و احساسات ناخوشایند ما را تغییر دهد) .

۶- چگونه در برابرمسا ئل و چیز های مختلف ، عکس العمل افراطی یا تفریطی از خود بروز داده ام؟

۷-تعادل زندگی من چگونه بر هم خورده است؟

۸- از چه راه هایی ، نداشتن سلامت عقل به من می گوید که چیزی خارج از خودم می تواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید ؟ مصرف مواد مخدر ؟ قمار ، سکس ، یا غذا خوردن ؟ یا چیزهای دیگر ؟

۹- آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من ،این باور است که اعتیاد من ( به چه صورت مواد مخدر، چه به هر شکل دیگر ) تنها مشکل من است ؟

اگر برای مدتی پاک بوده ایم ، ممکن است دریابیم که یک لایه جدید از انکارباعث گردیده تا تشخیص ،نداشتن سامت عقل در زندگی فعلی برایمان خیلی مشکل شود . نیاز است به همان شکل که در اوایل بهبودی عمل کردیم ،اول با راه ها و انواع کارهای مختلفی که بی عقلانه و از روی نداشتن سلامت عقل رفتار کرده ایم ، آشنا شویم . اکثر ما در یافته ایم که درک ما از نداشتن سلامت عقل خیلی فراتر از آنچه در کتاب پایه تعریف شده ، می باشد . ما یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنیم ،حتی وقتی که کاملاً از نتایج آن آگاه هستیم . شاید درد و رنج ما آنقدر زیاد است که به پیامد های آن اشتباه اهمیت نمی دهیم ، یا فکر می کنیم که عمل از روی وسوسه ارزش آن را دارد .

۱۰-احساسات و افکار من ، قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم ، چه بوده اند؟

“به مرور ایمان آوردیم”

مبحث فوق چندین دلیل برای اینکه ممکن است با این قدم مشکل داشته باشیم را مطرح می کند . ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد . مهم است که هر شکل و مانعی که بر سر راه ایمان اوردن ما قرار دارد را شناسایی کنیم و بر آن فائق آییم .

۱۱- آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم ؟ آنها چه هستند؟

۱۲- آیا موانعی بر سر راه من وجود دارد که ایمان آوردن را برایم مشکل می سازد؟ آنها چه هستند؟

۱۳- جمله ((به مرور ایمان آوردیم …….)) برای من چه مفهومی دارد؟

به عنوان معتاد ، ما همگی مستعد این هستیم که بخواهیم همه چیز به یک باره اتفاق بیفتد . اما مهم است به خاطر داشته باشیم که قدم دوم یک فرآیند است و نه یک اتفاق . برای هیچیک از ما به این شکل نبوده که یک دفعه ، یک روز صبح از خواب بیدار شویم و قبول کرده باشیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند . ما کم کم و در طول مدت به این باور می رسیم . البته این مسئله به آن معنی نیست که ما فقط بشینیم و منتظر باشیم تا این باور در ما بوجود آید ، بلکه خودمان نیز باید به آن کمک کنیم .

۱۴- آیا هرگز به چیزی ایمان داشته ام ، بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل وم درک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه مدرکی بود؟

۱۵- چه تجاربی از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد ایمان آوری شنیده ام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کرده ام؟

۱۶- به چه چیز ایمان دارم؟

۱۷- ایمان من از شروع بهبودیم چگونه رشد کرده؟

” نیروی برتر از خودمان”

هر یک از ما با سابقه ای از تجارب زندگی ، بهبودی خود را آغاز می کنیم . این سابقه تا حد زیادی تعیین کننده نوع درک ما از نیروی برترمان خواهد بود . در این قدم لازم نیست که ما ایده مشخصی در باره ذات یا مشخصات نیروی برتر داشته باشیم . این درک و فهمی است که بعداً به آن دست پیدا خواهیم کرد . درکی که ما از نیروی برترمان در قدم دو، بیشتر به آن نیاز داریم ، درک و فهمی است که بتواند به ما کمک کند در این قدم ما نگران تعریف فلسفی و یا تز مشخصی از نیروی برتر نیستیم و فقط خوا هان درکی هستیم که برایمان کار کند .

آیا این نیروی برتر باید تا چه حد قدرتمند باشد؟ جواب این سوال ساده است . بدون شک این نیروی منفی و برتر از خودمان بود . اعتیاد ما را به طرف نداشتن سلامت عقل سوق داده بود ، و باعث گردیده بود که رفتار های ما غیر از آن باشد که می خواستیم . حال به چیزی نیاز داریم که با این نیروی منفی به مبارزه برخیزد ، نیرویی که حداقل به قدرت مندی اعتیادمان باشد

۱۸- آیا من برای پزیرش نیرویی برتر از خود مشکل دارم؟

۱۹- بعضی از چیز هایی که قدرتمندتر از خودتان هستند را نام ببرید .

۲۰- آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا پاک بمانم؟ چگونه ؟

۲۱- آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا بهبود پیدا کنم؟ چگونه؟

بعضی از ما ممکن است یک ایده مشخص در باره ذات نیروی برترمان داشته باشیم که هیچ ایرادی هم ندارد در واقع قدم دوم قدمی است که اگر ما تاکنون ایده مشخصی دز مورد نیروی برتر نداشته ایم ، باید روی آن کار کرده و به آن دست پیدا کنیم – برای خیلی از معتادان راحت تر است ، که اول تشخیص دهند نیروی برتر آن ها دارای چه مشخصه ای نیست تا بخواهند مشخصات آن را برای خود تعیین کنند . در ضمن بررسی این موضوع که نیروی برتر قادر است چه کار هایی برای ما انجام دهد به ما کمک می کند تا بیشتر این نیرو را درک کنیم . برداشت های متفاوتی از نیروی برتر می تواند ، اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن باشد ، و یا یک راه مستقیم و درست ، و یا هر چیز دیگری که امکان پذیر باشد و برای ما کار کند . تا جایی که این نیرو مهربان ، بخشنده و بزرگتر از خودمان باشد ، مشکلی نیست . در واقع نیاز نیست که ما حتما درکی از نیروی برتر داشته باشیم تا بتوانیم از آن نیرو برای پاک ماند وبهبودی در خواست کمک کنیم .

