دعای قدم دوم :

دعا می کنم آنچنان سلامت عقل داشته باشم که به نیروی برتر از خودم ایمان پیدا کنم برای هدایت بشریت دعا می کنم و افزایش مداوم فرصت هایی که به تقویت ایمان من کمک می کند بیشتر از این نمی خواهم حماقت کنم وسیله دست بیماری اعتیاد باشم

اصول روحانی قدم دوم

  • روشن بینی
  • تمایل
  • ایمان
  • اعتماد
  • فروتنی

 

 

  • روشن بینی: همین که ما امروز در برنامه فهمیده ایم که نمی دانیم و نیاز به مشورت داریم نشان دهنده روشن بینی است یعنی همین که امروز در برنامه به نیرویی اعتماد کرده ایم که به ما کمک میکند همینکه امروز به نتیجه کار فکر میکنیم و بی گدار به آب نمی زنیم.
  • تمایل: که تمایل خود را با رفتن به جلسه گوش دادن به مشارکت سایر اعضاء، تجربه گرفتن از دوستان بهبودی و مشورت با راهنما نشان می دهیم.
  • ایمان: همین که به باوری از نیروی برتر میرسیم که می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند همین که به جلسه میرویم و قدم کار میکنیم نشانه ایمان ماست.
  • اعتماد: بهبودی همیشه با درد همراه است و در این راه ممکن است که ما آزار ببینیم اما دردها خارج از تحمل و توان ما نخواهد بود و اگر اعتماد خود را به نیروی برتر بیشتر کنیم و افزایش دهیم حتما از این بحران ها عبور خواهیم کرد.
  • فروتنی: در معنی لغوی یعنی افتادگی یعنی قبول نیرویی قوی تر و برتر از خود یعنی دست برداشتن از متکی بودن به خود.

 

 

 

 

امید چیست؟؟!!

امید یعنی آرزو و انتظار برای بدست آوردن و محقق شدن اهداف و نیت های و آرمان ها در واقع فاصله رسیدن به آرزو همراه با شوقی که از انتظار تحقق امری برای انسان حاصل می شود را امید میگویند امید قوه ایست که عامل محرک در انسان بسوی کمال است و هر کس به چیزی امید داشته باشد برای رسیدن به آن بایستی سعی و کوشش کند اینکه بدون هیچگونه تلاش و سعی بخواهیم بگویم امیدوار هستیم در واقع معنای امید را ندانسته ایم برای اینکه امیدی را در خودمان بنیان گذاریم  لازم است به ظرفیتها و توانهای خودمان نیز از نقطه نظر منطقی نگاه کنیم ما نباید به مسائل و اهداف واهی دل ببندیم و از خودمان خارج از توانایی و ظرفیتهایمان انتظار داشته باشیم و از روی شور و یا احساسات بدون منطق دل به امید چیزی که امکان ندارد ببندیم بدیهست با دل بستن به اینگونه امیدواریهای بیمارگونه فقط وقت و انرژی وپتانسیلی که می توانیم صرف یک امید سازنده و نتیجه بخش کنیم را از دست میدهیم و خدای ناکرده سرخورده و مایوس شویم بنا براین ما باید از روی منطق و روشن بینی به چیزها و خواسته های عملی خود امیدوار باشیم چیزی که دیگران با داشتن شرایطی مثل ما توانسته اند از آنها نتیجه بگیرند برای بهره وری بیشتراز ( امید ) باید الگو و حتما چشم اندازهای وجود داشته باشد و از پیش هدف و یا اهدافی در قالب تعریف شده و معین وجود داشته باشد ما باید امید را در خودمان بطور زنده تصور کنیم  و آنرا حس کنیم و آنرا ببینیم همانطوریکه موسی آتش را بر سرکوه دید و به طرف آتش رفت ما هم باید با دیدن امید در تصوراتمان بسوی آن قدم برداریم و اگر بخواهیم در راستای امیدمان تنبلی کنیم واضح است که این شعله به خاموشی می گراید  بنا براین برای اینکه به امیدمان نائل شویم طعبیی است که باید سختی ها را هم متحمل شویم و در این راه راحت طلبی برای ما مشکل ساز و سم است وقتی ما خود را در شرایط امید واقعی قرار میدهیم باعث میشود که سختی ها در نظر ما آسان شوند  امید باعث می شود که روحیه ما دائما تقویت شود ما با امید منطقی و با جدیت و تلاش و استقامت میتوانیم به آرمانهای خودمان دست پیدا کنیم خوشبختی در این سه پند است — فراموش کردن گذشته – غنیمت شمردن دم و لحظه – و امید به آینده امید با مرگ هم از بین نمی رود ما دراثراعتیاد فعال عاقبت بجای رسیدیم که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود  و تمام زندگی ما در وحشت و دغدغه و در تاریکی محض توام با درد و رنج و عذاب سپری میشد هر کاری میکردیم نمیتوانستیم پاک بمانیم و اختیار زندگی خود را بدست بگریم سرانجام به آخر خط رسیدیم و به موجودی مایوس و ناامید و منزوی تبدیل شدیم در همین دوران  بود که از سر ناچاری و با دنیای از درد و ناباوری وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و در آنجا اشخاصی را دیدیم که از جنس ما بودند و در حال بهبودی بسر می بردند مشاهده عینی همدردان ما که پاک شده بودند و رشد کرده بودند بسان نسیم امیدی بود که به جگر سوخته ما وزید …در هر صورت ما در مایوس ترین لحظه زندگی با انجمن معتادان گمنام آشنا شدیم و درحالیکه در تاریکترین لحظات ناامیدی بودیم  بناگه جرقه امیدی در دل ما فروزان شد کسانی را دیدیم که احساساتشان را درک میکردیم دردهایشان را کشیده بودیم و وقتی حرف میزدند و یا مشارکت میکردند تو گویی از زبان حال ما و از دردها ی ما میگویند مکانهای را که تعریف میکردند برای ما آشنا بود  گذشته پر از رنج و عذاب آنها برایمان ملموس و قابل احساس بود و لذا باهم احساس همدردی میکردیم بنابراین جو صمیمی و آشنای انجمن باعث جذب و تمایل ما شد و ما را ترغیب به حضور هر چه بیشتر در جلسات و گرفتن راهنما و سپس شروع به کارکرد قدم کردیم اما در قدم یک به علت پی بردن به ماهیت عاجزگونه و دیوانگیهای گذشته امیدمان مکدر شد و غمی سنگین در دل ما نشست و لذا احساس خلاء میکردیم اما پس از پایان قدم اول و با دیدن سر تیتر قدم دوم نهال تازه روئیده امیدمان دوباره نشاط و طراوت خود را بدست آورد و برای چیزهای که به آن امیدوار شده بودیم مجددا شور و اشتیاق در نهانمان شعله ور شد بطور مثال چیزهای که ما مشاهده کردیم و باعث امید در ما شد :

چون سایر اعضاء که بعضی از آنها حتی حال و روزشان از ما هم بدتر بودند به سلامت عقل رسیده اند بنا براین ما هم امیدوار شدیم که میتوانیم با راهنمای های آنها به سلامت عقل برسیم چون سایر اعضاء مدتهاست پاک مانده و از زندگی لذت میبرند ما هم میتوانیم چون سایر اعضاء تغییر و رشد کرده اند و از رفتارهای گذشته دست برداشته اند پس ما هم امید وار شدیم که میتوانیم تغییر کنیم و رشد کنیم و . . .بطور کلی اعضاء قدیمی در ما باعث امید شدند وما با چشم انداز به موفقیت آنها امیدوار شدیم و ما هم با ادامه در روند بهبودی میتوانیم الگو و امیدی برای تازه واردان شویم.                                                  انطور که کتاب پایه میگوید : ( بله ، ما چشم اندازامید هستیم )

 

 

نداشتن سلامت عقل:

چرا ما در گذشته به این باور غلط رسیده بودیم که میتوانیم کنترل شده مصرف کنیم؟!

شاید علت هایی داشته بطور مثال : شاید در دوره اولیه مصرف چون میتوانستیم بطور کنترل شده مصرف کنیم به این نتیجه رسیده بودیم که همیشه میتوانیم به اینصورت ادامه بدهیم شاید بعلت دیدن کسانی که مواد را ظاهرا میتوانند کنترلی مصرف کنند ( مثلا بطور  هفتگی یا ماهانه و یا حتی سالانه ) ما هم به این نتیجه رسیده بودیم که میتوانیم به روش آنها مصرف کنیم این ادله های غلط که از عدم سلامت عقل و ناآگاهی ما سرچشمه میگرفت سرانجام منجر به اعتقادهای غیر سالم و مخرب درما میشد در واقع ما با کوتاه نظری و استدلالهای غیر واقعی علیرغم شکست های متوالی  در نهایت خودمحوری باز سعی در کنترل مصرف خود داشتیم لذا این افکارهای مخرب که تراوش یک عقل ناسالم است در ما تبدیل به یک اعتقاد ویرانگر شده بود باوری که بعلت نداشتن سلامت عقل و آنالیز درست و عدم روشن بینی زندگی ما را همیشه تیره و تار میکرد ما بعلت نداشتن سلامت عقل بارها و بارها یک اشتباه را که به ما صدمه میزد باز مورد تجربه قرار میدادیم و هر بار توقع نتیجه دیگری داشتیم بقول کتاب پایه که میگوید : دیوانگی یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن . . . ما از یاد آوری رفتار و اعمال گذشته خود همیشه بنوعی فرار میکنیم و اینهم به این دلیل است که در گذشته بعلت عدم سلامت عقل و فعال بودن بیماری دست به کارهای زدیم که  اینک آنها برای ما غیرقابل باور هستند نمیتوانیم اعمال گذشته خود را باور و یا قبول کنیم حتی از یادآوری آنها هم آزرده میشویم و همه اینها نشان دهنده وخامت دیوانگیها و نداشتن سلامت عقل در ما میباشد و لذا نمیتوانیم آنها را باورکنیم رفتارهای زننده ایی از قبیل ؛ دزدی  تقلب  ناصداقتی قرض گرفتن و آنرا پس ندادن  خوردن مال مردم  چرت زدن در نهایت آشفتگی در انظار عمومی التماس کردن و گدایی کردن برای بدست آوردن پول مواد  جفا به خانواده و ظلم در حق بستگان  و . . .ما در اثر بیماری فعال و عدم سلامت عقل و نیاز به مصرف خود را همیشه در معرض خطر جدی قرار میدادیم و خیلی وقتها هم در اثر همین اعمال گرفتار مصائبی میشدیم دیوانگیهای ما در گذشته حدومرز نداشت بطور مثال : دست به اقدامی میزدیم که اگر گیر میکردیم ممکن بود تا آخر عمر به زندان برویم و یا حتی اعدام بشویم و لذا همین جا از خداوند بخاطر حمایتهایش از ما در اوج دیوانگی هایمان تشکر میکنیم و همچنین او را بخاطر هدیه پاکی و بهبودی که امروز به ما عطا کرده سپاسگزاریم ما در اثر بیماری فعال و عدم سلامت عقل و اینکه دیگر اراده ای از خود نداشتیم  رفتارهای کرده ایم که در حال حاضر با یاد آوری آنها و یا با مواجه با کسانی که به آنها خسارت زده ایم و یا با رفتارهای ناپسند خود امنیت روانی واجتماعی آنها را متزلزل و مغشوش کردیم احساس خجالت میکنیم بطور مثال :حضور در جلسات رسمی و مراسم های خانواده گی و یا فامیلی با اوضاعی آشفتنه و پریشان و در حال چرت زدن و یا در اثر توهم مواد چرت و پرت گفتن و الفاظ رکیک بکار بردن و . . . اینکه ما در گذشته دست به این اعمال و رفتار میزدیم نشانگر این است که ما واقعا در دیوانگی محض بسر میبردیم  و لذا ما نقش بیماری و نداشتن سلامت عقل را به وضوح اکنون مشاهده میکنیم نکته قابل تامل این است  که نمیخواهد ما را محکوم کند  و یا بخاطر کارها و رفتارهای گذشته  ما خودمان را سرزنش کنیم بلکه منظور  اینست که ما اقرار به عدم سلامت عقل خود کنیم ما هرگاه در هر زمینه و شاخصه ایی از بیماری اقرار به عدم توانایی میکنیم روزنه ایی از امید وکمک به روی خود باز میکنیم و لذا ما با این اقرار خود را آماده میکنیم تا دست از خودمحوری برداشته و برای کمک نیروی برتر که در راه است و میخواهد ما را در جهت پیدا کردن سلامت عقل یاری بکند خود را مهیا کنیم اقرار به عدم سلامت عقل در واقع نقطه عطفیست که ما را به سلامت عقل نزدیک میکند تصمیمات دیوانه وار گرفتن از ویژگی های بیماری ماست بیماری اعتیاد همیشه میل و اشتیاق به ناهنجارها دارد و ما با عدم سلامت عقل تصمیمات مخرب بیماری را همیشه تقویت و آنها را شارژ میکردیم بطور مثال یکی از بزرگترین و خطرناکترین تصمیماتی که بیماری اعتیاد برای ما گرفت و ما در اثر نداشتن سلامت عقل به آن تن دردادیم  استفاده از مواد مخدر بعنوان راهکاری برای تفریح و یا سرکوب احساسات و یا یک عامل انرژی زا بود بیماری اعتیاد  عدم سلامت عقل ما را ابزاری برای اجرایی کردن تصمیمات مخرب خود کرده بود.

 

 

 

 

شکست در امور شغلی :

کار و مصرف دو کلمه متضاد و دو دوشمن دیرینه هستند و لذا نمیتوانند با هم دریکسو و در یک مسیر قرار داشته باشند بنابراین و به همین علت در گذشته یا کار ما را رها میکرد و یا ما کار  را رها میکردیم چون این دو با هم  همخوانی ندارند در هر صورت بعلت مصرف همیشه در امورشغلی ناموفق و برشکست بودیم بیماری اعتیاد ما را همیشه بسوی عدم تعادل سوق میداد و همین مسئله باعث میشد تا ما در روابط و یا دوستی هایمان در جایگاه افراط و یا تفریط قرار بگیریم و لذا وقتی در چنین شرایطی مواد مخدر هم استفاده کردیم علاوه بر عدم تعادل در روابط گرفتار پیامدها و ناهنجاریهای مصرف مواد مخدر هم شدیم((  به مصداق آنکه گفت : گل بود نیز به چمن آراسته شد )) و لذا روز به روز آشفته تر شدیم تا جائیکه نه دیگران میتوانستند ما را تحمل کنند  و یا با ما رابطه داشته باشند و نه دیگر ما به سبب تاثیرات افیونی و بیماری فعال میتوانستیم آن رابطه ها و دوستی ها را ادامه بدهیم اهداف ما فقط رویاهای بودند که در زمان سرخوشی و نشئگی در عالم پندار خود میگرفتیم خود میگفتیم و خود می بافتیم  در عالم نشئگی دست به طرح ریزی و نقشه کشی برای اهداف خود و یا برجهای که میخواستیم بسازیم و یا باغ ونکی که میخواستیم بخریم و یا تجارتهای کلانی که میخواستیم بکنیم میزدیم اما با اولین وزش خماری همه آنها را از یاد میبردیم ما بخاطر رخوت و سستی و بی تفاوتی و خمودی که از عوارض مصرف مواد افیونی بود  هرگز نمیتوانستیم هدفی را دنبال کنیم در کل نکته اساسی  نداشتن سلامت عقل بهترین عامل و مناسبترین بستر  برای نمو و پیشرفت بیماری میباشد ما در زمان مصرف در اثر نداشتن سلامت عقل  بخود صدماتی زدیم که بعضی از آنها دیگر قابل ترمیم و بازگشت نیستند بطور مثال :خراب شدن دندانها -صدمات ریوی  صدمات گوارشی بیماریهای کبدی تابلو شدن چهره و فرسودگی جسمی و . . .همچنین در اثر مصرف نه تنها بخودمان صدمه جسمی زدیم  بلکه به دیگران بخصوص خانواده و اطرافیان نیز صدمه جسمی و فیزیکی رساندیم  صدمه ها ی جسمی و فیزیکی که به دیگران زدیم دو نوع است.

بطور مثال :

اول بطور مستقیم ( فیزیکی ) : یعنی اینکه در اثر عدم تعادل در زمان مصرف و یا از روی خماری و یا افراط در مصرف  مثلا در زمان خماری بدخلق و عصبی مزاج میشدیم و زن و بچه را میزدیم و یا با درو همسایه نزاع و دعوا میکردیم و به آنها صدمه میزدیم و تشنج آفرینی میکردیم  و یا  برعکس  دراثر افراط در مصرف تمرکز خود را از دست میدادیم و پشت فرمان ماشین خوابمان میبرد و لذا منجر به تصادف و صدمه به دیگران میشدیم و . .

دوم  بطور غیر مستقیم ( جسمی ) :

صدمه جسمی و فیزیکی فقط این نیست که ما با چاقو کسی را مجروح کنیم ما وقتی به روح و روان کسی ضربه میزنیم این صدمات بازتاب های گسترده جسمی و فیزیکی را نیز به همراه میاورند یعنی اینکه در اثر مصرف و عوارض آن و آشفتگیهای آن پیامدهای بوجود میایند که گرچه ظاهرا جسمی و فیزیکی نیستند اما واقعیت این است که بازتاب رفتارهای ما تاثیرات مخرب جسمی را برای دیگران در پی دارد بطور مثال : بیماری فشار خون که بیشتر مواقع در اثر تشنجات عصبی رخ میدهند و گاهی منجر به سکته قلبی و یا مغزی میشود بیماری زخم معده سردرهای عصبی اسپاسم های عصبی عظلانی حتی بعضی از سرطانها منشاء عصبی دارند  و . .تمام رفتارها و صدمات گذشته ما چه بخود و چه به دیگران بعلت فعال بودن بیماری و نداشتن تعادل در زندگی است و لذا صدمات جدی که بخود و دیگران وارد میکردیم صرف نظر از بیماری بیانگر وخامت دیوانگیها و نداشتن سلامت عقل در ما بوده است ما در برابر مسائل و چیزهای مختلف در زندگی بطور کلی دو نوع عکس العمل از خود نشان میدادیم این عکس العمل ها یا افراطی بودن یا تفریطی یعنی اینکه یا زیاده روی میکردیم یا کم روی در هر صورت رفتارها و عکس العمل های ما غیر طبیعی و از نقطه تعادل خارج بودند و در مواجه با مسائل مختلف بی جنبه بودیم.