۲۲- چه شواهدی که نیروی برتر ر زندگی من کاربرد دارد؟

۲۳- نیرویی برتر من چه مشخصه هایی ندارد؟

۲۴- نیروی برتر من چه مشخصه هایی دارد؟

“برگشت سلامت عقل”

در کتاب چگونگی عمل کرد ، برگشت سلامت عقل به این گونه تعریف شده :رسیدن به نقطه ای در نقطه ای که دیگر اعتیاد و دیوانگی های همراه دارد زندگی ما را کنترل نکند . ما در می یابیم که که در همان گونه که همان گونه که از دست دادن جنبه فکری وحس تناسب نشان دهنده نداشتن سلامت عقل در ما میباشد ، به همان نسبت روشن بینی وداشتن حس تناسب و تعادل د تصمیم گیری شاهدی بر برگشت سلامت عقل ما می باشد . ما در می یابیم که برای نوع رفتار و اعمالمان دارای حق انتخاب هستیم و کم کم بلوغ و عقلانیت لازم برای اینکه تمامی جوانب کار قبل از عمل کردن ، بسنجیم پیدا خواهیم کرد .

طبیعتاً زندگی ما تغییر خواهد کرد . اکثر ما وقتی که مصرف خود را با اوایل بهبودی ، اوایل بهبودی را با زمانی که مدتی است که در برنامه هسیم ، و همین طور اواسط بهبودی را با وقتی که مدت ها است در برنامه هستیم مقایسه می کنیم ، مشکلی برای تشخیص برگشت سلامت عقلمان نخواهیم داشت . این همه یک فرآیند است و نیاز به بزگشت سلامت عقل در ما نیز نسبت به زمان متغیر می باشد .

وقتی که در برنامه تازه وارد هستیم ، احتمالاً برگشت سلامت عقل برای ما به معنی این است که دیگر لازم نیست مصرف کنیم . زمانی که این اتفاق می افتد ، مقداری از دیوانگی ما که رابطه مستقیم با مصرفمان دارد از بین خواهد رفت . ما از خلاف کردن برای دست رسی به مواد مخدر دست برمیداریم و دیگر خود را برای بدست آوردن مواد مخدر در شرایط تحقیر آمیز قرار نمی دهیم .

اگر مدتی که در حال بهبودی هستیم ،ممکن است دریابیم که برای ایمان داشتن به اینکه یک نیروی برتر از خودمان می تواند به ما کمک تا پاک بانیم مشکل نداشته باشیم ،اما ممکن است هنوز ندانیم که برگشت سلامت عقل به غیر از پاک ماندن چه معنی و مفهومی برای ما دارد . خیلی مهم است که در همان حال که در بهبودی رشد می کنیم ،درک ما از داشتن سلامت عقل نیز رشد کند .

۲۵- چند مثال به عنوان نمونه هایی از داشتن سلامت عقل بزنید ؟

۲۶- چه تغییراتی در افکار و رفتار من نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد ؟

۲۷- امروز در چه قسمت هایی از رندگی ام نیاز به سلامت عقل دارد ؟

۲۸- برگشت سلامت عقل به چه دلیل یک فرآیند می باشد؟

۲۹- کارکرد باقی قدم ها چگونه کمک خواهد کرد تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

۳۰- سلامت عقل چگونه در طول دوران بهبودی به من بازگشته است ؟

بعضی از ما ممکن است انتظارات غیر واقعی از برگشتن سلامت عقل داشته باشیم . ممکن است فکر کنیم که ما دیگر عصبانی نخواهیم شد ،یا اینکه به محض کار کردن این قدم رفتارمان کامل و بی عیب و نقص خواهد شد و دیگر با وسوسه ، اغتشاش افکار و عدم تعدل در زندگی مشکل نخواهیم داشت . ممکن است این اوصاف می زیاده از حد و افراطی به نظر آیند ،اما اگر از رشد شخصی مان در بهبودی ناراضی هستیم یا اینکه از مدت زمان طولانی که نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد دلخوریم ،احتمالاًمی توانیم یکی از این حالات را در خود تشخیص دهیم . اکثر ما در یافته ایم که اگر از انتظارات و توقعات خود در مورد پیشرفت بهبودی مان دست برداریم تا سر حد امکان دست پیدا خواهیم کرد .

۳۱- من چه توقعاتی از برگشتن سلامت عقل دارم ؟ آیا این توقعات واقع گرایانه هستند یا نه ؟

۳۲- آیا تواقعات واقع گرایانه من در مورد پیشرفت بهبودیم به واقعیت پیوسته یا نه ؟آیا درک می کنم که بهبودی در طول زمان اتفاق می افتد و نه یک شبه ؟

۳۳- اینکه ببینیم در شرایطی که قبلاً هرگز با آن درستی و با موقعیت روبرو نشده ایم ، اکنون می توانیم حتی برای یکبار از روی سلامت عقل عمل کنیم ،نشانه ای از سلامت عقل است . آیا تجربه ای به این شکل در بهبودی خود داشته اید ؟ آنها چه بودند ؟

اصول روحانی

در قدم دوم ما روی روشن بینی ،تمایل ، ایمان ، اعتماد و فروتنی تمرکز می کنیم. روشن بینی که ما اول بار تجربه می کنیم ، درک این مسئله است که به تنهایی نمی توانیم بهبود یابیم و به کمک احتیاج داریم که با ایمان به این مسئله که کمک برای ما وجود دارد ، تداوم پیدا می کند . مهم نیست که ما از نیروی برتر از خودمان تصویر کامل و درستی داشته باشیم ،مهم این است که فقط باور داشته باشیم که کمک به ما ممکن است .

۳۴- چرا داشتن یک فکر بسته برای بهبودی من ضرر دارد ؟

۳۵- امروز در زندگی چگونه از خود روشن بینی نشان می دهم ؟

۳۶- امروز من به چه طریق در زمان بهبودی تغییر کرده ؟ ایا باور دارم که تغییرات بیشتری هم امکان دارد ؟

تمرین کردن اصل روحانی تمایل در قدم دوم ممکن است که خیلی ساده شروع شود . در ابتدا ممکن است که فقط به جلسات برویم و به مشارکت معتادان در حال بهبودی گوش می کنیم و تجربه آنها را در مورد این قدم بشنویم . پس از آن چیزی را که می شنویم برای بهبودی خود به کار گیریم ،البته از راهنمایمان هم درخواست کمک می کنیم .