 

 

 

جنبه یعنی جایگاه طبیعی خود را نداشتیم جنبه یعنی نقطه تعادل و میانه  که ما همیشه از آن دور بودیم بقول معروف یا زنگی زنگی بودیم یا رومی رومی و لذا متوجه شدیم که انسان طبیعی یعنی عادی نیستیم  نداشتن تعادل در زندگی نشانگر عدم سلامت عقل و فعال بودن بیماری می باشد.

  افراط یعنی  :  زیاده روی در هرکاری  چه خوب و چه بد  که از نداشتن سلامت عقل و بیماری ریشه میگیرد وهمیشه بدون حاصل و پیامدهای منفی را در پی دارد ما اصولا در مواردی بیشتر دست به افراط میزنیم که طبق خوشایند  و ایده آلهای بیماری است و لذا در مواردی که به لذتهای بیمارگونه از نواقص خود میباشد بیشتر افراط میکنیم.

تفریط یعنی :   کم روی و کم کاری در هرکار خوب   تفریط معنا میدهد که از نداشتن سلامت عقل و بیماری ریشه میگیرد وهمیشه بدون حاصل و پیامدهای منفی را در پی دارد ما اصولا در مواردی بیشتر دست به تفریط میزنیم که طبق خوشایند  و ایده آلهای بهبودی است و لذا در مواردی که توام با مسئولیت است و به شاخصه های بهبودی مربوط میشود  تفریط و کم کاری میکنیم ما اکثرا با رفتارها و اعمالمان  در برابر مسائل مختلف عکس العمل های افراطی و یا تفریطی از خود نشان میدهیم.

بطور نمونه :

یا آنقدر سخاوتمند میشویم که منافع خود را به خطر می اندازیم و یا بقدری خسیس میشویم که اطرافیان خود را آزرده میکنیم یا انقدر در مهربانی افراط میکنیم که باعث دلزده گی میشویم یا برعکس بقدری بدخلق میشویم که باعث رنجش دیگران میشویم در زمان بیماری فعال  بقدری افراط کردیم تا از همه جا رانده شدیم و در بهبودی تمام اوقات خود را  به جلسات و قدم  و رهجو و انجمن اختصاص دادیم تا شورش را در آوردیم و یا اینکه برعکس بقدری در  جلسات حضور پیدا نکردیم تا عاقبت بیماریمان باز از زوایای دیگر فعال شد در دنیا همیشه خوب نتیجه خوب میدهد فقط در یک صورت است که خوب نتیجه بد میدهد آنهم زمانی است که ما افراط  و یا تفریط میکنیم در هرصورت تمام افراط و تفریط های ما در زندگی به علت نداشتن سلامت عقل صورت میگیرد  بنا براین ما برای اینکه بسلامت عقل نزدیک شویم در همه امور زندگی باید میانه روی کنیم میانه روی در هر کاری برای ما ضمن اینکه سلامت عقل میاورد ما را متعادل میسازد.

خداکیست ؟

در قدم اول خواستم زیرابی برم  خواستم دنبال راه حل دوم باشم همه از دست رفتارهای من خشمگین شدن ولی خدا همانی بود که به من خندید در قدم دوم  نا امید از پاک زیستن شدم  دیگران راجع به لغزش من قضاوت کردند ولی خداوند همانی بود که باورم کرد در قدم سوم  زنگ در هر خانه را زدم فرار کردم   صاحبخانه دنبالم کرد اما خداوند همانی بود که در خانه اش را زدم  فرار کردم  دنبالم نگرد بلکه کفشی برایم خرید تا پاهایم زخمی نشود در قدم چهارم :لیستی از نواقصم  را نوشتم همه گفتند تو چه موجودی هستی خداوند همانی بود که به من گفتم من خالق تو هستم در قدم پنج :خواستم لیستم را بخوانم  دیگران وقت نداشتند حوصله نداشتند  کار داشتند یا خواستم خلاصه گویی کنم خداوند همانی بود که سکوت کرد  وقت داشت کار نداشت  و خواست همه را بگویم و با لذت شنید در قدم ششم :وقتی نواقص شخصیتیم را خواندم همه یا چپ نگاهم کردند یا سکوت کردند یا شکر کردند به مانند من نیستند اما خداوند  همانی بود که درد مرا خرید  زخم مرا بوسید اشک مرا نوشید در قدم هفتم:وقتی پرده از اخلاق بدم برداشتم  دوستانم از من با فاصله نشستن اما خداوند همانی بود که فاصله اش را با من کم کرد و مرا در آغوشش کشید در قدم هشت :من خودم ترسیدم خسارت های که به دیگران زده ام را بنویسم اما خداوند همانی بود که قلم دستم داد و پشتم ایستاد در قدم نهم :خواستم جبران خسارت کنم  دیگران یا نپذیرفتن یا با من بد سخن گفتن یا ناز کردند اما خداوند همانی بودکه وقتی سراغش رفتم سمت من دوید و گفت آسوده باش که بخشیدم و چیزی نگفت و چیزی نخواست در قدم دهم : هر وقت مرتکب اشتباهات تکراری شدم خودم حتی خودم را سرزنش کردم چه برسد به دیگران اما خداوند همانی کسی  بود که  قوت قلبم شد و به من گفت خودت را سرزنش نکن من می دانم تو می توانی فقط کمی دقت کن کلمه تعادل از کلمه عدل و عدالت ریشه میگیرد ما موقعی که قادر نباشیم در رعایت عوامل و یا روابط مختلف در هر زمینه ایی میزان و تعدیل بوجود بیاوریم زندگی ما گرفتار چالش و نامیزانی میشود در گذشته یکی از عواملی که باعث شد زندگیمان غیر قابل اداره بشود هیمن عدم تعادل در بخشهای مختلف زندگیمان بود و تا زمانی که متمرکز به روی بهبودی نباشیم همیشه  درمعرض خطر نداشتن تعادل در زندگی هستیم ما برای اینکه بتوانیم در تمام زوایا و یا همه عوامل و چیزهای که در زندگی ما نقش دارند تعادل برقرار کنیم.

 

 

 

لاجرم ابتدا باید دست از افراط و تفریط برداریم و سعی کنیم در همه امور زندگی میانه رو باشیم یکی دیگر از مسائلی که میتواند امروز در تعادل زندگی ما نقش مهم و کاربردی داشته باشد   ایجاد تعادل در رابطه با مثلث بهبودی ( کار – خانواده  – جلسه ) میباشد ما موقعی میتوانیم در امور زندگی به تعادل کامل برسیم که بین ( روح روان جسم و احساسات ) خود یک شرایط میزان و تعدیل بوجود بیاوریم در واقع بتوانیم بین این ابعاد نوعی هماهنگی و تراز بوجود بیاوریم و لذا برای دست یافتن به این امر مهم باید ابتدا به سلامت عقل برسیم برای اینکه بتوانیم به سلامت عقل برسیم لازم است  اصول بهبودی  را با جدیت کار کنیم و حضور مرتب در جلسات بهبودی را در اولویت ها قرار بدهیم درک از مفاهیم تعادل و نقش آن در به آرامش رساندن زندگی بسیار گسترده میباشد و برای شناخت هر چه بیشتر در عوامل و ارکان تاثیر گذار در رابطه با تعادل باید کوشا باشیم لذا باید سطح دانش و آگاهیهای خود را از این مهم بالا ببریم ما وقتی به تعادل برسیم به آزادی خواهیم رسید ما وقتی به تعادل و آزادی برسیم به بیداری روحانی میرسیم ما بعنوان یک انسان همیشه خواهان کامل شدن هستیم ( چه در زمانی که شاد هستیم و زندگی ما توام با رفاه و آسایش است و چه زمانی که در غم وماتم وغرق در مشکلات هستیم ) و لذا برای این کامل شدن دست به تجربه های گوناگونی میزنیم و در اثر نداشتن سلامت عقل فکر میکنیم با پناه بردن به یک عامل و یا متاع  بیرونی مثل  مشروبات الکلی   مواد مخدر   و یا سکس و یا ثروت و یا قدرت و یا پرخوری و . . . میتوانیم مسائل و یا مشکلات خود را تخفیف  و یا برعکس در زمان اینکه حتی انرژی ما فول است آنها را افزایش و آنها را سوپر فول کنیم و به عبارتی دیگر خود را کامل کنیم در هر صورت پناه بردن ما به اینگونه موادهای خارجی نه تنها مسائل ما را حل نکرد بلکه  تجربه استفاده از اینگونه روش ها سرانجام  باعث وابستگی شدید  در ما شد وعاقبت زندگی ما را غیر قابل اداره کرد  و لذا نه تنها نتوانستیم با این چیزها و متاع ها مشکلات و مسائل خود را حل کنیم بلکه مشکلات خود را بغرنج تر و بقول معروف سرانجام  قوز بالا قوز شدیم ما باید متوجه بشویم که اعظم مشکلات ما در اثر نداشتن سلامت عقل است  اینکه ما فکر کنیم چیزی خارج از خودمان میتواند مشکلات ما از را قبیل  : ناامیدی   ترس   پوچ گرایی   مشکلات اقتصادی   امنیت های اجتماعی  احساسات ناخوشایند  بغض های روانی   کمبودها و ضعف های اخلاقی جوابهای  منطقی برای پیدا نکردن سوال های که در افکار خود داریم  و  . . . حل کند نشانگر عدم سلامت عقل در ماست  ما امروز متوجه شده ایم که باید با واقعیت های زندگی و مشکلات آن بطور منطقی و با روشن بینی روبرو شویم و در رابطه با مشکلات و مسائل خود با صاحبنظران مشورت کنیم مشکلات ما عموما درونیست و ما هرگز با استفاده از ابزارهای شهوانی و یا موادی نمیتوانیم آنها را سرکوب و یا تغییر و یا برطرف کنیم ما امروز به این نتیجه رسیده ایم : چیزی که میتواند ما را کامل کند سلامت عقل و سلامت نفس وادامه روند بهبودی است اعتیاد دارای ابعاد مختلف  و ابعاد آن میتواند شکل ها و فرمهای مختلف و بسیار گسترده ای داشته باشد بنابراین  نداشتن سلامت عقل و باورهای غلط یکی از آنهاست و لذا نمیتوانیم بگویم ما فقط در فرم و شکل خاصی از بیماری اعتیاد مشکل داریم در واقع اگر ما بیماری اعتیاد را شرطی بپذیریم نمیتوانیم به سلامت عقل برسیم آنچه که میتواند مسیر سلامت عقل را برای ما میسر بگرداند این باور است که مشکل ما بیماری اعتیاد است نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما بلکه فقط بیماری اعتیاد مشکل ما است وسوسه  میل مجدد به تکرار یک لذت منفی است که در ذهن ما نقش بسته یا اینکه تجربه یک لذت منفی جدید که با افکارمان به آن بهاء میدهیم  علیرغم اینکه میدانیم پیامدش برای ما ندامت است . . . . اما حقیقتا بر اساس چه معیاری اقدام به عمل از روی وسوسه ای میکنیم در حالیکه به مضرات و حال خرابیهای آن واقفیم چرا به وسوسه ای عمل میکنیم که میدانیم پشیمانی و هزینه در پی دارد ؟؟!! اگر خاطرمان باشد یکی از ابعاد بیماری ما احساسی می باشد  یعنی قوه ای که در احساسات ما نهفته است نسبت به دیگران فعالتر و حساستر است بنابراین وقتی احساسات ما تحریک میشوند مثل سیلی می ماند که به خروش می آید و این سیل از مجاریهای عصب حسی به ذهن و فکر ما منتقل میشود در آنجا اتفاقی که میافتد این است که بعلت عدم توانایی های عقلانی و عدم شناخت ودرکل نداشتن سلامت عقل بجای اینکه آب روی آتش بریزیم برعکس به این جریان توسط افکارمان پروبال میدهیم  یعنی اینکه خروش احساسات را بجای اینکه مدیریت کنیم تا به بیرون از خودمان هدایت کنیم بر عکس به آن بهاء میدهیم در واقع بجای آب بنزین روی آتش میریزیم یعنی با افکارمان بدتر این احساسها را تحریک میکنیم و با تصویرسازیهای ذهنی اغوا کننده طعم لذت و عطش دستیابی به آن وسوسه و لذت را درخود شعله ورتر میکنیم  و در حقیقت سیل خروشان حسها و لذایذ منفی را به یک سونامی ویرانگر مبدل میسازیم بدیهیست در چنین شرایطی جزء تسلیم در مقابل وسوسه ها دیگر کاری از دستمان برنمی آید و آگاهی ما از پیامدهای منفی آن وسوسه عملا کارگشا نمیباشد اما از دیگر عوامل بسیار مهم که سبب می شود ما نسبت به انجام وسوسه هایمان علیرغم آگاهی از نتایج آن بی تفاوت باشیم و به وسوسه های خود بها بدهیم برمیگردد به نحوه ارزشگذاریهای قبلی و ذهنی ما در رابطه با انجام آن وسوسه   در واقع حظ بردن از لذت یک وسوسه را به هزینه ها و پیامدهایش ترجیح بدهیم((  یعنی قبول پرداخت هزینه وسوسه های خود  از ندامت و پشیمانی گرفته تا هزینه های دیگر ))

 

 

 

 

 

بنا براین  ما زمانی به وسوسه های خود بهاء میدهیم که از قبل در معیارهای ارزشگذاری در ذهنمان به انجام آن وسوسه نمره کم داده باشیم و لذا در ارزشگذاری ذهنی چون انجام مواردی برایمان کم ارزش است بنابراین با این استدلال  پرداخت هزینه آن برایمان ممکن و سهل بنظر میرسد و در نتیجه به آن وسوسه بهاء و سپس عمل میکنیم بطور مثال کسی که هزینه و خسارت حاصل از لغزش خود را صدهزار تومان در ذهن خود ارزشگذاری کرده نسبت به کسی که پنج میلیون تومان در ذهن خود ارزشگذاری کرده بیشتر وسوسه مصرف میشود هرچقدر ارزشگذاری ما نسبت به عوامل و لذتهای منفی وهزینه های در برگرفته  آن کم باشد در آن مورد بیشتر وسوسه میشویم و سپس با بهاء دادن به آن وسوسه آنرا عمل میکنیم  . . . چرا ؟ !  . . . چون در نهایت عدم سلامت عقل فکر میکنیم هزینه لذت بردن از این وسوسه به پرداخت هزینه ناچیز آن که در ذهن خود ارزشگذاری کرده ایم ناچیز است و لذا توان پرداخت آنرا داریم اینکه ما به انجام وسوسه های خود تن درمیدهیم به این علت است که از روی سهل انگاری و عدم سلامت عقل آنها را کوچک و لذا پرداخت هزینه های انها را ناچیز میشماریم بطور کلی ما زمانی به سلامت عقل نزدیک میشویم که متوجه باشیم کمترین هزینه برای انجام وسوسه ای حتی خیلی کوچک در واقع بیشترین هزینه ای است که پرداخت میکنیم.

از حکیمی پرسیدند ؛ بزرگترین گناه چیست ؟ در جواب گفت : کوچک شمردن گناهان کوچک  . . .

ریشه کلمه تعادل از کلمه عدل است و منظور از عدل این است که بین ابعاد و اقسام  تعدیل  کننده متعددی که در زندگی ما نقش دارند یک نوع حالت تراز بوجود بیاوریم بطور باضح یعنی اینکه معیار و ترازوی داشته باشیم که با عدالت بین عوامل موثر در کسب  وتناسب تعادل   آنها را تراز و با هم میزان کنیم بنا براین    تعادل در زندگی ما موقعی رخ میدهد که ما این ابعاد و این اقسام را بشناسیم تا بتوانیم بین آنها تعادل برقرار کنیم بی شک تعادل کامل در زندگی به سه بخش اساسی مرتبط می شود :

  • تعادل درونی
  • تعادل بیرونی
  • تعادل روحانی

اگر بتوانیم بین مجموع این سه بخش تناسب برقرار کنیم در آن صورت است که تعادل در زندگی ما حکم فرما میشود

پس یعنی  :عوامل درونی عوامل بیرونی عوامل روحانی تعادل کامل در زندگی بنابراین هر زمانی که بتوانیم این سه اصل و بخشهای اساسی آنرا شناسایی و آنها را با هم تراز کنیم  یا به بیان دیگر ارتباط این سه اصل را با هم  مچ و میزان کنیم در آنصورت به تعادل خواهیم رسید بدیهیست در زندگی عوامل های بسیاری هستند که  میتوانند زیر مجموعه یکی از ابعاد فوق الذکر باشد و ما باید تعادل آنها را نیز در نظر بگیریم مثل کار و یا خانواده و .. و ….اما موضوع مهم این است که ما تا زمانی که حد وسط و میان را رعایت کنیم و از افراط یا تفریط دوری کنیم در اینگونه روابط سلامت تعادل خود را تامین میکنیم.

 

 

 

 

تعادل درونی :

تعادل درونی  یعنی عواملی که ما با شناخت و سعی در مرتبط کردن آنها بهم  یک شرایط متعادل و متناسب  را در درون خودمان بوجود بیاوریم  که این خود از سه بخش تشکیل میشود .