۳۷- من تمایل دارم چه کارهایی انجام دهم تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

۳۸- آیا کاری است که من در گذشته به انجام آن تمایل نداشتم اما اکنون این تمایل را پیدا کرده ام ؟ آن کار چیست ؟

ما نمی توانیم که فقط منتظر بنشینیم و منتظر باشیم که ایمان نهفته در قدم دوم را احساس کنیم . ما باید روی آن کار کنیم ، یکی از پیشنهاداتی که برای اکثر ما کار کرده این است که تظاهر به داشتن ایمان کنیم ، این به آن معنی نیست که با خود ناصادق باشیم و نیازی هم نیست که به راهنمای خود یا کس دیگری در مورد آن دروغ بگوییم . ما این کار را به خاطر آن انجام نمی دهیم که به نظر خوب و با ایمان بیاییم ، تظاهر به ایمان فقط به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم ، مثل اینکه باور داریم آن چیز که آرزویش راداریم ، اتفاق خواهد افتاد و در قدم دو به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم مثل اینکه منتظر هستیم تا سلامت عقل هر آن به ما بازگردد . راههای مختلفی وجود دارد که این راهکار می تواند در زندگی برای ما کاربرد داشته باشد . اکثر اعضای ما پیشنهادمی کنند که ما می توانیم با شرکت منظم در جلسات و گوش کردن به راهنمایمان ، فرآیند تظاهر به ایمان داشتن و ایمان آوری را شروع کنیم .

۳۹- من چه اعمالی انجام داده ام که نشانگر ایمان من است ؟

۴۰- ایمان من چگونه رشد کرده است ؟

۴۱- آیا قادر بوده ام انجام کاری را برنامه ریزی کنم و ایمان داشته باشم که اعتیادم بر سر راه انجام این کار مانع نخواهد کرد ؟

تمرین اصل روحانی اعتماد نیاز به غلبه برترس مان در مورد فرایند برگشت سلامت عقل دارد . حتی اگر مدت کوتاهی است که پاک هستیم احتمالاًدردآوری را در رشدمان در بهبودی داشته ایم و ممکن است بترسیم که درد های بیشتری در راه باشد . به نوعی هم این مسئله درست است . برای اینکه دردهای بیشتری در راه است . اما هیچ یک از انها بیش از حد تحمل ما نیست ، و نیاز نیست که آنها را به تنهای تحمل کنیم . اگر ما اعتمادمان را به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودمان ارتقاء دهیم ، می توانیم از این دوران دردآور در بهبودی مان عبور کنیم . ما می دانیم که در انتها ی این دوران چیزی که منتظر ماست ، بیش از یک شادی مصنوعی است ، بلکه یک تغییر بنیادین خواهد بود که زندگی ما را از لحاظ رضایت ، یک درجه عمیق تر خواهد کرد .

۴۲- چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟

۴۳- چه کارهایی نیاز است انجام دهم تا از این ترس ها رها شوم ؟

۴۴- چه اعمالی انجام می دهم که نشانگر اعتماد من به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودم است ؟

اصل فروتنی از تشخیص اینکه نیروی برتر از خودمان وجود دارد ، سرچشمه می گیرد . برای ما دست برداشتن از اتکاء کردن به خودمان و در خواست کمک ، یک مجادله بزرگ خواهد بود ، اما زمانی که موفق به انجام این کار می شویم ، اصل روحانی فروتنی ، نهفته در این قدم را تمرین می کنیم .

۴۵- آیا از یک نیروی برتر از خودم در خواست کمک کرده ام ؟ چگونه ؟

۴۶- آیا امروز از راهنمایم کمک خواسته ام یا به جلسات رفته ام یا در دسترس دیگر معتادان در حال بهبودی بوده ام ؟ نتایج آن چه بود ؟

“حرکت به جلو ”

وقتی که آماده می شویم تا به قدم سوم برویم باید چند لحظه صبر کنیم و ببینیم که از کارکرد قدم دو چه به دست آورده ایم اینکه پس از کار کردن هر قدم درک خود از آن قدم را بر روی کاغذ بیاوریم کمک می کند تا بهتر اصل روحانی نهفته در آن قدم را مرور کنیم .

۴۷- انجام چه اعمالی می تواند به من در فرآیند ایمان آری کمک کند ؟

۴۸- من چه اعمالی انجام می دهم تا بر توقعات غیر واقعی خود در مورد پیدا کردن سلامت عقل غلبه کنم ؟

۴۹- درک من از قدم دو چیست ؟

۵۰- دانش و تجربه من چگونه بر کار کردن این قدم اثر گذاشت ؟

وقتی که برای شروع قدم سه آماده می شویم ، احساس امید در ما به وجود می آید . حتی اگر در بهبودی جدید نباشیم ،باز هم وقتی شروع به کارکرد قدمها می کنیم ، این اگاهی که در بهبود رشد و تغییر نه تنها ممکن بلکه غیر قابل اجتناب است را قوت می بخشیم . ما می بینیم که امکان رهایی از عدم سلامت عقلی که اخیراً به واسطه از این جا به بعد شروع می کنیم تا از کورکورانه به سوی دیوانگی رفتن دست برداریم . ما نداشتن سلامت عقل خود را کشف کردیم و شروع به اعتماد کردن به یک نیروی برتر از خودمان نمودیم تا به ما کمک کند که دیگر مجبور نباشیم در این راه قدم برداریم . کمکم از تصورات باطل خود رهایی پیدا کنیم و دیگر نیازی نداریم که اعتیادمان را به عنوان یک راز نگه داریم و یا خود را منزوی کنبم تا کسی به عدم سلامت عقل ما پی نبرد. ما دیده ایم که برنامه برای دیگران چگونه کار کرده و درک می کنیم که برای ما نیز کار خواهد کرد . از طریق ایمان نوپای خود ، تمایل پیدا می کنیم که اقدام نمایم و قدم سه را کار کنیم .

📚🖌 ….. قدم دوم کتاب پایه انجمن معتادان گمنام

«ما به این باور رسیدیم که یک نیروى برتر،

مى‌تواند سلامت عقل رابه ما بازگرداند.»

اگر ما انتظار بهبودى پابرجایى داریم، قدم دوم براى‌مان ضرورى است. قدم اوّل ما را در نیاز به باورچیزى که بتواند در مورد عجز، بیهودگى ودرماندگى به ما کمک کند، باقى مى‌گذارد.

قدم اوّل، خلائى در زندگى ما باقى گذاشته،لازم است براى پر کردن این جاى خالى، چیزى پیداکنیم. هدف قدم دوّم همین است.

بعضى از ما این قدم را در وحله اول جدى نگرفتیم و از آن سرسرى گذشتیم، اما بعداً متوجّه شدیم که تا قدم دوم را کار نکنیم، قدم‌هاى بعدى کار نخواهند کرد. حتى وقتى ما اقرار کردیم که در موردمشکل موادمخدر، احتیاج به کمک داریم، بسیارى از ما نمى‌خواستیم نیاز به ایمان، یا سلامت عقل را اعتراف کنیم.

ما بیماریى داریم که پیش رونده، لاعلاج و مهلک است. هر یک از ما به طرق مختلف خریدار نابودىخود به اقساط بوده‌ایم! همگى ما از هروئینى کیف قاپ گرفته، تا خانم محترم پیرى که از دو سه دکترمتفاوت، نسخه‌هاى مختلف مى‌گیرد، یک وجه مشترک داریم. ما نابودى خود را یک گرم یک گرم، یک قرص یک قرص و یک بطریک بطر دنبال مى‌کنیم، تا بمیریم. این، حداقل قسمتى از دیوانگى اعتیاد است. شاید به نظر برسد معتادى که براى یک بار مصرف، خودفروشى مى‌کند، از معتادى که فقط به دکتر خود دروغ مى‌گوید، بهاى سنگین‌ترى مى‌پردازد، اما فرقى نمى‌کند، نهایتاً هر دوى آنها با جان خود بهاى بیماریشان را مى‌پردازند. دیوانگى، یعنى تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت.

بسیارى از ما پس از پیوستن به برنامه متوجه شدیم که در گذشته با آنکه مى‌دانستیم مشغول نابودکردن خود هستیم، امّا دوباره و دوباره مصرف را از سرمى‌گرفتیم. دیوانگى این است که با علمِ به این که مصرف موادمخدر، جسم، روح وزندگى‌مان را نابود مى‌کند، باز هم هر روز به همان کار ادامه دهیم.

آشکارترین جنبه دیوانگى بیمارى اعتیاد، وسوسه مصرف موادمخدر است.از خودتان سؤال کنید، آیا باور دارم این دیوانگى است که به کسى بگویم «ممکنه خواهش کنم ترتیب یک سکته قلبى و یا یک تصادف کشنده‌رو برام بدین؟» اگر قبول دارید که دیوانگى است، با قدم دوم مشکلى نخواهید داشت.

در این برنامه، اولین کارى که ما انجام مى‌دهیم، قطع مصرف موادمخدر است. در این مرحله کم کم احساس مى‌کنیم که زندگى بدون موادمخدر و یا هرچیزى که جاى آن را پر کرده بود، دردناک است.درد، ما را مجبور مى‌کند که دنبال نیرویى برتر از خود بگردیم تا به کمک آن از وسوسه مصرف خلاص شویم. فرایند به باور رسیدن بیشتر معتادان به یکدیگر شباهت دارد. اکثر ما رابطه کارآمدى، با یک نیروى برتر نداشتیم. ما این رابطه را به سادگى، با اقرار به اینکه ممکن است قدرتى بالاتر از قدرت ما

وجود داشته باشد، به مرور شروع و آن را پرورش مى‌دهیم.

براى اکثر ما، اعتراف به اینکه اعتیاد، به صورت یک قدرت نابود کننده زندگى ما در آمده بود، کار چندان مشکلى نیست. حتّى بهترین سعى و کوشش ما هم نتیجه‌اى به جز نابودى و یأس بیشتر براى‌مان نداشت. ما در نقطه‌اى متوجه شدیم که به کمک نیرویى برتر از قدرت اعتیادمان نیاز داریم. درک ما ازیک نیروى برتر، به خود ما مربوط است و هیچ کس قرار نیست براى‌مان تصمیم بگیرد. ما مى‌توانیم آن را گروه، برنامه و یا خدا بنامیم. تنها دستورالعمل پیشنهادى این است که این نیرو عاشق، مهربان و

برتر از خودمان باشد. لزومى ندارد که ما مذهبى باشیم تا بتوانیم این ایده را بپذیریم. نکته این است که ما دریچه افکارمان را براى باور کردن، باز مى‌کنیم.

شاید این کار براى ما مشکل باشد، امّا با باز گذاشتن دریچه افکارمان، دیر یا زود کمکى را که بدان نیاز داریم دریافت خواهیم کرد. ما با دیگران صحبت کردیم و حرف‌هایشان را شنیدیم و کسانى رادیدیم که حالشان رو به بهبودى بود. آنها گفتند که چه چیزى کمکشان کرده است. به مرورعلائم و آثارقدرتى را دیدیم که تشریح آن چندان آسان نبود. در اثر روبرو شدن بااین شواهد، کم کم شروع به پذیرفتن وجود نیرویى برتر از خود کردیم. مدتها قبل ازآنکه بتوانیم این نیرو را درک کنیم، مى‌توانیم بهره‌بردارى از آن را شروع کنیم. در اثر اتفاقات و معجزاتى که در زندگى خود مى‌بینیم، باورمان به مرورتبدیل به اعتماد مى‌شود و ما به نیروى برترمان به عنوان یک منبع قدرت خو مى گیریم. کم‌کم یادمی‌گیریم که به این نیرو اعتماد کنیم و بر ترس‌مان از زندگی غلبه نمائیم.

فرایند به باور رسیدن، سلامت عقل را به ما باز مى‌گرداند. قدرت وارد مرحله عمل شدنِ ما نیز ازهمین باور سرچشمه مى‌گیرد. لازم است ما این قدم را بپذیریم تا درابتداى مسیر بهبودى قرار گیریم.وقتى اعتقاد ما محکم‌تر شد، آن وقت آماده براى برداشتن قدم سوّم هستیم.