اول سلامت جسم :

یعنی اینکه سلامت جسم از الویتهاست  باید به جسم خود اهمیت بدهیم از چیزها و عواملی که می توانند به جسم ما صدمه بزنند پرهیز کنیم در مسیر تعادل کامل  سلامتی جسم مهم است لذا باید کوشا باشیم و با جسم خود مهربان باشیم و به بهداشت و سلامت جسممان توجه کنیم  فلاسفه قدیم معتقد بودند که عقل سالم در بدن سالم است.

دوم سلامت روان :

یعنی اینکه به بهداشت روان خود بسیار اهمیت بدهیم  از چیزها و عواملی که می توانند روان ما را تیره کنند پرهیز کنیم البته همانطور که میدانیم روان انسان بسیار پیچده و مرموز می باشد و این مسئله کار ما را سخت میکند و لذا ما باید روان خود را مورد بررسی و خودشناسی قرار بدهیم احساسات و عواطف خود  وهمچنین احساساتی مانند  کینه نفرت  رنجش  خودآزاری خودمحوری  ترسها  روابط جنسی  عقده ها و خلاصه خیلی از موارد دیگر که در بستر و یا در عمق روان ما تلنبار شده اند و ما را اذیت میکنند و تعادل روانی ما را نامتعادل میکنند را مورد شناسایی و سپس با یک روش عملی مثل قدمهای دوازده گانه انجمن معتادان گمنام و یا هر روش خود شناسی دیگر که بتواند به ما در این زمینه کمک کند رجوع کنیم ما وقتی متمرکز به روی خودشناسی میشویم همراه با مراقبه  در واقع  یعنی در مسیر بهداشت و سلامت روان قرار گرفته ایم که فرایند آن برای ما سلامت نفس را به ارمغان می آورد.

سوم سلامت عقل یا خرد :

عقل ما عموما و همیشه در مجاورت ویروسهای قرار دارد  که این ویروسها میتوانند کارایی عقل ما را مختل و خرد ما را بیمار کنند ویروسهای خطرناکی مثل باورها غلط و مخرب و یا عدم آگاهی و یا  دگم و بسته فکر کردن و . . .   بنا براین باید همیشه هوشیار باشیم و دانش خود را ارتقاء دهیم تا به این وسیله در مسیر بهداشت خرد و عقل قرار بگیریم بهداشت عقل ایجاب میکند تا از آلایش های که میتوانند عقل و خرد ما را بیمار کنند دوری کنیم در واقع ما با  استفاده از فیلتر روشن بینی در ذهن و مرکز اندیشه خود افکار یا آموخته های خود را پالایش میکنیم اتخاذ این روند عاقبت برای ما سلامت عقل را به ارمغان می آورد بنا براین ،اگر بتوانیم بین مجموع این سه بخش تناسب و تعدیل برقرار کنیم در آن صورت است که تعادل درونی در ما حکفرما میشود.

پس یعنی :

*سلامت جسم    *سلامت روان  *سلامت عقل  *تعادل درونی

تعادل بیرونی :

تعادل بیرونی   یعنی سلسه عواملی که ما با شناخت و سعی در مرتبط کردن آنها بهم  یک شرایط متعادل و متناسب  را در بیرون از خودمان بوجود میاوریم در واقع یک درک و فهم از  بیرون از خودمان که به تعادل درونی ما کمک میکند که این خود از سه بخش تشکیل میشود :

 

 

 

 

اول سلامت حیات:

یعنی اینکه به زندگی و حیات احترام بگذاریم و سپاسگزار تمام تلاش هستی و کائنات که منجر به حیات و زندگی شده باشیم  و پاسدار این موهبت از طریق اعمال و رفتار خیر خود باشیم و از شر بعنوان یک ضد حیات دوری کنیم ما باید درک کنیم که سلامت حیات چقدر نقش مهم در تعادل ما دارد ( سلامت حیات یعنی دوری و پرهیز از اعمالی که باعث ضعف و یا اضمحلال حیات شود ) بنابراین باید خود را در در مسیر پویایی حیات قرار بدهیم و به بهداشت و سلامت حیات اهمیت ویژه بدهیم  نسبت به نعامات زندگی شاکر باشیم و خود را همگام و همراه و هماهنگ با هدف حیات قرار بدهیم و در غفلت بسر نبریم.

بقول شیخ شیراز  گفت:  ابر و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آریی و به غفلت نخوری همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

دوم سلامت طبیعت :

یعنی اینکه به سلامت طبیعت اهمیت بدهیم و متوجه باشیم مسائل زیستی و طبیعی چقدر در متعادل زندگی کردن ما موثر هستند برای طبیعت به هر شکلی ( چه طبیعت زنده و چه طبیعت بیجان )احترام بگذاریم ،و سعی کنیم ارتباط سالم با آن داشته باشیم صدا و صمیمیت طبیعت را که سعی میکند پیامهای عشق ومحبت همراه با صلح و آرمش و برکت به ما ارزانی دارد را بشنویم و متوجه این باشیم که طبیعت قانونمند و منظم و مهربان است و دارای شعور و منطق است و لذا  برای بهداشت و سلامت طبیعت هر کوششی که بکنیم در واقع به متعادل شدن خودمان کمک کردیم

سوم سلامت انسان :

یعنی اینکه برای انسانها کرامت قائل باشیم و این واقیعت را بپذیریم که انسانها درهر صورت از نظر   ادیان و مذاهب وفرهنگ و اخلاق ،دارای باورها و سلایق متنوع گوناگون و متعددی هستند  در واقع سلامت جوامع انسانی ایجاب میکند که دست از خود محوری برداشته و به این مسئله  فکر کنیم   که ما فقط با پذیرفتن تکثرگرایی   یعنی  ( پلورالیسم ) در جامعه بشری میتوانیم سلامت آنرا حفظ کنیم   و اینکه  فکر کنیم حقیقت را فقط ما میدانیم و بس در واقع تصوری باطل است ما باید به یک نوع بلوغ فکری برسیم  و بدانیم که همه چیز را همگان دانند   وهیچ چیز به تنهایی کامل نیمتواند باشد ما باید از خورشید مهربانی   و از زمین بخشندگی را بیاموزیم  و برای بهداشت و سلامت انسانیت آنرا بکار بگیریم و زندگی کنیم و بگذریم دیگران هم نیز زندگی کنند اینکه ما بخواهیم  با زور و تهدید اندیشه های خود را  چه درست  وچه غلط  به دیگران تحمیل کنیم  اشتباه است این دقیقا روشی است که در طول تاریخ  هرگز جواب نداده و حاصلی جز جنگ و خونریزی و ریا و ریاکاری ببار نیاورده تنها چیزی که میتواند به سلامت و بهداشت جوامع انسانی کمک کند  روابط سالم و درک متقابل همراه با مهر ومحبت  و توام با عشق وخدمت صادقانه کردن است هر چند ما اینجا فقط  بطور اجمال درباره هر کدام از این اصل ها بحث میکنیم و لذا میطلبد از این به بعد  برای درک و دریافتن این اصول بیشتر مطالعه و تفکر کنیم ما برای اینکه بتوانیم در زندگی متعادل شویم  باید به سلامت نوع انسان و روابط سالم با آنها را در راس زندگی خود قرار بدهیم واین پند شیخ خرقانی را در سر لوح زندگی خود قرار بدهیم : گویند برسردرگاه خانقاه شیخ ابوالحسن خرقانی نوشته بودند : هرکه بدین سرا درآمد آبش دهید  و از نامش مپرسید نانش دهید و از ایمانش مپرسید  چه آنکه به جان ارزد به نان ارزد بنا براین اگر بتوانیم بین مجموع این سه بخش تناسب برقرار کنیم در آن صورت است که  تعادل بیرونی در ما حکفرما میشود.

 

 

 

پس یعنی  :*سلامت حیات *سلامت طبیعت *سلامت انسان = تعادل بیرونی

تعادل روحانی :

همانطوریکه میدانیم کلمه  و اصطلاح روحانی از کلمه روح ریشه گرفته است یعنی چیزی که به روح مربوط میشود بنابراین ما با حس های پنج گانه زمینی و ناسوتی خود و یا با علوم تجربی نمی توانیم تعریفی برای آن قائل شویم  وهرچقدر بکوشیم آنرا  توضیح بدهیم بی فایده است چون این مسئله  خارج از محدوده ماده و یا جسم  و یا فهم ماست در حقیقت درک ما از روح  مثل توضیح دادن فرق رنگها با هم برای یک کور مادر زاد است و لذا روح و عالم لاهوت ودرک آن با حس های پنج گانه برای ما مقدور نیست اما در درون ما انسانها بجز حس های پنج گانه  حس های غریبی هم هستند که ما به آنها  حس های الهی و یا ماورایی میگویم گاهی در زندگی در رابطه با  این فراحس ها  تجربه های کسب میکنیم که خارج از قوه بیان و یا فهم ماست  این تجربه های   فرا زمینی را موقعی که  بخصوص بیشتر در مسیر تعادل قرار میگیریم مکاشفه میکنیم در هر صورت بیان اصطلاح روحانی در اینجا به معنا و مفهوم اینکه بخواهیم آنرا از دیدگاه دینی و یا مذاهب خاصی آن را بررسی کنیم نیست بلکه منظور ما از تعادل روحانی   حقیقتی است که هر انسانی نیاز به آن را در خود احساس و لازم میداند   وسیر و سیاحت در عالم روحانی را یک واقیعیت میداند که  بسیاری از انسانها آنرا تجربه کرده و هموراه  مشعوف  و مشتاق تکرار این تجربه هستند و بخاطر همین میکوشند تا به اسرار تعادل پی برده  و خود را متعادل سازند و از زندگی روحانی  حظ های فرا زمینی و فراجسمی ببرند بنا براین  تعادل روحانی    یعنی اصولی که ما با شناخت و سعی در مرتبط کردن آنها بهم  یک شرایط متعادل و متناسب  را در روح خودمان بوجود میاوریم در واقع درک  یک پیام صلح وآرمش از عالم ماورا  و یا تجربه روحانی در حیطه عالم ملکوت  که به تعادل روحانی ما کمک میکند و لذا بهداشت روح و سلامت آن ، در تعادل کامل ما نقش اساسی دارد  که این خود از سه بخش تشکیل میشود :

اول سلامت شناخت :

ما در این بخش نمیخواهیم بحث شناخت را از منظر فلسفی و یا تخصصی بررسی کنیم ما فقط جویای این هستیم که مطلبی را درک کرده   تا برایمان کارایی داشته باشد در واقع شناخت و یا معرفت  یعنی زیبا را زیبا دیدن و زشت را زشت دیدن بنابراین  شناخت یعنی  سنگ محکی که ما باید همیشه در زندگی خود داشته باشیم تا توسط این سنگ محک  خوب را از بد و نادانی را از دانایی و غلط را از درست  تشخیص بدهیم پس باید سنگ محک ما اصل باشد و اگر سنگمان معمولی  و یا خللی داشته باشد ما نمیتوانیم فرق طلا و غیر طلا را بشناسیم و لذا سنگ محک ما که همان شناخت ومعرفت ماست باید  کارا و از حساسیت بیشتری برخوردار باشد بدیهست برای اینکه بهداشت و سلامت شناخت را در خود داشته باشیم داشتن چند ویژگی ضروریست : آگاهی و مطالعه و تحقیق  بطور روزمره در شرایط و خواسته های هوای نفسانی و یا تحت تاثیر بیماریهای روانی و یا عقده های درونی نباشیم شناخت یا معرفت ایجاب میکند که فروتن باشیم و با تعصب به مسائل نگاه نکنیم صادق و راست پسند باشیم   کسانی که صادق هستند شجاع نیز هستند زیرا حقیقت را میپذیرند هرچند مخالف باورهای خودشان باشند اصول اول  و دوم تعادل که در بالا ذکر شده است را درخود ارتقاء بدهیم در رابطه با سلامت و بهداشت شناخت و یا معرفت   عوامل و ویژگی های زیادی میتوانند تاثیر گذار باشند   اما مهمترین آنها در انسان ویژگی عدم وابستگی می باشد.

 

 

 

دوم سلامت معنا :

معنا یعنی  معنوی و یا معنانگری  یعنی ضمن توجه به مفاهیم ظاهری به مفاهیم درونی آن نیز توجه کردن  و مفاهیم مخلتف را از سه بعد مورد توجه قرار دادن  یعنی فقط به پوست نگاه نکردن بلکه به پوست و گوشت و استخوان نگاه کردن  یعنی فقط به ظاهر اکتفا نکردن و به محتوا و پیام نهفته در آن توجه داشتن هر چند عالم معنوی به نظر پیچیده میرسد  اما اگر ما در شرایط و مسیر تعادل باشیم واصول فوق را بکار گیریم و بخصوص در حیطه  شناخت و معرفت  پیشرفت کنیم میتوانیم به این وسیله  هم بهداشت و هم سلامت معنوی خود را ارتقاء بدهیم و اگر ما از شناخت و معرفت کافی برخوردار نباشیم ممکن است به بیراه رفته و گرفتار  طامات و خرافات و یا جادوگری و یا موارد و انحرافهای عدیده دیگری قرار بگیریم بنابراین   بخاطر منحرف و سرگشته نشدن و برای رعایت سلامت معنوی خود در این مسیر باید الگو و یا راهنمایی که  در مسیر تعادل قرار گرفته و از ما جلوتر است اعتماد کرده و دست در دست او به راهمان ادامه بدهیم همینطور که ذکر شد عالم معنانگری مفهوم بسیار ساده ای دارد لاکن دیدن و درک این سادگی بستگی به نوع تمرکز و نگرش و توجه ما به آن دارد کسانی که در حیطه معنا متمرکز هستند با دیدن یک گل کوچک  مثلا  مثل گل ناز  یا گل شاه پسند و حتی یک برگ درخت پیامها و نشانه های نهفته در آن را درک کرده و به یقین معنوی میرسند و نیاز دیگری برای ادله دراین مقام را ضروری نمیبینند.

بقول شیخ شیراز که گفت :برگ درختان سبز در نظر هوشمند هر ورقش دفتریست ،معرفت کردگار

بنابراین  معنوی و یا معنانگری یعنی زندگی وهستی را معنا دار بدانیم یعنی شعورهستی و کائنات را درک کنیمیعنی اینطور فکر نکنیم که دنیا همینطوری و باری بهر جهت به گردش خود ادامه میدهد ما چون روی عالم معنا متمرکز نیستیم ودر زندگی  بقدری درگیر روزمره گی و   وابستگی های دنیوی قرار گرفته ایم که خود را گم کرده ایم و لذا قوانین دنیا و هستی را متوجه نمیشویم و با ساده نگری مسائل را اتفاقی و تصادفی میدانیم  در صورتیکه جهان هستی پر از نشانه است ولی ما غافلیم دنیا و هستی پر از قوانینی است که ما  فکر میکنیم آنها تصادفی اند در حالیکه به هیچ وجه اینطور نیست حتی وقتی در خیابان تنه ات   به تنه   کس دیگری میخورد این تصادفی نیست  باور کن تصادفی نیست اگر الان این مقاله را میخوانی باور کن تصادفی نیست  همانطوریکه در بالا ذکر شد نشانه ها زیادند اما دیدن این نشانه ها نیاز به تمرکز و دقت  و بقول قدیمها  دیده بصیرت ما دارد.

سلامت خداوند :

خداوند ،حقیتی است که ما چه به آن معتقد باشیم و چه در انکار آن باشیم   در درون خود آنرا احساس و درک میکنیم   و در شرایط های سخت زندگی از درون به او پناه میبریم و در تنهایی ها و یا دلتنگی ها  با او درد دل میکنیم و آنرا خیر مطلق  و بخشنده ومهربان میدانیم  و همیشه با یک حس فرامادی با او در تماس و در ارتباط هستیم  وجود او را در خود احساس میکنیم  و احساس وجودش برای ما مایه تسلی و آرامش است بنابراین  می طلبد برای بهداشت این اعتقاد قلبی درک و شناخت خود را نسبت به این نیروی خیر ارتقاء دهیم و برای سلامت خداوندی که خود درک میکنیم سعی کنیم تا از گرد وغباری مثل افکار بیمارگونه و خرافاتی دوری کنیم و شرایط مناسبی را در این رابطه ایجاد کنیم.

 

 

 

 

اما واقعیت این است که چون خود را در مسیر تعادل کامل قرار نمیدهیم لذا به بهداشت و سلامت   خداوندی که خود درک میکنیم لطمه میزنیم   و این ارتباط شفاف و صمیمی را مکدر       می کنیم ما هرگاه اصول تعادل را که در بالا ذکر شد در زندگی پیاده میکنیم در واقع ارتباطمان با خداوند بیشتر و بهتر می شود و میتوانیم از این منبع خیر و برکت که برای ما همیشه سعادت و امید وآرامش به همراه می آورد  در زندگی بهرمند شویم بنا براین   اگر بتوانیم بین مجموع این سه بخش تناسب برقرار کنیم  درآن صورت است که  تعادل روحانی  در ما حکفرما میشود.

پس یعنی  :

*سلامت *شناخت *سلامت معنوی *سلامت خداوند = تعادل روحانی

و اکنون به این باور رسیدیم…

قدم دوم :

ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند: (( منظورباور نیروی برتر و پیدا کردن سلامت عقل است ))

اینکه در این گام ما میترسیم بیشتر به این علت است که از تغییر کردن میترسیم اصولا هرگاه ما در آستانه هر تغییری قرار میگریم ترسی ناشناخته ما را فرا میگرد ما  همیشه با عدم سلامت عقل سعی میکنیم شرایط هر چقدر هم که وخیم باشد آنرا حفظ کنیم زیرا میدانستیم که ما با روی آوردن به باور سازنده جدید  الزاما در مسیری قرار میگریم  که باید تغییراتی در خود ایجاد کنیم بنابراین بعلت ترس از تغییرات دفع الوقت میکردیم مثلا می گفتیم حالا یک کارش میکنم  . . . . .  یا اینکه ببینم بعدا چی پیش میاید و . . . !