📚🖌….. قدم دوم انجمن معتادان گمنام کتاب چگونگی عملکرد

” ما به این باور رسیدیم که نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند .”

تسلیم شدن در قدم اول ، ما را متوجه این مسئله می کند که ما نیز می توانیم بهبودی حاصل کنیم . این تسلیم ، امیدواری را برای ما ممکن می سازد . با اقرار به عاجز بودن خودمان ، ما دریچه ذهن خود را به روی افکاری که کاملاً جدید هستند ، باز می کنیم : مثلاً امکان این که چیزی برتر از خودمان ممکن است آنقدر توانایی داشته باشد که اصولاً بتواند اشتغال ذهنی ما رادر مورد مصرف مواد مخدر از ببرد . قبل از آمدن به جلسات معتادان گمنام  بسیاری از ما به هیچ نیرویی ، به غیر از اراده خودمان اعتقادی نداشتیم ، والبته آن هم که دردمان را چاره ای نکرده بود .جلسات معتادان گمنام   ما را به نوعی درک جدید آشنا می کند  . ما از این درک جدیدمان کم کم برداشت جدیدی پیدا می کنیم وبه مرور متوجه می شویم که اصولاً این که نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند چه مفهومی دارد ؟ هر چه ما بیشتر به سخنان بقیه معتادان در حال بهبودی گوش فرا می دهیم ، امیدمان برای بهبودی خودمان بیشتر می شود . ما به خوبی آنها را درک می کنیم وزمانی که متوجه تغییرات عظیمی که درزندگی آنها به وقوع پیوسته است ، می شویم . باز هم امیدمان بیشتر می شود . ما در جلسات ، به دقت گوش فرا می دهیم وتما یل پیدا می کنیم که شنیده هایمان رادر زندگی شخصی خودمان به کار گیریم . از همان زمان که امید در ما بیدار می شود ، شروع به باور می کنیم که ما نیز بهبود خواهیم یافت .

کتابچه ی سفید ما می گوید ، مسئله ای که بیش از هر چیز باعث شکست ما در بهبودی مان خواهد شد ، بی تفاوتی وبی حوصلگی نسبت به اصول روحانی است .

سه اصل مهم روحانی که رعایت آنها برای ما واجب است عبارتند از صداقت ، روشن بینی وتمایل . البته این بدان معنی نیست که ما باید  بلا استثناء در تمام امور زندگی مان صادق ، روشن بین ومتمایل باشیم . بلکه باید تا آنجا که می توانیم حداکثر توان خود را رعایت این اصول به کار گیریم .

در اوایل آشنایی باقدم دوم ، یکی از راه های تمرین اصولی روحانی صداقت برای ما آ ن است که در جلسات بی رو دربایستی به بقیه بگوئیم که اصولاً ما به بعضی از صفاتی که دیگران راجع به این نیروی برتر از خودمان می گویند اعتقادی نداریم . پیدایش روشن بینی در ما معمو لاً نیاز به سعی بیشتری دارد . ما این اصول روحانی با گوش فرا دردن به سخنان بقیه معتادان بهبود یافته واین که آن ها  چگونه و تحت چه شرایطی به این نیروی برتر اعتقاد پیدا کردند تمرین می نمائیم .

اغلب ما از نحوه ی قد یمی زندگی وافکارمان آنقدر خسته شده بودیم که اصل روحانی به تمایل به فراگیری های جدید را به آسانی پذیرا شدیم .

بسیاری از ما به وضوح درک کرده بودیم که نیروی خودمان برای بازگشت به سلامتی کافی نبود ، ولی در ضمن منکر آن هم که امکان دارد چیزی دیگر ، خارج از وجود ما بتواند این غیر ممکن را برای مان ممکن سازد ، البته اگر ما به او رخصت تمایل دهیم .

بسیاری از ما فکر می کردیم که نداشتن عقل در مورد ما گزافه گویی بود ، اما بااین همه ، اگر کوچکترین نگاه واقع بینانه ای به زندگی اعتیادی خود بیندازیم به خوبی متوجه خواهیم شد که ما همه چیز بوده ایم مگر یک فرد عاقل . اولاً برداشت معتاد گونه ی ما اصولاً ربطی به حقیقت زندگی نداشت . جهان اطراف ما تماماً مملواز خشونت وتجاوز بود . بعضی از ما خود را کاملاً منزوی کردیم وتماسمان با دیگران تقریباً به هیچ رسیده بود . برخی دیگر از ما ، با آنکه ظاهراً حرکات زندگان را تقلید میکردیم اما در باطن چنان تخدیر شده بودیم که حتی یک فاجعه نیز در ما ایجاد احساسات نمی نمود و خلاصه تمام اینها باعث احساس شدید انزوا وتنهایی در ما شده بود . اما عجیب آنکه با وجود تمام شواهد منفی ، ما هنوز احساس می کردیم که کنترل زندگی مان در خودمان است . حقایق تلخ تمام اطراف ما را گرفته بودند ، اما یا خودمان را به نفهمی می زدیم یا آن که آنقدر خراب بودیم که چیزی حالی مان نمی شد .

ما هنوز روش قدیمی خودمان را ادامه می دادیم ، ولی انتظار داشتیم که نتیجه کارمان فرق کند و بدتر از همه آن که در حالی که تمام این اغتشاشات جریان داشت ، مواد مخدر هم مصرف می کردیم واصلاً حالیمان نبود که هر بار چه بلاهایی بر سرمان نازل می شد .

انواع مسائلی که برای ما ایجاد شده بود ، به وضوح نشان می داد که دیگر کنترل مصرف از دست ما خارج شده است اما باز هم مصرانه به توجیه ادامه می دادیم .

برای اغلب ما وضعیت به جایی رسید که دیگر از قیافه خودمان هم بدمان می آمد . وقتی نگاهی واقع بینانه به زند گی خود می اندازیم ، شکی باقی نمی ماند که ما شدیداً محتاج به تجدید سلامت عقلانی می باشیم .