ما در اثر نداشتن سلامت عقل و عدم روشن بینی درواقع  ، ثبات در آشفتگی در قفس باورهای مخرب را به یک باور جدید و سازنده ترجیح میدادیم اما دلایل دیگری هم بودند که این ترس را محکم تر می کردند.

بطور نمونه :

*ترس از مسئولیت پذیری     *ترس از اطمینان کردن   *ترس از اعتماد کردن    *ترس از نیروی برتر    *ترس از دست برداشتن از نواقص و لذتهای افراطی و بیمارگونه  و

در راه رسیدن به این باور موانعی که بصورت واقعی وجود داشته باشند نیست آنچه برسر راه ما بصورت مانع وجود دارد در واقع موانعی هستند که که ما خود آنها را بوجود می آوریم

از قبیل :

پیش داوری کردنها  مثلا اینکه بگویم  برنامه انجمن معتادان گمنام به من جواب نمی دهد و یا اینکه بگویم نیروی برتر نمیتواند بمن کمک کند  و از این دست پیش داوریها که در واقع از انحراف فکری معتادگونه ما و از قضاوتهای ناآگاهانه سر میزنند.

 

 

احساس تفاوت کردن:

مثلا  بگویم من تحصیلکرده هستم من خودم بیشتر از اینها میدونم و یا اینکه من سنم از اینها بالاتر است  و یا من تخریبم از اینها بیشتر بوده و من نمیتوانم  و یا اینکه من سواد ندارم و حرفهای اینها را درک نمیکنم  و . . .در هر صورت موانع برای رسیدن به این باور ساخته و پرداخته ذهن بیمار خودمان است و خارج از فکر ما واقعیت ندارد در واقع بیماری برای ماندگاری خود با تمام قوا میخواهد برای ما   در رسیدن به این باور سازنده اشکال تراشی و با سوءظن  و عدم اعتماد به نیروی برتر  و همچنین ارسال سیگنالهای ناامید کننده برای ما   موانع بوجود بیاورد در حقیقت موانع اصلی ما همان شاخصه های گوناگون بیماریست که باید از آنها دست برداریم بی اعتمادی به نیروی برتر بزرگترین مانع رسیدن به این باور است یکی از شاخصه های بیماری ما ریشه در شخصیت متزلزل و چندگانه ما داشت و لذا ثباتی در شخصیت خود نداشتیم  وبه همین دلیل بسیار تائید طلب و همیشه میل به ناهنجارها داشتیم به علت عدم سلامت عقل و آگاهی متاسفانه الگوهای ما اصولا  کسانی بودن که سمبل  بلاهت  شرارت سفاهت و یا حماقت بودند و به همین دلیل ما اصولا در زندگی با کاراکتر آنها زندگی میکردم یعنی داری شخصیت های گوناگونی بودیم که هیچکدام شان مال خود ما نبودند ما فقط نقش آنها را بازی میکردیم و بر همین پایه سعی میکردیم نه تنها با شخصیت آنها زندگی کنیم بلکه با باورهائی که آنها دارند زندگی کنیم بنابراین تقلید از باورهای دیگران را نمیشود باور نامید و لذا اینگونه باورها برای ما همیشه سست و بی پایه و بنیان است و بدیهیست هرگز بجز  رنج و درد نمیتوانستیم از این باورهای تقلیدی نتیجه دیگری بگیریم گاهی جو زده میشدیم و سعی میکردیم نقش انسانهای مومن ومتدین را در بیاوریم و لذا با کمال ناصداقتی ادای باورهای آنها را در می آوردیم در حالیکه خودمان به آنها باوری نداشتیم در واقع اینطور باورها چه خوب و چه بد بیشتر ادا بازی و  نقش بازی کردنهای ناصادقانه بود و لذا ارمغان و ره آورد اینچنین باورهای تقلیدی برای ما چیز جز شخصیت های کاذب و پوشالی نبود به بیان دیگر اینگونه باورها مال ما نبودند و مربوط به دیگران بودند و لذا تجربه های ما از اینگونه باورهای آبکی حاصلی جز سردرگمی و پریشانی نمی آورد به عبارت دیگر ما در انتخاب باورها بیشتر متقلد بودیم نه متقاعد بنا براین اینگونه باورهای تقلیدی ( نه تحقیقی )  بعلت عدم دلایل منطقی و مشاهدات عینی  فاقد ظرفیت ها و پتانسیل های لازم برای پذیرفتن یک باور عمیق درما بودند بدیهیست اینگونه باورها برای ما نمیتوانست نتیجه مثمرثمر به همراه بیاورد  حتی اگر آن باورها برای دیگران کارایی داشته باشند  ما اکنون به این درک رسیده ایم که برای انتخاب یک باور ابتدا باید در باره آن تحقیق کنیم در واقع باورهای تقلیدی دیروز ما  عاقبت زندگی ما را جهنمی کرد و باورهای سازنده و تحقیقی ،امروز ما میتواند فردای ما را بهشتی کند باوری که ما در انجمن به آن دست یافتیم یک باور سالم و منطقی و دارای همه ویژه گیهایست که یک باور  کامل میتواند داشته باشد چون :

  • اولا با دلیل و مدرک است یعنی استدلالی و عقلانی است
  • ثانیا شهودیست یعنی ما به چشم و عینه آنرا می بینیم

آنچه را که ما امروز عمیقا به آن باور داریم در کل این است که این برنامه تا این مقطع برای ما کارآیی داشته یعنی تا این لحظه نه تنها مواد مصرف نکرده ایم بلکه رفتارهایمان نیز به اندازه شناخت از بیماریمان از ناهنجار به هنجار تبدیل شده است آنچه را که ما باور داریم این است که  بیماریم و نیاز به کمک داریم  از نداشتن سلامت عقل همیشه در رنجیم و باور داریم که با کمک نیروی برتر میتوانیم به سلامت عقل برسیم و هرچند بیماری ما ناعلاج است  اما ما با فعال کردن بهبودی میتوانیم آنرا متوقف کنیم و همچنین باور داریم که به تنهایی نمتوانیم بیماری خود را متوقف و یا بر آن پیروز شویم و باید دست در دست هم داشته باشیم و اعتماد به نیروی برتر و مشورت کردن را در امور و سرلوحه زندگی خود قرار بدهیم یکی از نشانه های  برگشت سلامت عقل در ما  قبل از تصمیم و اقدام به هرکاری  مشورت کردن با اهل همان فن است بسیاری از ما وقتی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم فکر میکردیم مشکل ما فقط مصرف مواد مخدر است و لذا با این اندیشه که فقط بتوانیم مواد خود را ترک کنیم از روی ناچاری وارد انجمن شدیم اما با حضور مرتب در جلسات متوجه  شدیم که ما بیماریم و مشکل ما فقط مواد مخدر نیست بلکه مشکل اساسی ما بیماری اعتیاد است و با کارکردن قدم یک عمیقا این باور را همراه با اقرار به بیماری پذیرفتیم در واقع اعتراف به بیماری و پذیرفتن آن  اولین استارت ما از شروع بهبودی را رقم زد درواقع ریشه نونهال بهبودی ما را پذیرش بیماری شکل داد بنابراین پذیرش بیماری نقطه آغاز بهبودی ما بود.

 

 

 

ما با استمرار در روند بهبودی و با کارکرد قدم و با آگاهی از شاخصه های بیماری لحظه به لحظه  نهال بهبودی خود را آبیاری کردیم و با پذیرش کامل به تسلیم کامل رسیدیم و در این نقطه بود که بهترین شرایط را برای رشد بهبودی خود فراهم کردیم اما رشد هم مثل بهبودی یک فرایند است و از مهمترین عامل های تاثیرگذار بر آن گذشت زمان است که ما باید نهایت استفاده از زمانی که فقط برای امروز در اختیارمان گذاشته شده است در جهت ارتقاء دانش و آگاهی توام با عملکرد  بهرمند سازیم.

تعریف رشد:

مجموعه عواملی پیشرونده از تغییرات که دارای ماهیت کمی و کیفی منظم است  و در جهت پویایی و تکامل فرد یا هر چیز در مراحل مختلف و بر اساس گذشت زمان رخ میدهد.

باور یعنی  یقین ، اعتقاد  انتخاب کردن و برتری دادن اگر بگوییم سرنوشت هر انسانی را باورهایش می سازند در واقع حرف گزافی نزده ایم باورهای هر انسان نشان دهنده شخصیت و مرام و معرفت و آگاهی آن می باشد باورهای ما میتوانند زندگی ما را سرشار از عشق  محبت و شور و آرامش سازند و یا برعکس زندگی ما را تبدیل به کویری سوزان و بی آب علف توام با رنج و نفرت و ناامیدی و آشفتگی کنند اما این باورها در انسان چگونه رخ میدهد و چه عواملی باعث میشود تا انسان باوری را برای خود انتخاب کند ؟ ابتداء قبل از هر چیز باید بدانیم که انسان  اساسا یک موجود استدالال پسند است در واقع مهمترین رکن برای انتخاب یک باور بستگی به استدلالها قانع کننده در آن باور میباشد یعنی انسان هر باوری را بر اساس ادله های عقلانی و منطقی خود میپذیرد مثلا به این شعر توجه کنید که میگوید :

آنکه شیران را میکند روبه مزاج احیتاج است احتیاج است احتیاج

در این شعر که بصورت ضرب المثل در جامعه ما رواج دارد و برای خیلی از ما بعنوان یک باور پذیرفته شده است  اول تزی را عنوان و سپس برای اثبات آن تز دلیل هم آورده شده و چون عقل انسان استدلال پسند است بر اساس آگاهی وشناخت خود دلیل این عبارت را بعنوان یک برهان میپذیرد و لذا این گفته جزو باورهای شخص می شود بنابراین با همین باور همیشه خود را بسان شیری میداند که بخاطر شرایط و احتیاجاتش عمل میکند اگر متملقی میکند  . . . اگر حقی را ناحق میکند  . . . اگر پاچه خواری و یا دزدی میکند  . . . همه اینها بر اساس باورش بدون اشکال است چون خود را شیری میداند که فقط بخاطر احتیاجاتش تن به روبه مزاجی داده است  بنا براین کارها واعمالش با معیارهای و باورهایش مغایرتی ندارد چون این باور را بر اساس استدلال عقل خود پذیرفته و لذا هرگز از آن دست بر نمیدارد  فقط در یکصورت انسان از باورهای خود دست بر میدارد آنهم زمانیست که یک باور جدید دیگر از راه برسد و با دلیل و منطق برهان های آن باور را منسوخ و باطل کند مثلا در مقابل آن باور مضر قدیمی که میگفت :این احتیاج است که شیر را وادار به روبه مزاجی میکند.

بگوید خیر امکان ندارد  طبع و خصلت شیر  حتی در بدترین حالتهای نیاز واحتیاج  تبدیل به روبه مزاجی گردد چنانچه خیلی از انسانها در بدترین شرایط احتیاج هرگز کرامت های انسانی خود را زیر پا نگذاشته اند بنابراین با دلیل یک باور مخرب را نقض کند   مثلا این باور بهتر و منطقی تر است که میگوید :

آنکه شیر است کی شود روبه مزاج گرچه باشد صد هزارها احتیاج

 

 

در واقع این شعر و گفته همه ظرفیت های خوب و ایده آل را برای انتخاب یک باور سالم دارا می باشد و لذا توانایی منسوخ کردن باور قبلی را دارد  چون اول تز را بیان کرده سپس با دلیل آنرا قوت بخشیده  ضمن اینکه این باور همیشه برای انسان باعث غزت بنفس و باعث تعالی میشود و در آن کرامت های انسانی حفظ میشود کسی که چنین باوری پیدا میکند هرگز تملق و چاپلوسی و یا پاچه خواری نمی کند  همواره میداند که شیری است که امکان ندارد در هیچ شرایطی تن به روبه مزاجی بدهد از مهمترین عواملی که میتواند در مورد انتخاب باورهای سالم و متعالی به انسان کمک کند  اول سلامت عقل و دوم سلامت نفس و سوم آگاهی و شناخت می باشد اصولا هر چقدر سطح آگاهی  و شناخت شخص ارتقاء پیدا کند دریافتش نسبت به جذب باورها مناسب بهتر میشود.

باورها بطور کلی به چهار گونه  در ما شکل میگیرند:

  • باورهای عقلی
  • باورهای شهودی
  • باورهای انتقالی
  • باورهای اکتسابی

باورهای عقلی :

یعنی : باوری که بر اساس مفاهیم انتزاعی و یا سوابق شواهدی که در اثر یکسری ادله های عقلانی که بنظر ما درست و منطقی می باشد و ما با استناد به آن دلایل نسبت به چیزی  یا مفهومی یقین حاصل میکنیم.

مثلا :

در بیابان رد پای کسی را می بینیم  هرچند کسی را نمی بینیم اما رد پای او نشان دهنده این است که کسی قبلا بطور قطع از اینجا گذشته است بنابراین با وجود اینکه کسی را نمی بینیم اما متقاعد میشویم یعنی  ( باور ) میکنیم کسی اینجا بوده است هرچقدر شناخت و دانش ما بیشتر باشد میتواند پایه های ما را محکمتر و تعمق ما را نسبت به آن باور بیشتر کند

مثلا :

با اندازه گرفتن جای پای شخص ( مثلا جای پایش 20 سانت است )  آنرا ضربدر عدد 8 میکنیم و یقین حاصل میکنیم که اندازه قد او ( 160= 20 × 8 )  یکصدو شصت سانتیمتر بوده است یکی از عوامل تاثیر گذار دیگر در محکم کردن ارکان اینگونه باورها تحقیق و بررسی است که میتواند شناخت ما را نسبت به آن باور بیشتر کند.

 

 

 

 

مثلا :

در رابطه با جای پاها تحقیق و کنکاش میکنیم  وقتی جای پاها را تعقیب میکنیم متوجه میشویم تا حدودی مستقیم رفته  سپس باز بجای اولش برگشته  بعد کمی به راست رفته بعد باز برگشته و کمی به چپ رفته و ما با دیدن این شواهد متوجه و یقین حاصل میکنیم که این شخص به احتمال قوی در این بیابان گمشده بوده بنابراین  باورهای عقلی قوانین ومنطق خود را دارند  هرچقدر شناخت و معرفت در ما بیشتر باشد می تواند یقین های ما را نسبت به آن باور بیشتر کند.

باورهای شهودی :

یعنی اینکه ما بر اثر حضور و با دیدن یکسری مشاهدات عینی نسبت به رخداد ،چیزی یا عاملی یقین حاصل کنیم در واقع یعنی تجربه چیزی یا اتفاقی که ما عینا آنرا ملاحظه کرده ایم و در ذهن ما بصورت یک باور شهودی نقش بسته است.

مثلا :

باور اینکه آتش سوزاننده است  و یا دست زدن به سیم لخت برق خطر مرگ دارد  و یا معتادی که با رفتن به جلسات انجمن معتادان گمنام از اعتیاد به مواد رها شده و در مسیر بهبودی قرار گرفته و . . .بنا براین  باوری که دارای دو ویژه گی فوق باشد میتواند باوری عمیق و کامل باشد.

باور کامل یعنی :

*باور عقلی    *باور عینی = باور کامل

لذا وقتی در قدم دوم انجمن معتادان گمنام میگویند  ما به این باور رسیدیم به این معنا می باشد که باور ما کامل است  یعنی همه ظرفیت ها را دارا می باشد یعنی هم این باور شهودی است ( یعنی به چشم آنرا مشاهده میکنیم ) و هم این باور عقلانی و منطقی است.

باورهای انتقالی :

یعنی  وقتی ما به دنیا می آییم  در ذهن خود تعریفی از خوب و یا بد نداریم مفاهیم خوب و یا مفاهیم بد در اثر تربیت خانواده و یا محیط رشد به ما منتقل و جزو باورهای ما میشوند بعضی از این باورها در طول  زندگی و با رشد ما تغییر میکنند  اما بعضی از این باورها در ما تبدیل به ایمان مرضی میشوند و لذا هرگز تغییر نمیکنند حتی اگر خلاف آن ثابت شود.

 

 

 

 

مثلا :

دوستی را می شناسم با اینکه تحصل کرده و روشنفکر می باشد  هر وقت کسی عطسه میکند   نسبت به کاری که میخواهد انجام دهد صبر و تعلل میکند و لذا بخاطر همین مسئله است که خیلی از روشنفکران و نو اندیشان دینی و یا مکتبی به علت اینکه باورهایشان تبدیل به ایمان مرضی  شده است سعی میکنند  مفاهیم غیر معقول وغیرمنطقی را به گونه ایی که خواست خود و ایمان مرضی خود است مفاهیم سازی  و تعریف کنند و لذا در قرآن به همین منظور در آیات اولیه بقره به پیغمبر میگوید که وقتت را برای کسانی که گرفتار ایمان مرضی هستند تلف نکن و آنها مثل کسانی می مانند که چمشها و گوشهایشان بسته و قلب هایشن بیمار است در هر صورت منظور این است که وقتی  باور  اصطلاحا به ایمان مرضی تبدیل شود دیگر تا آخر عمر در ما ماندگار میشود.

باورهای اکتسابی:

یعنی باوری که ما آنرا خود انتخاب میکنیم که این  بستگی به قوه درک و آگاهی و بخصوص مذاق و طبع ما دارد همانطوریکه میدانیم انسان موجودی است که همیشه و در همه زمینه ها منافعش را در نظر میگیرد یعنی وقتی ما باوری را میخواهیم برای خود انتخاب کنیم از دریچه منافع هایمان به آن نگاه میکنیم  ولذا شرایط ما در آن هنگام مهم است منظور از شرایط این است که آیا در شرایط سلامت عقل و نفس و بهبودی قرار داریم و یا نه برعکس در شرایط عدم سلامت عقل و نفس و در حالت بیماری قرار داریم بدیهیست اگر در شرایط بیماری باشیم بدنبال باورهای هستیم که برای بیماریمان جذابیت دارد و اگر در شرایط بهبودی باشیم بدنبال باوری هستیم که با مذاق و طبع بهبودی ما سازگار باشد.

نیروی برتر از خود…

پذیرش نیروی برتر و مشکل من در پذیرش آن :

من مشکل دارم و در واقع نیروی برتر فی الذاته مشکلی ندارد اینکه ما برای پذیرش نیروی برتر از خود مشکل پیدا میکنیم  بیشتر بعلت سردرگمی و گاها سوء تعبیر از مفاهیم نیروی برتر می باشد و لذا ما ابتداء که در مسیر بهبودی قرار گرفتیم وقتی صحبت از نیروی برتر میشد فکر ها و ایده آلهای در ذهنمان از نیروی برتر متجلی میشد بطور مثال میخواستیم آنرا بطور فلسفی بشکافیم و یا از نقطه نظر عرفانی به آن نگاه کنیم و یا تمرکز خود را به  ذات آن نیرو معطوف میکردیم.

مثلا میگفتیم :

نیروی برتر باید قدیس باشد یا اینکه نیروی برتر ما باید کامل و بی عیب و نقص باشد و . . . . هرچند این نوع نگرشها خوب و ایده آل  میباشند اما این خواسته ها در این شرایط برای ما بصورت بالقوه وجود دارند و لذا ما با پذیرش نیروی برتر مشکل پیدا میکنیم در حالیکه ما اینک و در این مقطع  نیاز به نیروی برتری داریم که او را در کنار خود احساس کنیم  و از کمک های بالفعل او استفاده کرده تا به پاکی خود ادامه بدهیم نیروی که با او در تماس هستیم و در دسترس ما میباشد و لذا این نیرو برای ما در حال حاضر کارآیی دارد همانطوریکه قبلا در مورد باورها متوجه شدیم  روند و مسیر بهبودی میتواند باورهایمان را رشد و آنها را عمیق تر کنند بنابراین درک از پذیرش نیروی برتر هم در فرایند بهبودی ارتقاء و رشد پیدا میکنند و بسیاری از مشکلات ما در رابطه با پذیرش یک نیروی برتر برطرف میشود.

 

 

 

بطور کلی نیروی برتر در حال حاضر  عامل و یا عواملی هستند که به ما کمک کرده تا پاک بمانیم و بهبودی حاصل کنیم قدرتمندترین چیزی را که ما در گذشته  می شناختیم بیماری اعتیاد بود که در همه قسمت های زندگی ما سایه افکنده و همیشه زندگی ما را تیره و تار کرده بود و درهر بعد و شاخصه ایی که  فعال شود قدرتش از خودمان بیشتر میشود و لذا ما در کنترل کردن و مقابله با آنها عاجز هستیم بطور مثال بعضی از آنها را نام میبریم : خودمحوریها – ترسها – دیوانگیها  – هواهای نفسانی  – نواقص ها – موادهای اعتیاد آور  و . . . .

اما قدرتمندتر از بیماری اعتیاد  اصول روحانی بهبودی است   که با همراهی نیروی برتر میتوانیم آنرا متوقف کنیم در واقع متوقف کردن بیماری یعنی پیروزی بر بیماری بنابراین اصول روحانی بهبودی قدرتمندتر از بیماری اعتیاد ماست.

بطور مثال بعضی از آنها را نام میبریم :

اصول روحانی صداقت  روشن بینی تمایل  فروتنی پذیرش جلسات ، راهنما دوستان بهبودی  کمک از نیروی برتر و . . . ما تا زمانیکه با هم باشیم و در راستای اصول روحانی و بخصوص همراه با نیروی برتر باشیم  و از او استمداد بطلبیم قدرتمند ترینم ما وقتی  تمایل به بهبودی پیدا کردیم  کمک های یک نیروی برتر را کاملا  در خود احساس و مشاهده کردیم نیروی برتر  کسی و یا چیزی و یا قوه ایست که در درونمان آنرا احساس میکنیم اما نمیتوانیم تعریف خاص و یا جامعی برای آن قائل شویم اما بطور قطع میدانیم که این نیرو از بیماری ما قویتراست و همچنین بخشنده و مهربان است  و از ما بزرگتر است و لذا وقتی در شرایط تمایل درونی قرار میگیریم و فرکانس گیرنده خود را بر اساس موج او تنظیم میکنیم پیامهای او از طرق مختلف به ما رسانده میشود و همیشه در قلب ما و در دسترس  و بما نزدیک است بله یک نیروی برتر بدون شک دارد بما کمک میکند و ما واقعا این نیرو احساس میکنیم حالا آن نیرو را هر چه میخواهیم بنامیم مهم نیست  مهم این است که درک و حمایت او را انکار نکنیم :

بقول آنکه گفت  :

کیست این پنهان مرا در جان و تن

کز زبان من همی گوید سخن

اینکه گوید از لب من راز کیست

بنگرید این صاحب آواز کیست

ما در گذشته محالترین چیز را پاکی و عدم مصرف میدانستیم و اساسا اینکه بتوانیم مثل دیگران بدون مصرف مواد زندگی کنیم این نوع نگرش  برایمان رویاپردازی و یک افسانه بنظر میرسید اما محالتر از آن که حتی برایمان قابل تصور هم نبود و یک فرا افسانه بنظر میرسید اینبود که روزی شخصیت و رفتارهایمان و باورهایمان تغییر کند این معجزات و تغییرات را ما احساس میکنیم و همه و همه ی اینها را مرهون کمک های نیروی برتر میدانیم.

 

 

 

ما که در آستانه مسیر بهبودی قرار گرفته ایم لازم است تا درک شفاف تری از نیروی برتر خود داشته باشیم زیرا من بعد نقش نیروی برتر در زندگی ما پرنگ تر خواهد شد و لذا ما هرچقدر چیزهای که از نظر ما منفی هستند و یا مطابق میل و سلیقه ما نیستند و لذا احساس میکنیم که  موانعی هستند که ما را از نیروی برتر خود دل آزرده و یا دور میسازد  بیان میکنیم.

بطور مثال :

(( نیروی برتر من مهم نیست که کیست و چیست اما بطور قطع کسی است که این مشخصه ها را نداشته باشد ))

*خشمگین نباشد  ناامید نباشد   *کنترل کننده نباشد   *مخوف نباشد *متکبر نباشد     *قهرو نباشد   *وسواسی نباشد    *جهنم نداشته باشد ترسو    *خسیس نباشد  *هوس ران نباشد *بی وفا  کینه جو نباشد  *بدبین نباشه *جبار و زورگو نباشد   *نامنظم نباشد  *منت گذار نباشه *جنگ طلب نباشد  *ظالم نباشد  *بیرحم نباشه *کیفر دهنده نباشد  *خود رای نباشد *بد اخلاق نباشد* متوقع نباشد     *خودمحور نباشد *مردد نباشد *سرزنش کننده نباشد    *انتقامجو نباشد *بی شرف نباشد *مقایسه کننده نباشد  *تنبیح گر نباشد  *خشک وعبوس نباشد *ضعیف نباشد    *سخت گیر نباشد  *خشن نباشد *تنبل نباشد *نامهربان نباشد    *دگم و بسته نباشد    *نادان نباشد *حق ناشناس نباشد   *عجول نباشد  *افراطی نباشد *حسود نباشد        *بی انصاف نباشد   *تفریطی نباشد *بخیل نباشد       *ترسناک نباشد  *نا متعادل نباشد

این لیست باید همیشه باز باشد ممکن است در روند بهبودی ما به مرتبه و یا ارتقائی برسیم که بخواهیم چیزهای را به این لیست اضافه کنیم یا اینکه برعکس مشخصه ایی را پاک کنیم ما نمیخواهیم کسی به ما باوری یا چیزی را تحمیل کند چون ما در گذشته  تجربه خوبی از اینگونه تحمیل ها  نداریم هر چند منکر بد و یا منفی بودن آنها نیستیم  اما این گونه تحمیل ها  علیرغم پتانسیل های خوبی که داشتند برای ما کارآیی نداشتند زیرا  در گذشته یکی از علتهای که ما نمیتوانستیم از آنها جواب بگیریم و همیشه  در سراب های بی آب علف سرگردان بودیم و با تظاهر کردن و ریا کردن زندگی میکردیم به این دلیل بود  که یا به ما  باور و یا خدایی  را القاء میکردند  ویا آنرا منتقل میدادند  و یا نهایتا آنرا بما دیکته میکردند و به همین سبب  میل و سلیقه و نظر ما اهمیت نداشت و لذا بقول آن بزگواری که میگفت :

سالها مذهبی بودم بدون اینکه خدایی داشته باشم  بنابراین ما در برهوتی زندگی کردیم که نمیتوانستیم پذیرای یک نیروی برترخود باشیم  و با او صداقت داشته باشیم

زیرا که بعضی از مشخصه هایی آن با طرز فکر ما و یا ایده آل های ما همخوانی  و برای ما جذابیتی نداشت و بنظر ما منطقی نمی آمد و لذا نه تنها با او صداقت نداشتیم بلکه یک حالت هجومی و نافرمانی و ناهنجاری را هم در پیش میگرفتیم  اما اینک در مرحله نوینی قرار گرفته ایم و میخواهیم نیروی برتر خود را آنچنان که آنرا گرامی میداریم و برایمان جذاب و مطابق ایده آلهای ماست و ما میتوانیم با آن راحت و صادق باشیم خودمان انتخاب کنیم زیرا من بعد زندگی ما با نیروی برتر در هم پیچیده و درهم گره میخورد ما میخواهیم بدانگونه  یک نیروی برتر  را که خود درک میکنیم در ذهنیت خود بوجود بیاوریم تا بتوانیم با چنین نیروی ارتباط صادقانه و صمیمانه و عاشقانه برقرار کنیم هر چند وجود نیروی برتر یک حقیقت محض است و خارج از ذهن و فکر ما وجود مطلق دارد   اما ما بطور ذهنی مشخصه های آنرا به جهت اینکه بتوانیم با او ارتباط صادقانه و عاشقانه و راحت داشته باشیم در تصور و ذهن خود بوجود میاوریم.

 

 

(( نیروی برتر من مهم نیست که کیست و چیست اما بطور قطع کسی است که این مشخصه ها را داشته باشد))

*رئوف باشد  *خوش قلب باشد  *جذاب باشد   *روشنفکر باشد  *مهربان باشد  *خوش خو باشد *صبور باشد  *ازادیخواه باشد  *بخشنده باشد   *امیدوار باشد   *منصف باشد   *لارژ باشد *فروتن باشد   *امین باشد  *خوشرو باشد *جوانمرد باشد *نترس باشد  *سخی باشد   *خوشبین باشد *چشم پاک باشد *وفادار باشد   *مهر جو باشد *هادی باشد  *سینه سوخته باشد   *دمکرات باشد  *منظم باشد   *منعطف باشد   *درد آشنا باشد *صلح دوست باشد  *دادگر باشد  *شریف باشد *مورد اطمینان باشد *بی توقع باشد  *متشوق باشد    *لطیف باشد   *مورد اعتماد باشد *قادر باشد  *شجاع باشد    *اهل دل باشد *پویا باشد    *باز و اوپن باشد   *با احساس باشد  *چشم پاک باشد *حق شناس باشد  *شوخ طبع باشد   *دانا باشد   *قدر دان باش *با عشق باشد   *نجیب باشد  *با گذشت باشد  *نمک شناس باشد *یاری دهند باشد   *رزاق باشد  *عیب پوش باشد *صادق باشد    *زیبا باشد     *دل رحم باشد  *متفکر باشد *آرامش دهنده باشد  *انرژی دهنده باشد  *توانا و کامل باشد  *خدمت کننده باشد.

(( این لیست باید همیشه باز باشد ممکن است در روند بهبودی ما به مرتبه و یا ارتقائی برسیم که بخواهیم چیزهای را به این لیست اضافه کنیم یا اینکه برعکس مشخصه ایی را پاک کنیم ))

نکته قابل تامل در این متن و متن قبلی:

از این نقطه نظر ذهن و تفکر ما را تحریک کند که ما با بیان مخشصه های منفی و مثبتی که ذکر کردیم  در واقع مشخصه های تیره و روشن و دوگانگی های خود را به گونه ایی آشکار کرده و با نقاط  ضعف و قوت خود و سیاه و سپیدی های  درونی خود بیشتر آشنا شویم !

رفتارهای ما بازتاب افکار ما هستند بنابراین هر چقدر افکارمان مناسب و درست باشند رفتارهایمان هم نیز مناسب و درست میشوند و برای اینکه بتوانیم به سلامت عقل برسیم  لذا ابتدا باید نظام های فکری و باورهای مخرب خود را تغییر بدهیم  باید دریچه های افکار خود را به روی باورهای جدید و سازنده باز بگذاریم برای اینکه بتوانیم افکار گذشته و مخرب خود را تغییر دهیم بی شک نیاز به شاخصه های داریم که مرجعی باشند برای تاثیرگذری مثبت به روی افکارمان  این شاخصه ها در واقع میتوانند همان اصول روحانی باشند که ما به آنها برای تغییر نظام فکری و باوری خود نیاز داریم

مثل : صداقت ، روشن بینی ، پذیرش ، تمایل ، فروتنی

علاوه بر اینها حضورمرتب در جلسات بهبودی و مشورت کردن و به تنهایی فکر نکردن و ادامه دادن برنامه بهبودی در کل دست برداشتن از افکار پوچ و ویرانگر گذشته و باز گذاشتن و پذیرفتن افکار و باورهای جدید و مثبت  میتواند بیشترین تاثیرات را در تغییرات افکار و رفتار ما بوجود آورد تا به سلامت عقل برسیم اصولا ما در تمام قسمت های زندگی خود نیاز به سلامت عقل داریم اما این  اتفاق موقعی برای ما رخ میدهد که ابتدا دست از باورهای غلط و مخرب خود برداریم و نظام فکری و باوری خود را بر اساس باورهای بهبودی هموار کنیم.

 

 

 

  مهمترین بخش های که ما در آنها امروز نیاز به سلامت عقل داریم عبارتند از :

روابط متعادل با دیگران  رفتار متناسب با خانواده ارتباط صادقانه با خود و دیگران سلامت جسم روح و روان واحساس  و . . .بطور کلی امروز الویت ما برای برگشت سلامت عقل جذب باورهای سازنده و مثبت است.

  برگشت سلامت عقل یک فرایند می باشد:

فرایند مسیریست که دارای نقاط و ایستگاههای مختلف می باشد و لذا زمان جزء رکن اساسی آن می باشد واقعیت این است که بهبودی نیاز به زمان دارد بطور مثال ورزشکاری که برای پرورش اندام میرود طبعیست که باید برای ورزیده شدن عامل زمان را در نظر بگیرد و اصولا هر تربیت و تغییری در هر ارگانیسمی نیاز به یک فرایند و زمان مربوطه دارد.

فرایند یعنی :

مجموعه عواملی که برای کامل کردن یک هدف در کنار هم و در یک مسیر قرار بگیرند بنابراین فرایند چون مسیر است عامل زمان نقشی مهم و کاربردی در آن دارد در واقع برگشت سلامت عقل ما به این دلیل فرایند است که سه عامل اساسی و تاثیر گذار در فرایند را دارا میباشد :

  • هدف دارد ( برگشت سلامت عقل )
  • مسافت دارد ( طریق و راه بهبودی )
  • زمان دارد ( طول پاکی و بهبودی و برنامه روزانه )

بنا بر دلایل فوق پس برگشت سلامت عقل ما یک فرایند است بدیهیست هر فرایندی نقاط و ایستگاهای مختلفی دارد که بستگی به امتداد آن فرایند دارد و لذا بطور حتم هر فرایندی نقطه شروعی دارد بطور مثال ما در بدو ورودمان به انجمن از عدم سلامت عقل بیشتری برخوردار بودیم ولی در این مقطع ممکن است تا حدودی از کارهای ناعاقلانه خود کاسته باشیم یعنی در واقع سلامت عقلمان تا حدودی بهتر شده است بنابراین ما اگر در مسیر بهبودی حرکت خود را ادامه بدهیم و تسلیم این برنامه باشیم میتوانیم در فرایند برگشت سلامت عقل قرار بگیریم ما هنوز بطور کلی به سلامت عقل نرسیده ایم زیرا سلامت عقل رفته رفته و کم کم در اثر حرکت در راستای بهبودی حاصل میشود سلامت عقل یعنی اینکه ما به تعادل برسیم یعنی اینکه از افراط و تفریط دست برداریم و همینطور از خودمحوری دوری کنیم اوج سلامت عقل جایگاهی است که ما رابه نقطه ای میرساند که بیماری اعتیاد و عوارض حاصل از آن دیگر زندگی ما را کنترل نکند بنابراین دوران بهبودی یک فرایند است و ما وقتی در مسیر بهبودی قرار بگیریم به بازگشت سلامت عقل خواهیم رسید اولین نشانه برگشت سلامت عقل در ما از قطع مصرف مواد مخدر شروع میشود و با استمرار در طریق بهبودی  این روند رو به رشد میرود اکنون که ما در مسیر بهبودی هستیم بازتابها و علائم بازگشت سلامت عقل را به عینه می بینیم.