این تفسیر ما از لغت تجدید سلامت عقلانی چه می باشد ، چندان مهم نیست ، چرا

که اغلب مادراین مورد توافق داریم که تا زمانی که اعتیاد ومشکلات این جنبی آن ما را در گیر میکند ، مسلماً نمی توانیم ادعا کنیم که رفتارمان عاقلانه می باشد . تجدید سلامت عقلانی درطی تمام مراحل زندگی ما تداوم خواهد داشت . از جنبه انفرادی ، باز یابی سلامت عقل ، پدیده ای است که برای هر یک از ما در زمان خاصی از بهبودی مان آشکار می شود . اولین نشانه سلا مت عقلانی برای ما آن است که دیگر مجبور به استفاده از مواد نیستیم ، دیگر آن که ، به جای منزوی کردن خود ، به جلسات معتادان گمنام می رویم .

به جای آن که با احساسات دردناک خود خلوت کنیم به راهنمای خود تلفن می کنیم . از راهنمای خود درباره چگونگی کارکرد قدم ها سئوال می کنیم که این خود نشانه ای قوی بر سلامت عقل است . ما شروع به این باور می کنیم که نیرویی پر توان ، سلامت عقل را به ما باز گرداند . بالاخره به نقطه ای می رسیم که احساس می کنیم برای ما امیدی است .

این که می گوئیم ما به این باور رسیدیم معرف آ ن است که سلسله مراحلی در کار است . برای برخی از ما ، طی این مراحل به سادگی صورت می گیرد واحتمالاً نتایج محسوس وفوری به همراه دارد . اغلب ما وقتی به جلسات معتادان گمنام  رسیدیم ،چنان در هم شکسته بودیم که تمایل داشتیم هر کاری برای نجات بکنیم و احتمالاً کمک از نیرویی برتر از خودمان بهترین پیامی بود که تا آن لحظه شنیده بودیم .

با این همه ، سلسله مراحل رسیدن به این باور می تواند خیلی مشکل ودردناک باشد . بسیاری از ما کشف کرده ایم که اگر حداقل خودمان را به این راه بزنیم که به باور رسیده ایم می تواند به ما کمک کند . این بدان معنی نیست که ما نباید صداقت داشته باشیم ، بلکه بدین معنی است که اگر دچار شک شده ایم برنامه را به گونه ای تعقیب کنیم که فرضاً باورمان بشود که سلامت عقل خو را باز خواهیم یافت.

اعتقاد یافتن به نیرویی برتر از خودمان چیزی نیست که برای همه  ما به آسانی حاصل گردد ، با این همه تجربه به ما نشان داد ه است که روشن بینی برای برداشتن این قدم ، اصلی ضروری وحیاتی است . اگر به اطراف خود نگاه کنیم دلایل بسیاری برای باور واعتقاد پیدا می کنیم . خیلی ساده ، اعتقاد ما اصولاً می تواند این باشد که ما می توانیم از زندگی به عنوان یک مصرف کننده موادمخدر نجات پیدا کنیم.رهایی از اشتغال فکری مصرف مواد ، ممکن است خودش اولین تجربه ما در مورد وجود نیرویی برتر از خودمان باشد . این احتمال وجود دارد که پس از سالها ، این اولین بار باشد فکر مصرف مواد ، دیگر چون گذشته ، تمام دقایق بیداری ما را اشغال نکرده است . این که ما برای امروز مجبور مصرف نیستیم خودش نوعی راه یابی به باوری بزرگ است .

ایمان پیدا کردن ما از یک سلسله مراحل باروی آغاز می گردد که یافتن امید یکی از ارکان مهم آن می باشد . برای بعضی از ما امیدوار شدن از جرقه ای بسیار ناچیز بنیان می یابد ، حتی با این نوع تفکر که اگر من روی این برنامه کار کنم شاید زندکی ام بهتر از این که هست بشود . به تدریج که زندگی مان شروع به بهتر شدن می کند ایمانمان نیز فزونی می یابد .

برای بسیاری از ما ، ایمان مساوی با باور داشتن چیزی است که هنوز دقیقاً برای مان محسوس نیست . چه کسی می تواند با منطق توضیح بدهد که یک باره چطور شد که آن اشتهای شدید به مصرف مواد در ما ازبین رفت ؟ به علاوه مگر عیناً همین معجزه برای بسیاری دیگر از ما به وقوع نپیوسته است ؟

ما امیدوار می شویم که زندگی کردن به گونه ای دیگر برای ما میسر است و همین بارقه امید با خود ، ایمان به امکان بهبود یافتن را به همراه می آورد . در طی همین مراحل به این باور می رسیم که نیرویی بر تر از خودمان وجود داردکه می تواند به ما کمک کند .

سابقه ی زندگی ، خانواده وتجربه ی هر یک از ما با دیگری تفاوتهایی دارد، بنابراین طبیعی است که هر یک از ما برداشت خاصی ازمفهوم روحانیت داشته باشد و آن را با خود به  جلسات معتادان گمنامبیاورد . اینجا ما اعتقادات خود را به یکدیگر تحمیل نمی کنیم و این که هر کس چه باورهایی دارد مربوط به خودش است . برنامه ما روحانی است ومذ هب نمی باشد . در زندگی خصوصی ، هر یک از ما سعی میکنیم رابطه ی خود را با آن نیروی برترمستحکم ترکنیم و چندان فرقی نمی کند که برداشت ما ازاین نیرو چگونه باشد . او به همه ما کمک خواهد کرد .

برای اغلب ما درابتدا نیروی برتر درکمک خواستن از گروه و یا محبتی که سایر اعضاء معتادان گمنام درحق ما روا می داشتند ، خلاصه می شد . یک گروه جلسات معتادان گمنام  روشن ترین و بهترین مثال از نیروی برتر از خودمان است که در راستای بهبودی ما در فعالیت می باشد . معمولاً ما در عمق بدبختی وناامیدی وارد اتاقی می شویم ، پر ازمعتادانی که تجربه ، توانایی وامیدشان را با ما به مشارکت می گذراند . وقتی به حرف های آنان گوش می کنیم از ته قلب می فهمیم که فرد فردشان همان نا امیدی ، پشیمانی و دردهایی راکه ما کشی

ده ایم ، تجربه وحس کرده اند .وقتی می بینیم که معتادان دیگر زندگی جدیدی پیدا کرده اندو مواد هم مصرف نمی کنند احتمالاً به این باور می رسیم که بهبودی برای ما نیز امکان پذیر است . این که با چشم خود می بینیم معتادان دیگرمی توانند پاک بمانند برای ما متقاعدکننده ترین دلیل بر وجود نیرویی برتر از خودمان می باشد . در ضمن ما متوجه می شویم که آن ها چقدر پذیرا و متحمل یکدیگر می باشند. باچشمان خود می بینیم آنها زمان های پاکی طویلی را جشن می گیرند که اصو لاً به فکر ما نمی رسد یک معتاد بتواند برای چنین مدتی پاک بماند . احتمالاً یکی از اعضاء با محبتی برادرانه ، ما در آغوش می فشارد و به ما می گوید ، باز هم برگرد و به ما شماره تلفن خودش را می دهد .