 

 

 

بطور مثال :

اینکه مشورت میکنیم  با صداقت و فروتنی زندگی میکنیم  مثلث بهبودی ( کار  خانواده  جلسه ) را رعایت میکنیم   دوری جستن از هم نشین بد  دوری جستن از مکانهای غیر اخلاقی و منکرات  قضاوت نکردن  سرزنش نکردن  مقایسه نکردن و بطور کلی از از دیوانگیها و آسیب زدن به دیگران و بخود دوری میکنیم اما مهمترین عاملی که به ما در این دوران کمک میکند تا بسلامت عقل برسیم اعتماد به نیروی برتر و در خواست کمک از او می باشد ما در گذشته دائما در یک چرخه معیوب قرار گرفته بودیم و مرتبا اشتباهات خود را تکرار میکردیم و نمی توانستیم از تجربیات تلخ خود نتیجه معقولی بگیریم و عدم سلامت عقل تمامی قسمت های زندگی ما را تیره و تار کرده بود بطورمثال : حرف گوش نمیکردیم  مشورت نمیکردیم  راهنمایی از کسی نمی گرفتیم  در زندگی کاملا از خود راضی و خود محور بودیم همیشه با عدم صداقت و دروغ زندگی میکردیم و از تجربه های درد آور خود نه تنها درس نمی گرفتیم بلکه در نهایت نادانی باز آنها را تکرار میکردیم اما اکنون که در راستای بهبودی قرار گرفته ایم بسیاری از کارهای ناعاقلانه خود را کنار گذاشته و شاهد نشانه های از برگشت سلامت عقل در خود می باشیم.

بطور مثال :

در زندگی با افراد صاحب نظر مشورت میکنیم سعی میکنیم از دورغ گفتن و ناصداقتی پرهیز کنیم   از الگوهای بد دوری میکنیم   با فروتنی خود را از خود محوری دور میکنیم حرف گوش میکنیم    در روند بهبودی صبوری میکنیم  و  . . .

  • سلامت عقل یعنی تکرار نکردن اشتباهات و از تجربه خود و دیگران استفاده کردن
  • سلامت عقل یعنی تغییر باورهای منفی و مخرب به باورهای خوب و سازنده
  • سلامت عقل یعنی انتخاب الگوهای مناسب
  • سلامت عقل یعنی اینکه بگوئیم دانسته هایمان کافی نیست و باید آگاهی خود را ارتقاء بدهیم

اصل روحانی روشن بینی در قدم دوم:

آنچه که زندگی ما را همیشه آشفته کرده بود به این علت بود که ما دور فکر و باورهای غلط خود یک چاردیواری بتنی کشیده بودیم و با تعصبی بیمارگونه از آنها پاسداری و در واقع آنها را حفظ میکردیم و به هیچ وجه اجازه نمیدادیم تا افکار و ایده های نو یا باورهای سازنده به دریچه افکار ما راه یابند اما امروز در اثر روشن بینی به نقطه ای رسیده ایم که دریچه های ذهن خود را به روی افکارهای سازنده و باورهای جدید باز گذاشتیم و سعی و تلاش می کنیم و از دیگران برای مفهوم شدن باورهای جدید و ایده های و حتی الهامات نو کمک میگریم فکر بسته از خود محوری و بیماری ما ریشه میگرفت و همیشه برای ما و اطرافیانمان جز مشکل آفرینی و ناهنجاری چیزی دیگری به همراه نمی آورد هیچ عامل بازدارنده ای مثل فکر بسته در راستای بهبودی تاثیر منفی ندارد مادامیکه ما به اشکال مختلف گرفتار فکر های بسته و دگم خود باشیم نمیتوانیم پیامهای نهفته در اصول بهبودی را درک کنیم و از آنها نتیجه بگیریم در واقع فکر بسته دشمن بهبودی است . اصل روحانی روشن بینی ما را متقاعد می سازد که با مواجهه با  مسائل بدون تعصب و از روی منطق با آنها روبرو شویم و به نتایج آن متمرکز باشیم.

 

 

 

 

چگونگی نوع زندگی ما امروز بستگی به درک و فهم ما از پیامهای رهایی بخش در اصل روحانی (روشن بینی) دارد اینکه امروز متقاعد شده ایم که نیازی نیست نه خودمان و نه اطرافیانمان و نه خانواده مان در اثر تکرار دیوانگیهای ما رنج ببرند از برکات درک این اصل روحانی می باشد و همینطور ما میتوانیم با دست کشیدن از باورهای مضر و منفی  و پذیرفتن باورهای مثبت و سازنده  زندگی خود را توام با آرامش و آسایش رقم بزنیم همه اینها در اثر تاثیرات اصل روحانی روشن بینی در ما به وقوع پیوسته است امروز ما به طرق مختلف اصل روحانی روشن بینی را از خود نشان میدهیم

بطور مثال :

  • که مشکل ما فقط مواد مخدر نیست بلکه بیماری اعتیاد است
  • که ما بیماریم و نیاز به کمک داریم
  • که عقل ما در گذشته متاسفانه ویروسی شده و نیاز داریم تا با کارکرد برنامه بهبودی به آن سلامت ببخشیم
  • که ما مسئول بیماری خود نبودیم اما مسئول بهبودی خود هستیم
  • که ما در هرکاری نیاز به مشورت با صاحب نظران داریم
  • که باورهای گذشته ما مخرب بودند و باید آنها را دور بریزیم
  • که گیرنده های افکار خود را برای جذب باورهای جدید و سازنده باز بگذاریم
  • که در رفتارها و طرز گویش ها و اخلاق های خود تغییری مثبت و بنیانی بوجود بیاوریم
  • که از خودمحوری و خودرایی دست برداشتیم

در طریق بهبودی ابتداء با ترک مواد مخدر به اعتماد بنفس خوبی دست پیدا کردیم  و همین مسئله باعث شور و شوق و امیدواری در ما شد و تمایل پیدا کردیم تا این طریق را ادامه بدهیم در طول این مسیر ما کم کم به روشن بینی دست پیدا کردیم و متوجه شدیم که بیماریم و واقعا نیاز به کمک داریم درک این روشن بینی برای ما نقطه عطفی شد تا با استمرار در طریق بهبودی  روشن بینی خود را گسترش و آنرا عمیقتر  کنیم لذا متوجه شدیم که باید از باورهای غلط خود دست برداریم و با  باز گذاشتن روزنه های فکر خود به باورها و الهامات جدید و سازنده روی بیاوریم و از اصول روحانی که در برنامه های بهبودی فرا گرفته ایم آنها را در زندگی جاری کنیم واضح و مبرهن است ما در اثر این باورهای جدید و رعایت اصول روحانی فرا یافته توانستیم که در طریق زندگی خود تغییرات مثبتی بوجود بیاوریم طریق و روش بهبودی باعث شده که ما  امروز در زندگی به آرامش نسبی دست یابیم ما هنوز در ابتداء طریق بهبودی هستیم و مایلیم که این راه را ادامه بدهیم تغییرات ما هر چند خوب است ولی اصل روحانی روشن بینی به ما میگوید هنوز این تغییرات کافی نیستند در واقع ما امروز با روشن بینی در جریانی قرار گرفته ایم که احساس میکنیم نیاز به تغییرات بیشتر داریم زیرا باور داریم  این برنامه برای ما کار میکند همینطور که تا اینجا تغییر هایی کرده ایم معتقدیم تغییرات بیشتری هم بطور حتم بوقوع میپوندد شکی نیست که تغییرات ما بر اساس آگاهی و دانش ما بوجود می آیند و ما هر چقدر دانش و سواد بهبودی خود را ارتقاء دهیم تغییرات در ما بیشتر و بهترشکل میگیرند در طول تاریخ ادیان راهنمایان مذهبی این اطمینان را به ما داده‌اند که اگر تشریفات مذهبی خاصی را اجرا و  دعاهای معینی را نیز تکرار و از الگوهای خاصی پیروی نمائیم و تمایلاتمان را سرکوب کرده و افکارمان را کنترل کنیم یا احساساتمان را منزه نگهداشته و خواست‌ها و آرزوهایمان را محدود سازیم و از زیاده‌روی در مسائل جنسی اجتناب بورزیم پس از تحمل کلیه ریاضت‌های ذهنی و بدنی به چیزی ماورای این زندگی کوچک دست خواهیم یافت و این کاری است که میلیونها نفر از انسان‌های به اصطلاح مذهبی در طی اعصار و قرون انجام داده‌اند.

 

 

 

یعنی:

با توسل به خلوت‌گزینی و تنهایی یا با رفتن به صحرا و کوهستان‌ها و غارها یا با سرگردانی و رفتن با کاسه گدایی از دهکده‌ای به دهکده دیگر یا با پیوستن به گروهی در یک خانقاه یا صومعه و یا با وارد کردن ذهن‌شان به پیروی از الگویی داده شده  در جهت تحقق آن کوشیده‌انداما یک ذهن شکنجه شده یک ذهن شکسته و تقسیم شده  ذهنی که می‌خواهد از همه آشفتگی‌ها فرار کند ذهنی که جهان  بیرون را انکار کرده و به وسيله اجرای سرکوبی و تطبیق‌دادن‌های خود منگ شده است چنین ذهنی هرچند هم که طلب و تلاش کند باز همه چیز را بر طبق تحریفات خود می‌بیند بنابراین به نظر من برای کشف این مسئله که آیا واقعا چیزی ماورای این هستی  مضطرب گناه‌آلود ترسناک و رقابت آمیز وجود دارد یا نه انسان محکوم است بکلی طرز نگرشی متفاوت داشته باشد غافل از اینکه دنیا اغلب طرز نگرش سنتی را پذیرفته و از آن پیروی می‌کند.

اصل روحانی تمایل در گام دوم:

اصولا اعمال و کارهایی که در راستای  با بهبودی انجام میدهیم  محک تمایل ما را نشان میدهد در واقع شاخص تمایل ما برای برگشت سلامت عقل بستگی به میزان اعمال و رفتار و همچنین حضور مستمر ما در فضاهای بهبودی دارد  ، ضمن اینکه پذیرش  درونی(( واقعیت بیماری ))توام با روشن بینی  و صداقت مهمترین عامل در کیفیت و نوع شکل گیری تمایل را در ما تبین میکند بنابراین سعی و کوشش های ما در بهبودی نشانگر تمایل ما به برگشت سلامت عقل است تمایل یعنی نشان دادن علاقه و شوق درونی توسط اعمال و رفتار و کردارمان بطور مثال کارهای که انجام میدهیم تا سلامت عقل به ما برگردد :

حضور مرتب در جلسات   انتقال و منتقل کردن برنامه بهبودی  ارتقاء سواد بهبودی   مطالعه   مشورت با صاحب نظران  مشارکت در جلسات بهبودی درخواست کمک از دوستان بهبودی حرف شنوی و صبوری کردن  با برنامه زندگی کردن  فقط برای امروز زندگی کردن و  و . . . کارهایی که ما درگذشته انجام میدایم بر اثر باورهای  غلطی بود که داشتیم ما درگذشته بعلت بیماری فعال  به هنجارها علاقه ایی نداشتیم و اصولا قانون شکنی و خلافکاری را می پسندیدیم شعار ما در گذشته اینبود : (( بکش تا زنده بمانی ))   علاوه بر اینها  دروغ  دزدی  ریا انکار  شخصیت های کاذب  خود محوری   بسته و دگم فکر کردن و . . . بنیان زندگی ما را شکل داده بودند در هر صورت ما با چنین وضعیتی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و با الطاف و حمایت نیروی برتر روز به روز تمایل ما نسبت به برگشت سلامت عقل رو به فزونی گرفت شعار های گذشته خود را تغییر دادیم و اینک میگویم  : (( زندگی کن و بگذار زندگی کنند )) و با دور ریختن باورهای قدیمی و پذیرش باورهای جدید روش  وزندگی خود را تغییر دادیم

بطور مثال :

*تمایلات گذشته *تمایلات امروز*نا صداقتی   عدم روشن بینی*باصداقتی روشن بینی*بی برنامه گی و نامنظمی*با برنامه و منظم بودن*بسته و دگم فکر کردن*باز و بدن تعصب فکر کردن*همنشین بد*همنشین خوب*وقت تلف کردن*حداکثر استفاده از اوقات*حرف گوش نکردن*حرف گوش کردن*مشورت نکردن*مشورت کردن

 

 

 

اصل روحانی ایمان در گام دوم:

ایمان یعنی یقین حاصل کردن و اعتقاد درونی به چیزی داشتن در کل ایمان یعنی  سنگر و حصاری که امنیت های لازم  ما را تامین میکند اصل روحانی ایمان  هم مثل دیگر اصول های روحانی یک فرایند است و لذا نیاز به صبوری و استمرار در حرکت دارد در واقع باورهای ما نهالهای هستند که ما با مداومت و آبیاری آنها را به ایمان مبدل میسازیم و لذا پروسه زمان نفش مهمی  در روند ایمان آوری بعهده دارد بنابراین ما علیرغم اینکه ممکن است خسته شویم و یا بی تفاوت شویم و یا تنبلی کنیم  اما  در این مقطع نیاز به صبوری وادامه بهبودی خود  داریم  ما درهر صورت اینک به نقطه ایی رسیده ایم که باید خود را تربیت کنیم و لازمه آن مداومت و پایداری میباشد ما اکنون در شرایط فصل ایمان آوری قرار گرفته ایم و بذرهای ایمان  در درون ما در حال رشد میباشند بنابراین اعمالی که ما انجام میدهیم نشانگر رویش و نمو  ایمانمان است.

بطور مثال :

*حضور در جلسات بهبودی   *خدمت کردن   *مشارکت کردن    *کمک خواستن    *حفظ گمنامی   *تحقیق  و مطالعه  *بطور روزانه مراقب بهبودی خود بودن و . . .

ما در بدو ورود  ابتدا با ناباوری و بی ایمانی و فقط از روی استیصال و ناچاری به انجمن پناه آوردیم اما دیدن صمیمیت و صداقت در انجمن معتادان گمنام سبب جاذبه و گیرایی و امیدواری در ما شد هر چند در ابتدا ورودمان اعضاء در بعضی از جلسات راجع به چیزهای صحبت میکردند که برای ما قابل فهم و یا درک نبود.

مسائلی مانند : نیروی برتر یا موضاعات مربوط به قدمها و یا تراز نامه های مختلف و یا مشارکت های میکردند که ما نمیتوانستیم ارتباط آنها را با مصرف مواد مخدر تشخیص دهیم  اما مع الوصف ما بعلت تمایلی که پیدا کرده بودیم راه خود را ادامه دادیم و در نقطه ایی متوجه شدیم که لازم است ما برای تکوین هرچه بیشتر روند ایمان آوری گاها تظاهر به فهم و درک آن مطالب کنیم  و یا بمانند  دیگر اعضاء موفق رفتار کنیم البته منظور ما از تظاهر در اینجا  به معنای ریا و ریاکاری یا ناصداقتی  نمی باشد   بلکه بیشتر منظور این است که ما در درون خود و در اثر شوق زیاد به بهبودی  به این نتیجه رسیدیم که به هر منوال و به هرطریق که اصول اجازه میدهد خود را در مسیر بهبودی حفظ کنیم در واقع منظور ما از تظاهر این است که اشکالی ندارد ما کارهای خوب و مثبت را  حتی اگر شده نقش بازی کنیم اما بشرط اینکه در روند رو بجلو و در مسیر بهبودی قدم برداریم  و بهبودیمان پیشرونده باشد در واقع نشان دادن و یا تظاهرعلایم خوب درخودمان ریشه در تمایل و بیانگر رشد ایمان ما می باشد و ما با ادامه این روش در واقع خود را واکسینه میکنیم در کل منظور این است که ما از تمام ظرفیتها و تمام پتانسیل ها و توانمندی ها و بخصوص  قدرت انعطافی که در اختیار داریم سعی و کوشش خود را میکنیم تا نهال تازه روئیده ایمان خود را حفظ و آنرا در خود رشد و نمو دهیم بدیهیست این نوع نگرش و عملکرد مقطعی  و تاکتیکی میباشد و ما با استمرار و صبوری و گذر از پیچ  و خم های  بازدارنده  در مسیر بهبودی سرانجام با مداومت و شکبیایی  ایمانمان را از شکل ظاهری به شکل باطنی ارتقاء میدهیم.

 

 

 

 

 

بطور مثال :

من در ابتدا گاهی اوقات با ماسک و یا با ناصداقتی مشارکت میکردم اما الان سعی میکنم با صداقت و بدون ماسک مشارکت کنم من در ابتدا به امنیت جلسه بهبودی  علیرغم توصیه های که میشد  ولی گاها آنرا جدی نمیگرفتم   اما الان سعی میکنم امنیت جلسه های بهبودی را جدی بگیرم و به اهمیت اینگونه جلسات پی بردم و…. در کل اینگونه تجربه ها نشان دهنده برگشت سلامت عقل و بیانگر رشد ایمان در ماست ما ، با برداشتن اولین گامها در جاده بهبودی  برنامه هایی برای خودمان طرح ریزی میکردیم  اما از آنجائیکه ایمان ما هنوز در مرحله رشد اولیه خود بود و از طرفی بیماری ما با شاخصه های گوناگونی مثل تنبلی و تن پروی و بخصوص سهل انگاری به روی ما هنوز فعال بود و لذا بر سر راهمان قرار میگرفتند و مانع ایجاد میکردند  و برنامه ریزیهای ما بعد از مدتی بدون نتیجه و یا شکست  و یا با موانع مواجه میشدند اما از طرفی چون ما به اصول برنامه اعتقاد وایمان داشتیم لذا از پا در نمی آمدیم و بعد از هر مانعی که اعتیاد ایجاد میکرد بار دیگر برنامه ریزی خود را تجدید میکردیم چون ما به این منطق رسیده بودیم که فقط برای امروز زندگی کنیم  بنابراین باشکست و یا موانع دیروز کار نداشیتم و فقط برای امروز یکبار دیگر سعی و کوشش خود را میکردیم تمام این کوشش های ما بخاطر ایمان و از تمایل درونی ما سرچشمه میگرفت اینک هر چند معتقدیم که بیماری میتواند در مسیر بهبودی مشکل آفرینی بوجود بیاورد اما تا زمانی که ایمان ما در روند رشد و سیر صعودی قرار دارد نمیتواند مانعی جدی  بعنوان یک مشکل بازدارنده برای بهبودی ما باشد بیماری در واقع شاید بتواند مسیر ما را سخت و یا دشوار  کند اما وقتی ما در شرایط  ایمان باشیم نمیتواند مسیر ما را مسدود کند بیماری شاید بتواند برنامه ریزی های ما را  برای مدتی با پارازیت هایش مختل کند  اما وقتی ما در شرایط ایمان قرار داریم نمیتواند بطور قطع برنامه ریزیهای ما را کنسل و یا آنها را منتفی کند وقتی ایمان ما  در فرایند بهبودی پیشرونده باشد ممکن است برنامه های ما  دیر و زود بشوند اما بطور حتم سوخت و سوز نمی شوند بنابراین ما وقتی در شرایط ایمان قرار میگیریم و با عزم راسخ در مسیر بهبودی گام برمیدارم هیچ مانعی نمیتواند عامل بازدارنده ای  برای پیشروی ما باشد حتی اگر بیماری اعتیاد باشد ما میتوانیم با ایمان خود بیماری گسترده ای مثل اعیتاد را متوقف کنیم بقول معرف کسانی که با این برنامه زندگی کنند امکان ندارد لغزش کنند.

اصل روحانی اعتماد در گام دوم:

اعتماد یکی از مهمترین ارکان روند ایمان آوری می باشد ما تا زمانیکه نتوانیم به این اصل روحانی دست پیدا کنیم متاسفانه نمی توانیم به یک ایمان سالم و کامل برسیم در واقع روند ایمان آوری بدون فاکتور اساسی  اصل روحانی اعتماد  مقدور نمی باشد لذا می طلبد در مسیر بهبودی و فرایند ایمان آوری به این نکته مهم توجه خاص و آنرا در خود مرتفع سازیم برای بدست آوردن اعتماد مجبوریم این مسئله را از زوایه بهبودی و از بعد خوش بینی آگاهانه نگرش کنیم و اگر بخواهیم از منظر بیماری این اصل را مورد برسی قرار بدهیم و با دیدگاهها و انحراف فکری های معتادگونه و پیش داوری های مغرضانه به آن بنگریم  عملا هیچ حاصلی بدست نخواهیم آورد ما در گذشته به علت نداشتن سلامت عقل متاسفانه اتفاقاتی  برایمان رخ داده است که در نهایت منجر به عدم اعتماد کلی در ما شد در گذشته   ما ، بعلت عدم سلامت عقل و هم ،در اثر اعتیاد فعال  خود را در مکانها یا محیط ها و یا زدو بندهای قرار میدادیم  و لذا  بدیهی بود در چنین بستری شرایط برای ناصداقتی مهیا بود  از طرفی ما خودمان هم چون در شرایط بیماری فعال بودیم و با عدم صداقت زندگی میکردیم لذا  دیگران هم به ما اعتماد نداشتند   و حاصل این ناصداقتی ها سر انجام ما را به یک فرهنگ و باور عدم اعتماد نسبت به دیگران سوق داد و سرانجام باعث ظهور ترسی عمیق و بدبینانه نسبت به واژه اعتماد در ما شد بنا براین صحبت ما این است که وقتی به انجمن می آیم در درجه اول باید چوب بی اعتمادی به دیگران  را که بالای سر خود می چرخاندیم کنار بگذریم و همانطوریکه ذکر شد از زوایه بیماری و با فرهنگ ومعیارهای بدبینانه گذشته به اصل روحانی اعتماد نگاه نکنیم اما ابتدا ما باید بعنوان اعتماد کننده  یکسری شرایط را درخود داشته باشیم تا در آینده با مشکلی روبرو نشویم.

 

 

 

 

بطور مثال :

  • اطمینان : یعنی شناخت کامل و کافی از معتمد داشتن در واقع اعتماد بدون اطمینان مثل لاستیک اتومبیلی می ماند که باد نداشته باشد یعنی اعتماد بدون اطمینان کارایی ندارد
  • آگاهانه:   یعنی بر اساس تحقیق و بررسی و پس از مشورتهای لازم معتمد را انتخاب کنیم
  • مسئولانه : یعنی انتخاب معتمد بر اساس شور و یا از روی سهل انگاری و یا احساساتی و عجولانه نباشد

ما وقتی صحبت از اعتماد می کنیم منظورمان یک اعتماد معمولی نیست

مثلا فقط دارای یک جنبه باشد  بلکه این اعتماد بسیار گسترده است   اصلی است که ما میخواهیم   روح و روان و افکار و اسرار و احساس و نحوه زندگی خود را با او درمیان و از اعتماد و همراهی او کمال مساعی را بهرمند شویم لذا میخواهیم یاوری داشته باشیم تا درمسیر بهبودی تنها نباشیم و همانطوریکه میدانیم در فرایند بهبودی ما بارها و بارها باید تغییر کنیم و طبیعی است که در این تغییرات دردهایی را باید متحمل شویم و لذا یک همراه مورد اعتماد می تواند باعث کاهش این دردها   و یا حداقل  این آلام را برای ما تحمل پذیر کند بنا براین ما نسبت به این اصل روحانی باید حساسیت بیشتری نشان دهیم  بدیهیست  به کسی که میخواهیم اعتماد کنیم طبعا باید دارای ویژه گیهای خاصی باشد.

بطور مثال :

  • ظرفیت: یعنی دارای قابلیت های باشد که بتواند ما را همراهی کند
  • جاذبه : یعنی وجودش برای ما مایه تسلی و آرامش و جاذبه باشد و شوق و تمایل ما را بر انگیزد
  • علم وحلم : یعنی دارای دانش و تجربیات لازم باشد
  • الگو : یعنی برای ما نمونه و الگو باشد و ما تاثیرات اصول روحانی

( صداقت – روشن بینی – تمایل – فروتنی – اعتماد – ایمان – امید –   و در کل تسلیم و رضا را به وضوح در او مشاهده کنیم )

  • معتمد باید بخشنده و مهربان و بزرگتر از ما باشد

اعتماد کردن در برنامه بقدری مهم است که حتی علی الرغم همه این گفته ها گاهی شاید لازم باشد برای اعتماد کردن مجبور به ریسک کردن بشویم هر چند تمامی اصل های روحانی لازم و ملزوم هم هستند و همه و همه مهم هستند اما اصل روحانی اعتماد در بهبودی فاکتور تعیین کننده می باشد اصل های روحانی را اگر دانه های تسبیح در نظر بگیریم اصل روحانی اعتماد دقیقا نقش نخ این تسبیح را دارد در زندگی گذشته ما  کلمه ایی بنام اعتماد سالها بود که نقش خود را از دست داده بود و عملا چنین واژه ای در زندگی ما دیگر معنا و مفهوم نداشت ، در واقع ما بعلت عدم سلامت عقل همیشه خود را در مجاورت مکانها و یا روابطی قرار میدادیم   که مشخصه هایی از قبیل :ناصداقتی  دورویی  و بخصوص بی اعتمادی در راس آنها قرار داشت و بدیهیست در چنین شرایط ناامنی ما هر بار به کسی اعتماد کردیم  بقول معروف چوب آنرا هم  خوردیم  و لذا ما در گذشته با نهایت بی عقلی در سرزمینی زندگی کردیم که تجربه های درد آوری از اعتماد کردن  کسب کردیم بنابراین خاطرات تلخ گذشته ما  در رابطه با فعل اعتماد کردن نهایتا ما را به نقطه ایی رساند که باعث ظهور نوعی اندیشه منفی و باور مخرب  بنام ( بی اعتمادی ) به هر چیزی در ما شد.

 

 

 

و لذا ما در گذشته در اثر عدم اعتماد به دیگران هرگز نمیتوانستیم تصور کنیم کسی میخواهد بما لطفی بکند  همیشه در زندگی به محبتهای دیگران با سوءظن نگاه میکردیم  اگر کسی میخواست در حق ما کاری انجام دهد پیش خود میگفتیم حتما نقشه شومی برای من کشیده است بنابراین ما با چنین اوضاع و احوالی  یعنی در کمال بدبینی و با دنیای از نفرت و کوله باری از بی اعتمادی  وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و بدیهیست به عشق ها و یا محبت های که در سطح انجمن و یا از طرق دوستان بهبودی بما میشد با سوء ظن های بیمار گونه و بقول خودمان اون ور آبی نگاه میکردیم آنچه که امروز میتواند بعنوان یک مانع جدی  سد راه ما برای بدست آوردن اصل روحانی اعتماد شود اصولا همان نگرشها و قضاوتها  و خصوصا همان باورهای غلطیست که ما در گذشته در اثر رفتارهای غیر اصولی خودمان به آنها دست یافتیم اینکه ما در گذشته از اعتمادهای خود ضربه میخوردیم به این علت بود که با عقل نا سالم در مکانهای ناسالم و با اشخاص ناسالم و بر اساس لذتهای ناسالم   ارتباط برقرار میکردیم بنابراین مشکل در اعتماد  کردن نبود ،بلکه مشکل در نوع غلط اعتماد کردن ما ریشه داشت اعتماد کردن به نیروی برتر امروز اساسی ترین مرحله بهبودی ما را رقم میزند و لذا ما باید از هرگونه ترسی که بعنوان عاملی بازدارنده سد راه ما میشود دوری کنیم و بخصوص متوجه این مسئله باشیم که تا زمانیکه در راستا و چارچوب اصول و برنامه حرکت میکنیم  نه تنها ازاین اصل روحانی زیانی نمی بینیم بلکه با رشد این اصل روحانی سرانجام میتوانیم به بیداری روحانی برسیم اما یکی دیگر از عوامل بازدارنده در راستای اعتماد کردن  که ترسهای ما را افزایش میدهد و مانع رشد این اصل روحانی در ما میشود  قضاوتها و پیش داوریهای بیمار گونه ما هستند ما هرگز نباید به اعضا براساس گذشته آنها و  یا سوابق بد آنها که در شرایط بیماری فعال داشته اند نگاه کنیم هر چند دوستان و همدردان ما خود اذعان و اقرار به بیماری میکنند اما واقعیت امروز این است که آنها در حال بهبودی بسر میبرند و لذا  با بهبودی کیس و شرایطی مناسبی را برای اعتماد کردن دارا می باشند و از گذشته خود بسیار فاصله گرفته اند و بگفته کتاب ( فقط برای امروز 12 مرداد ) که میگوید :به اعضای انجمن خود اعتماد میکنم اگر چه آنها بی شک کامل نیستند اما بهترین امید من هستند گاهی ممکن است بازهم با پیشداوری فکر کنیم که شاید اصل روحانی اعتماد چیزی را از ما بخواهد که خارج از توان ما باشد.

بطور مثال : تغییر کنیم و یا مسئولیتی بما بدهد و یا از چیزی که آنرا دوست داریم و به آن احساس تعلق میکنیم دست برداریم در حالیکه باید متوجه باشیم اولا برنامه ما یک برنامه پیشنهادیست نه یک برنامه تحمیلی و ثانیا برنامه بهبودی بسیار ساده و سهل و آسان است ( بشرطی که متمرکز به روی آن باشیم ) و واقعا به گونه ایی نیست که خارج از توان تک تک ما باشد هرچند  اصل روحانی اعتماد امروز برای ما ضروریست اما باید بدانیم که این اصل هم برای خود دارای ویژه گیها و قوانین و ارکانی است و لذا قبل از هر اعتمادی باید ابتدا  شناخت و دانش خود را از فرهنگ  و آداب آن ارتقاء دهیم فقط برای امروز ۱۲ مرداد در خصوص اصل روحانی اعتماد :بسیاری از ما اگر نمیتوانستیم به گروه و اعضای NA اعتماد کنیم جای دیگری برای رفتن نداشتیم

کتاب پایه

اعتماد به افراد یک ریسک است انسانها به فراموشکاری غیر قابل اطمینان بودن و ناقص بودن مشهور هستند اکثر ما از محیطهایی میآ ییم که خیانت و بی تفاوتی در میان دوستان شایع بوده است حتی قابل اطمینان ترین دوستان ما خیلی هم قابل اطمینان نبودند وقتی به درهای انجمن  میرسیم اکثر ما تجربیات زیادی داریم که بر اعتقاد ما مبنی بر غیر قابل اعتماد بودن افراد صحه میگذارد با این حال بهبودی ما اقتضا میکند که به افراد اعتماد کنیم با این معما روبرو میشویم: با وجودی که افراد همیشه قابل اعتماد نیستند باید به آنها اعتماد کنیم با توجه به تجربیات گذشته خود چگونه این کار را انجام دهیم؟؟!!

 

 

 

 

  • اولا : به خود یادآور میشویم که قوانین اعتیاد فعال در بهبودی کاربردی ندارند اکثر اعضای انجمن ما حداکثر تلاش خود را میکنند تا بر اساس اصول روحانی که در برنامه یاد میگیریم زندگی کنند.
  • ثانیا : به خود یادآور میشویم که ما نیز 100 درصد قابل اطمینان نیستیم.
  • ثالثا : و مهمتر از همه متوجه میشویم که باید به اعضای انجمن اعتماد کنیم زندگی ما در مخاطره است و تنها راه پاک ماندن اعتماد به این افراد خیرخواه است که مسلما کامل نیستند.
  • فقط برای امروز: به اعضای انجمن خود اعتماد میکنم اگرچه آنها بی شک کامل نیستند اما بهترین امید من هستند.

اصل روحانی فروتنی در گام دوم:

بطور قطع بزرگترین عاملی که ادامه بهبودی ما را امکان پذیر کرد لحظه ایی بود که ما با تمایل و صداقت و روشن بینی به جایگاه رسیدیم که با فروتنی تمام دست خود را بعنوان یک بیمار بالا برده و درخواست کمک کردیم در واقع در خواست کمک کردن یعنی پذیرفتن نیرویی که میتواند به ما کمک کند اصل روحانی فروتنی ما را متقاعد کرد ضمن اینکه باید درخواست کمک کنیم باید بپذیریم که ما جواب همه سوال ها را نمیدانیم و لزومی هم ندارد که ما همه چیز را بدانیم فقط کافیست ما جایگاه واقعی خود را بشناسیم نه بیشتر و نه کمتر و همین برای ما کافیست در واقع فروتنی ما ازتمایل و صداقت و پذیرش کامل ما نشات میگیرد و در نقطه ایی بنام اعتماد کردن به اوج خود میرسد و متجلی میشود بازیافت اعتماد برای ما فضا و شرایط مساعدی را بوجود آورد که در نهایت فروتنی ضمن اقرار به عدم سلامت عقل از یک نیروی برتر خود درخواست کمک کنیم و از اتکاء بخودمان ( منظور  بیماریست ) دست برداریم و با کمال اشتیاق راه را برای کمک یک نیروی برتر فراهم کنیم و لذا به اقسام و شکل های مختلف از یک نیروی برتر درخواست کمک کردیم.

بطور مثال :

*مشورت کردن   *حرف گوش کردن در باره احساس و افکارم صحبت کردن   *درخواست راهنمایی کردن در امور بهبودی    *درخواست کمک  کردن برای ارتقاء دانش بهبودی  و …

متن قدم دوم : ما به این (باور) رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند باورما مثل نهال تازه روئیده ای میماند که نیاز به مراقبت و آبیاری دارد تا رشد کند  وما برای اینکه بتوانیم درفرایند به باور رسیدن قرار بگیریم نیاز به سعی و کوشش داریم مهمترین عامل در فرایند باور رسیدن   برهه  زمان   میباشد بنابراین ابتدا در این فرایند ما باید از زمانی که در اختیار داریم به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم اینکه بگویم  حالا برای یاد گرفتن وقت بسیار است و یا در شرایط مناسبتر اقدام به حرکت بجلو خواهم کرد دقیقا در تیررس و مطیع بیماری خود گشته ایم و لذا ممکن است در محدوده خطر جدی قرار گرفته باشیم  ما باید امروز متوجه باشیم حتی یک لحظه سهل انگاری در مراقبت از خود و یا ساکن شدن از بهبودی خود تا چه اندازه میتواند مخرب باشد و لذا کوچکترین تماس با بیماری ای بسا عواقب وخیم در پی داشته باشد ما میدانیم که  در به ثمر رسیدن  یک فرایند  عوامل مختلفی در کنار هم قرار میگیرند تا به هدف نائل شوند  بنابراین  اعمالی که میتواند در فرایند ( به باور رسیدن ) به ما کمک کند بطور حتم از ویژگی های چند وجهی باید برخوردار باشد.

 

 

 

بطور مثال : *حضور مرتب در جلسات    *مطالعه نشریات    *درخواست کمک کردن   *مشورت کردن و . . .