ما نیروی گروه را لمس می کنیم وشروع به التیام یافتن می نمائیم .

بسیاری از ما از اصول روحانی به عنوان نیرویی برتر از خودشان استفاده می کنند . ما به این باور می رسیم که با به کار گرفتن این اصول در زندگی ، سلامت عقل ما بازخواهد گشت .

این باور برای ما مفهوم دارد، چون بسیاری از ما سعی کرده بودیم که با فکر کردن زندگی مان را بهتر کنیم . قصد و نیت ما خیر بود ولی تقریباً هیچ گاه وا قعیت زندگی روز مره با آنچه نیت کرده بودیم یکی از آب در نمی آمد . اما از طرف دیگر اگر ما این را درست برعکس شروع کنیم ، یعنی اول با رعایت اصول روحانی زندگی مان را بهتر کنیم معمولاً باعث خواهد شد که فکرمان نیز سالم بشود.

اصولاً چندان ضروری نیست که ما تعریف مشخصی از نیروی برتر از خودامان داشته باشیم . آن گروه از ما که سال های زیادی را باز یابی کرده اند بخو بی می دانند که برداشت ما از یک نیروی برتر از خودمان با گذشت زمان دستخوش تغییر می گردد باور بیشتر وایمان قویتر می شود . به تدریج ما معتقد به وجود نیرویی می شویم که خیلی از آنچه در ابتدا به فکرمان می رسید ، می تواند به ما کمک کند صحبت با راهنما و بقیه معتادان بهبود یافته به درک بهتر از ما از این نیروی برتر کمک خواهد نمود . ما می توا نیم از آن ها بپر سیم که اصولاً برداشت شان از نیروی برتر چیست وچگونه به این برداشت رسیده اند . گوش دادن به عقاید آنان احتمال دارد باعث باز شدن دریچه ی افکارمان وایجاد نوعی روشن بینی برای مورد توجه قرار دادن مفاهیمی بشود که قبل از آن اصلاً برایمان مطرح نبودند .

با این که پرسش از دیگران راجع به برداشت آنان از روحانیت به ما کمک می کند ، اما باید به خاطر بسپاریم درک نیرویی برتراز خودمان برای هریک از ما مسئله ای کاملاً شخصی می باشد . در این وادی نقش دیگران، فقط در کمک خلاصه می شود . ما می توانیم برای مدتی کوتاه عقیده شخص دیگری را به عنوان نمونه انتخاب کنیم یا فقط باور کنیم که او باور می کند اما در نهایت باید برای خودمان به این باور برسیم .

احساس ودرک شخصی از روحانیت برای یک معتاد در حال باز یابی ، مسئله ای آن چنان بنیادی است که به هیچ وجه نمی تواند از آن غافل بشود وسرسری بگذرد .

برای ما قسمتی مراحل به باور رسیدن از قبول شواهد ناشی می شود ، چرا که اعتیاد باعث شده بود که ما حقایق رابا آن که حتی با چشم می دیدیم انکار کنیم ، اما اکنون در باز یابی ما قادریم آنچه را که می بینیم ، باور کنیم در ابتدا ما دریچه افکارمان را باز می کنیم وبا روشن بینی سعی می کنیم چیز تازه ای را آزمایش کنیم و به نوعی به خودمان می قبولانیم که احتمال دارد این چیز تازه به ما کمک کند . پس از آن که چند قدم ناچیز در طریق باور واعتماد بر می داریم به نوعی نه چندان آشکار حس می کنیم مثل اینکه داریم نتایجی می گیریم وهمین باعث می شود تا ما تمایل پیدا کنیم قدم های بزرگتری برداریم . مقارن با همین دوران است که ما متوجه می شویم دیگر یک سری مفاهیم در ذهن ما  جا افتاده اند ولازم نیست از آن پس فقط وانمود کنیم به باور رسیده ایم ، چرا که اکنون باور ما گاه وبی گاه از طریق بعضی تجربه های شخصی تقویت وتأیید می گردد. جالب آن که توضیح چندان منطقی هم برای این تجربه های شخصی نداریم . ما گاه به گاه با اتفاقات نیک انجام وعجیبی درزندگی شخصی خودروبرومی شویم که هیچ توضیح منطقی برای آنان پیدا نمی شود.لازم نیست ما این اتفاقات رامورد تجزیه وتحلیل قرار بدهیم و دلیلی برایشان پیدا کنیم . ما به آسانی بپذیریم که آنها پیش می آیند و شکرگزار می شویم . هرچه زمان پاکی ما بیشتر می شود بهتر متوجه این حقیقت می شویم که اعتیاد ما که در ظاهر ، مصرف موادمخدر بود ریشه هایی بسیار عمیق تر و گسترده تر دارد. به نظر می رسد محور اصلی اغلب اشکالات زندگی ما نوعی احساس کمبود و عطش برای یافتن چیزی است که شاید بتواند باعث بشود ما احساس کامل بودن بکنیم . سعی در روگردانی از آن فلسفه ها و توجیهات کهنه همیشگی و شروع به کمک خواستن از بقیه ، باعث بوجود آمدن کشمکش توان فرسایی در دوران ما می شود که با ارتباط مستقیم با جنبه خودمحوری بیماری ما دارد.

با گذشتن زمان و بکارگیری اصول برنامه ، ما به تدریج روشن بینی پیدا می کنیم . وقتی به این درک می رسیم که ما بی جهت خیال می کنیم جواب همه چیز را می دانیم . اصل روحانی تواضع در افکار بسته ما نفوذ می کند . ما هنوز برداشت دقیقی از متواضع بودن نداریم اما روشن بینی به نوعی به ما اطمینان می دهیم که ما نه تنها با یک ارزش بالای معنوی آشنا شدیم بلکه این ارزش جدید به تدریج در تصمیمات و اعمال ما شروع به تأثیرگذاری نموده است . تواضع و روشن بینی دریچه بسته افکارمان را گشوده و ما را آموزش پذیر می نماید . ما اجازه می دهیم دیگران آنچه را که بر ایشان مفید واقع شده با ما درمیان بگذارند . ما دیگر ازاینکه درباره ما چگونه قضاوت خواهند کرد ترسی نداریم ، ما تواضع پیدا کرده ایم .

معتادان دیگر به ما قویاً پیشنهاد می کنند در جلسات مشارکتی حضور یابیم ، از بقیه کمک بخواهیم و روی قدمهایمان کار بکنیم . تجربه به ما نشان داده است که در معتادان گمنام باور کردن یک نیروی برتر باعث بهبودی افراد می گردد .

نحوه زندگی مردم معمولاً ارتباط مستقیمی با باورهایشان دارد و این باور جدیدی که ما پیدا کرده ایم از ما می خواهد که به روال برنامه جلسات معتادان گمنام زندگی کنیم . ما به این باور رسیده ایم که برنامه معتادان گمنام پاسخگوی مشکل ماست و این نتیجه هیچ ارتباطی به اینکه ما چه چیزی را به عنوان نیروی برتر خود انتخاب کرده ایم ، ندارد . ما از طریق دنبال گیری بازیابی شخصی و کارکرد بهینه روی قدمهای دوازده گانه ، باورهای خودمان در زندگیمان به مرحله اجراء می گذاریم و ذهنیات را به عمل تبدیل می کنیم .

حتی پس از سالها پاکی و کار کردن روی خودمان بعضی از اوقات مدتی زندگی برای ما بی معنی می شود . احساس نوعی غریبگی و دوری نسبت به اطرافیان و به طور کلی مردم در ما ایجاد می گردد و درد عاطفی ما به حدی می رسد که دیگر مجبور می شویم به ندای درونی خود توجه کنیم . احتمالاً درچنین اوضاعی ما خودمان متوجه می شویم که به تدریج داریم از سلامت عقل که مطلوب ما بود دور می شویم و به راه دیگری می رویم . همزمان با این احساسات سؤالاتی به ذهنمان خطور می کند . مثلاً : آیا واقعاً لازم است که من این طور با کوشش بهبودی و این برنامه را دنبال کنم ؟ از طرف دیگر ، یک سری افکار افراطی که به خوبی می دانیم برای سلامتمان مضر هستند دائمان به ذهنمان می رسند و هرچه سعی می کنیم ول کن نیستند . ناگهان احساس اجبار می کنیم که آن راه آسان را انتخاب کنیم . همان راه خیلی آشنای اعتیادی . در این چنین دوران بحرانی ما باید هر چه زودتر عهد و پیمان خود را با بازیابی مان تجدید کنیم . ما باید به این درک برسیم که این نیز یکی از مراحل اساسی تحول ما می باشد که فعلاً قادر به فهم چگونگی و دلیل به وقوع پیوستن آن و نتایجی که به بار خواهد آورد نیستیم ، با آنکه درد زیادی دارد ، ما باید آماده برای تغییر بشویم . اگر ما این را درک کنیم که این درد ، بالندگی و رویش به ارمغان خواهد آورد . گذراندن چنین دورانی برایمان خیلی آسان تر خواهد شد . در چنین مواقعی اتکاء به اصول قدم دوم باعث احساس امید می شود و به یاد ما می آورد که ما در انجام این مشکل تنها نیستیم . اگر حالمان درست نشود ما صبر پیشه می کنیم و از راهنمایمان می پرسیم که آیا پیشنهادی برای ما دارد ؟ ما باور داریم که با کمک بقیه معتادانی که در حال بازیابی هستند و نیرویی برتر از خودمان سلامت عقل ما برای تمام امور زندگی ، به ما بازگردانده خواهد شد . ما از آنچه که از دیگران در جلسه شنیده ایم نیرو می گیریم و به پیشنهاداتی که به ما شده عمل می کنیم . ما زندگی را همانطور که هست پذیرا می شویم . حتی اگر مسائلی در آن بوجود آمده باشد که مطابق میل ما نباشد و از همه مهمتر آنکه ، ما حکمت الهی را دارا نیستیم . یکی از شواهد داشتن سلامت عقل برای ما آن است که ما دیگر آنچه را که به مغزمان خطور می کند بدون تفکر به انجام نمی رسانیم . ما دیگر تصمیماتی را برای اجراء انتخاب می کنیم که به ما ضرر نرسانند ، فرقی نمی کند که ما چند سال پاکی داشته باشیم ، اصولی که در ابتدای ورود به برنامه برای ما کار کردند باز هم کار خواهند کرد . یکبار دیگر ما خودمان را مقید به اجرای اصول برنامه می کنیم یعنی : به جلسات می رویم ، درخواست کمک می کنیم و روی قدمهایمان کار می کنیم . احتمال دارد که احساس درماندگی کنیم ، یا این همه ناامید نمی شویم چون می دانیم نیروی برتر از خودمان همیشه در دسترس ما می باشد .

ما متوجه می شویم که همزمان با انجام قدم دوم ، تغییراتی بنیادی در طرز تفکرمان ایجاد شده است . از دیدگاه ما ، تمام دنیا فرق می کند . در همان مواردی که پیش از این کوچکترین امیدواری نداشتیم ، اکنون با دلائل منطقی منتظر تغییرات اساسی و مثبت هستیم . با روشن بین شدن ، ما دریچه ذهن خود را برای یادگیری های تازه باز می کنیم . ما از مشکل فاصله می گیریم و هرروزه به راه حل روحانی نزدیکتر می شویم .

روشن بین شدن و تمایل پیدا کردن به باور نیرویی برتر از خودمان دلائل واضحی هستند براینکه ما به راه حل دست یافته ایم . ما اکنون باید قدم سوم را به منظور بهتر کردن رابطه خود با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم آغاز نمائیم .