اما علاوه بر اینها   مهمترین عملی که میتواند ما را در رسیدن به این فرایند یاری و توفیق دهد  پیشروندگی بهبودی  ماست  ما اگر بخواهیم در پروسه این فرایند قرار بگیریم ناگزیریم که به حرکت بجلو خود ادامه دهیم بطور کلی تجربیات بهبودی ما را متقاعد کرده که سکون و بی تحرکی و بی تفاوتی  و یا تنبلی مهمترین عامل و جدی ترین دشمنی است که میتواند ما را از رسیدن به این باور باز دارد یکی از ویژگیهای ما بعنوان یک بیمار معتاد این است که هر چیزی را در زندگی بشکل ( زود  تند  سریع ) میخواهیم و بقول کتاب فقط برای امروز که میگوید :(( چیزی را میخواهم که دلم میخواهد و آنرا همین الان میخواهم )) یعنی با عدم صبر و شکیبایی میخواهیم که بخواسته خود خیلی زود و فوری دست پیدا کنیم و لذا در گذشته بعلت همین خصلت بود که برای دست یافتن به نشئگی سریع و فوری خیلی از ما به موادهای گوناگون پناه بردیم و یا با دیوانگی تمام اقدام به تزریق کردیم و عاقبت زندگی خود و اطرافیانمان را به تیره گی و آشفتگی و سیاهی کشاندیم بقول کتاب پایه که در این باره میگوید : (( در تله نیاز به ارضای فوری که مواد مخد در ما ایجاد کرده بود به دام افتادیم  )) بنابراین  اولین کاری که ما باید در این راستا انجام بدهیم این است که نقطه تحمل و وسعت صبر و شکیبایی خود را گسترش دهیم در واقع توقعات غیر واقعی همان خواسته های ناعاقلانه و عجولانه ما می باشد که بر اساس فرمول غلط ( زود تند  سریع ) پی ریزی شده است به عبارت دیگر توقعات غیر واقعی اوهامی هستند که از بیماری ما ریشه میگرند و همیشه کاهنده انرژی و باعث ناامیدی در ما میشوند امروز اگر ما به جایگاهی دست یافته ایم ویا نتایج خوبی از روند بهبودی خودمان تا اینجا گرفته ایم و یا در بخش های از بازگشت سلامت عقل خود توانسته ایم تا حدودی دست پیدا بکنیم   قطعا همه و همه اینها  بعلت صبوری و شکیبایی میباشد و لذا امروز بهترین عملی که میتوانیم انجام بدهیم  همان فرمول ( آهسته ولی پیوسته ) میباشد و همینطور در فرایند  بهبودی دست از توقعات خود ( چه واقعی چه غیر واقعی  ) خودمان برداریم بنابراین  ما اکنون برای پیشبرد بهبودی  خود باید با  صبوری به حرکت بجلو خود ادامه بدهیم در کل  باید از عجله کردن و شتاب زدگی دست برداریم و متوجه باشیم که هر چیزی با صبر و کوشش کردن و در زمان خود اتفاق می افتد و در این روند ((  زمان ))  همیشه نقش مهمی دارد.

و بقول آنکه گفت :کلید همه کارها صبر است  شما جوجه را با صبر کردن از تخم بدست می آورید نه با شکستن آن و یا بقول آنکه گفت : قدر تو به اندازه ی صبر توست … و رازهایت  نهفته در صبرهایت   اصن تو آمده ای که صبر کنی در هر صورت امروز صبوری و شکیبایی بیشترین نقش را در بهبودی ما دارند و در واقع کلید بهبودی ما درصبر و صبوری و شکیبایی است ما با صبرتوام با سعی و کوشش عاقبت به سلامت عقل و بهبودی و پیروزی و سرانجام به آزادی و رهایی و درغایت به بیداری روحانی میرسیم هر چند صبر مثل درختی است که ریشه اش تلخ است اما میوه هایش بطور حتم  شیرین و گوارا است صبر و ظفر  هر دوستان قدیمند براثر صبر نوبت ظفر آید بلبل عاشق توعمر خواه که آخر باغ شود سبزو سرخ گل بدر آید قبل ازکارکرد قدم دوم همیشه دلمان به حال افراد دیوانه میسوخت هر جای که موقعیتی پیش میامد که دیوانه ایی را ببینیم به حال آنها تاسف میخوردیم تصور اینکه این بیچارگان با نداشتن عقل چگونه زندگی میکنند برایمان دردآور بود اما با کارکرد قدم دوم  خود ما هم در زندگی گذشته اگر سطح دیوانگی هایمان بیشتر از آنها نبوده بطور قطع کمتر از یک دیوانه زنجیری هم نبوده است بی شک حرکات و رفتارها و تصمیمات و اعمال هایمان در زندگی بیانگر نوعی جنون و حکایتی دیرینه از نداشتن سلامت عقل در ما دارد به بیان دیگر سابقه زندگی گذشته ما   مملو از دیوانگی و شیدایست اما خوشبختانه در قدم دوم متوجه شدیم و به این باور رسیدیم که با اتکا به نیروی برتر و ادامه فرایند بهبودی میتوانیم به سلامت عقل دست یابیم و این از ویژگیهای امیدوارکننده قدم دوم بود قدم دوم در کل شامل یازده بخش بود که به تفصیل در زمان کارکرد به آنها پرداختیم اما اکنون بطور اجمال و به اختصار شمه ایی از آنرا بشریح ذیل بیان میکنیم…

بخش اول  امید :

ما امید را ابتدا با دیدن اعضاء قدیمی که مانند ما از عدم سلامت عقل و بیماری اعتیاد رنج میبردند و اکنون موفق شده اند که بیماری خود را غیر فعال کنند و به سلامت عقل برسند  تجربه کردیم  و در اوج ناامیدی امیدوار شدیم که در یاس آورترین زمانها و در بیمارترین حالات خود باز هم سلامت عقل میتواند به ما باز گردانده شود.

 

 

 

بخش دوم  نداشتن سلامت عقل :

در کل در این بخش متوجه شدیم تمام اعمال و رفتار ما در زندگی خارج از تعادل بوده یعنی یا افراطی بوده اند یا تفریطی  بنابراین اینکه ما در زندگی جنبه و تناسب و اعتدال نداشتیم بعلت نداشتن سلامت عقل بوده است همچنین به این نکته متقاعد شدیم که چنانچه فکر کنیم چیزی خارج از ما مثل مواد و یا الکل و یا قمار وسکس و ثروت و یا هر متاع و شئی دیگر میتواند مشکلات درونی ما را از بین ببرد و احساسات ما را تغییر دهد دقیقا از نداشتن سلامت عقل ما ریشه میگیرد علاوه بر اینها در این بخش متوجه شدیم که هنوزهم بطور حتم و یا ممکن است انکار به شکل های دیگر و یا نوظهور در ما هنوز فعال باشد و در شرایط فعلی یک اشتباه را بارها و بارها تکرار کنیم و علیرغم آگاهی از نتایج منفی آن مکررا بازهم  انها را انجام دهیم که همه اینها از نداشتن سلامت عقل ما می باشد

بخش سوم  به این باور رسیدم :

ما در این بخش ابتدا تمرکز خود را به روی عوامل بازدارنده که میتوانند برای رسیدن به این باور مانع ایجاد کنند را مد نظر گرفتیم و در صدد بر طرف کردن آنها برآمدیم و سپس با تعمق به این نکته که باور یک فرایند می باشد و نیاز به باروری و رشد دارد و لذا گذشت زمان و ممارست از  بدیهیات آن میباشد سعی میکنیم تا به این طریق باور خود را متعالی گردانیم

بخش چهارم نیروی برتر از خودمان :

ما در این بخش سعی کردیم که ابتدا از تعاریف گوناگون ویا پیچیدگیهای که در رابطه با ذات نیروی برتر داریم فعلا فاکتور بگیریم و در عوض بیشتر از این زوایه به نیروی برتری که میتواند در این مقطع برایمان کارایی داشته باشد نگاه کنیم در واقع ما متوجه شدیم که به نیرویی نیاز داریم که  حداقل قدرتش بیشتر از اعتیادمان باشد بنابراین با تامل بیشتر متوجه شدیم که ما میتوانیم نیروی برتر خود را مناسب با ایده آلهای بهبودی خود پرورش و آنرا در خود نهادینه کنیم درک ما از نیروی برتر میتواند اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن  ویا هر چیز دیگر که امکانپذیر و برای ما کار کند باشد و بهترین شاخصه های آن این است که از ما بزرگتر و بخشنده تر ومهربانتر باشد.

بخش پنجم  برگشت سلامت عقل :

تعریف کتاب پایه بهترین درکی است که ما در این بخش در رابطه با برگشت سلامت عقل به آن دست یافتیم یعنی :(( رسیدن به نقطه ای که دیگر اعتیاد و دیوانگیهایی که به همراه دارد زندگی ما را کنترل نکند )) در واقع بهترین برداشت ما از این بخش این است که ما با دست کشیدن از افراط و تفریط ها میتوانیم به سلامت عقل نزدیک شویم ضمن اینکه  با روشن بینی و حس تناسب و تعادل در تصمیم گیریها و همچنین مشورت کردن در هر امری میتواند شاهدی بر برگشت سلامت عقل در ما باشد در واقع درک ما از برگشت سلامت عقل بستگی به بلوغ و ارتقاء دانش بهبودی در ما می باشد بنابراین هر چقدر سن بهبودی ما بالا میرود دیدگاههای ما نسبت به برگشت سلامت عقل هم رشد میکند ، یکی دیگر از درک های کاربردی در این بخش همان  در نظر گرفتن فرایند زمان در برگشت سلامت عقل می باشد بنابراین باید از توقعات افراطی و یا بیمارگونه  و یا عجولانه   در روند دست یافتن به برگشت سلامت عقل دوری کنیم.

 

 

 

 

بخش ششم  اصل روحانی روشن بینی :

اصل روحانی روشن بینی در قدم دوم دارای دو پیام کلی برای ما می باشد :

اول اینکه  ما بیماریم و نیاز به کمک داریم هر چند این پیام بسیار کوتاه است اما تاثیر آن در بهبودی ما نقش کلیدی و بنیانی دارد در واقع آغاز رویش و تولد دوباره ما بستگی به دست یافتن به این روشن بینی میباشد که به تنهایی نمیتوانیم بهبود یابیم و به کمک نیاز داریم.

دوم اینکه : باید دریچه ها و پنجره های فکری خود را باز بگذاریم و از بسته فکر کردن دست برداریم.

و باید  دست از باورهای مخرب گذشته که جز رنج و بیهوده گی برایمان نیاوردند برداریم و در عوض به فکرها و باورهای سازنده و مثبت روی بیاوریم و اینکه ما بعنوان یک انسان دارای حق انتخاب هستیم  و میتوانیم با روشن بینی نحوه خوب و با آرامش زندگی کردن را خود انتخاب کنیم.

بخش هفتم اصل روحانی تمایل :

ما در این بخش به این درک رسیدیم که اعمال ما در رابطه با این اصل  روحانی نشان دهنده تمایل در ما میباشد مثل شرکت کردن در جلسات بهبودی و یا مشارکت کردن و یا از دوستان بهبودی کمک گرفتن   اما تمایل ما   در اثر بهبودی پیش رونده میتواند فراتر رفته و به نقطه اوج خود برسد  یعنی از شنیدن و خواندن به عمل کردن بیانجامد بطور کلی دریافتیم که امروز محک تمایل ما را اعمال و رفتار و کردار ما نشان میدهد در واقع میزان سنجش تمایل ما  بر اساس  چگونگی عملکرد و پایبندی ما به اصول روحانی میباشد.

بخش هشتم اصل روحانی ایمان :

برداشت و درک اصل روحانی ایمان به این شکل در ما متجلی شد که دریافتیم برای اینکه بتوانیم درفرایند ایمان آوری قرار بگیریم باید از همه تواناییها و  بخصوص از هوش بهبودی  خود بهره بجویم و لذا سعی کردیم در برخورد با مبانی بهبودی طوری رفتار کنیم مثل اینکه آنها را باور داریم و برای اینکه خود را مورد تربیت صحیح قرار بدهیم بنابراین سعی کردیم به ظاهر هم که شده در ارتباطات با دوستان بهبودی به گونه ایی رفتار کنیم که انگار ما هم تغییر و یا به مانند آنها شده ایم در واقع همه این تلاشها بواسطه تمایل درونی ما به بهبودی و همچنین از هوش بهبودی ما نشات و لذا ما با حضور مستمر در جلسات  و یا فضاها و یا روابط های که  در ارتباط با بهبودی موثر میباشند خود را قرار دادیم و لاجرم در غایت به بذر ایمان دست یافتیم و اینک در آغاز رویش و در فصل و روند ایمان آوری قرار گرفته وبه پیش می رویم.

 

 

 

 

بخش نهم  اصل روحانی اعتماد:

ما اصل روحانی اعتماد را ابتدا با غلبه به روی ترسهایمان شروع میکنیم ما متوجه میشویم و به این درک  میرسیم  که برای ادامه مسیر بهبودی رعایت اصل روحانی اعتماد جزو ضروریات میباشد همچنین در فرایند بهبودی و به علت تغییراتی که برایمان در راه میباشد  طبعیتا باید دردهایی را که حاصل از تغییرات است را متحمل بشویم و لذا ما با تمسک به اعتماد به نیروی برتر میتوانیم آن دردها را کاهش دهیم علاوه براینها اعتماد به نیروی برتر سبب میشود تا این دردها برایمان قابل تحمل گردند ضمن اینکه ما با اتکاء به اعتماد به نیروی برتر قادر خواهیم شد که پیچها و گذرگاه ها و پرتگاههائی که در این روند ممکن است ظهور کنند  و یا در سر راهمان قرار بگیرند را  به سلامت بگذرانیم.

بخش دهم  اصل روحانی فروتنی :

درک از اصل روحانی فروتنی را ما در این قدم با از دست برداشتن به خود اتکائی شروع کردیم ( خود اتکائی اینجا به معنای خود محوری و دست کشیدن از بیماری می باشد ) و ما با تمرین کردن و با پر رنگ کردن این اصل روحانی عاقبت از غرور و تعصب بیمارگونه خود دست برداشتیم و از راهنما و یا تمام کسانی که میتوانستن در راستای بهبودی به ما کمک کنند در خواست کمک کردیم.

بخش یازدهم حرکت به جلو :

در این بخش ما به این درک و فهم رسیدیم که هرچند قدم دوم در زندگی ما نتایج و پیامدهای مثبت و فراوانی به همراه آورد  اما   احساس میکنیم هنوز برای ما کافی نیست ( این احساس عدم کافی کردن  خود حاکی و دال به برگشت قسمتی از سلامت عقل ما دارد ) ما هنوز مشکلات عدیده ای در بخشهای روان و عدم تعادل  و در بخش احساسات و روابط و همچنین خلاء ایمان و معنویت و  بطور کلی مشکلات و سوالات بی پاسخ  در مفاهیم زندگی  و بخصوص هنر زندگی کردن داریم که مایلم به حرکت خود در این زمینه ادامه بدهیم تا آنها را برطرف سازیم اما علاوه بر  برداشت از بخش های یازده گانه و آموخته های  مذکور فوق از قدم دوم درک ما از این قدم علیرغم مشاهده دیوانگیهای خود  به علت پیام بهبودی بخش این قدم یک احساس امیدوار کننده در ما بود که ما در این مقطع نیاز به آن داشتیم.

در کل سه فاکتور اساسی چکیده درک ما را از قدم دوم میباشد :

اول باورها :

باید از باورهای  مخرب و بیمارگونه گذشته خود دست بردایم و در واقع آنها را دور بریزیم و در عوض دریچه ذهن خود را به روی باورهای جدید و الهامات سازنده باز بگذاریم و از تعصب و غرورهای جاهلانه دست برداریم و در عوض گستره و افقهای دانش بهبودی خود را گسترش بدهیم.

 

 

 

 

دوم نیروی برتر :

به این درک رسیدیم  که کمک یک نیروی برتر عامل تعیین کننده در بهبودی ماست بنابراین  اعتماد به نیروی برتر اساس شکل گیری این نیرو را تشکیل میدهد   و لذا ما  باید از سوظن ها و قضاوتها و از بدبینی های گذشته در رابطه با اعتماد کردن دست برداریم و در فضای بهبودی به  نیروی برتر با نگاهی مملو از خوش بینی و اعتماد و توام با حسن نیت بنگریم بنا براین با دست برداشتن از خود اتکائی و اعتماد به نیروی برتر میتوانیم فرایند بهبودی را برای خودمان بهتر مهیا کنیم.

سوم سلامت عقل :

در ابتدا تعریف ما از سلامت عقل بسیار اندک بود فکر میکردیم فقط مصرف نکردن مواد مخدر  مساوی است با سلامت عقل اما پس از کار کردن قدم دوم به این درک رسیدیم که برگشت سلامت عقل یعنی نقطه ایی که دیگر بیماری اعیتاد و دیوانگیهای حاصل از آن زندگی ما را کنترل نکند و لذا هر چند ما در بخش ها و قسمت های توانستیم به برگشت سلامت عقل خود برگردیم اما تا زمانیکه بتوانیم به سلامت عقل طبق تعریفی که کردیم دست یابیم ،  نیاز به زمان و طی کردن فرایند بهبودی با همراهی و کمک نیروی برتر داریم درک کلی قدم دوم و پیام آن برای ما این است که ما به عنوان یک موجود مستقل میتوانیم در جایگاه انتخاب  کردن قرار بگیریم و حتی میتوانیم سرنوشت و زندگی را خودمان رقم بزنیم ما میتوانیم در زندگی  جنون یا دیوانگی توام با آشفتگی و ترس و دغدغه و رنج و بیمارستان و یا زندان و یا شپش خانه ها و یا کارتن خوابی زیرپل ها را همراه با انواع و اقسام توهین ها انتخاب کنیم و یا نه ! برعکس ……….. ما میتوانیم در زندگی با سلامت عقل توام با آرامش و فارغ از هرگونه ترس و دغدغه  و با حفظ تمام کرامتها همراه با اعتبار واحترام که شایسته یک انسان است  را خود انتخاب کنیم بنابراین  بدیهیست ما امروز که تا حدودی به سلامت عقل نزدیک شده ایم گزینه دوم را انتخاب میکنیم و از زندگی سگی و جهنمی گذشته خود فاصله میگریم و با نزدیک شدن به سلامت عقل زندگی خود را بهشت آسا میکنیم  و از آن لذت میبریم و با تمام وجود خود معتقدیم  به جان کلام و جوهر بیان قدم دوم که میگوید :ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را به ما باز گرداند